یوشیزو یوکاوا یک مشتاق پرشور چشمه های آب گرم است - شکارچی چشمه های آب گرم که توانست منبع چشمه ها را بو کند. یک روز در حالی که در جستجوی یک چشمه آب گرم پنهان برای احیای یک شهر است، از صخره ای سر خورده و می میرد. سپس او توسط یک خدای ایناری از معبد کوچکی که در میان صخره ها پنهان شده است، به دنیای دیگری تناسخ می یابد. شاهزاده پیام رسان ایناری، مایوداما، به یوشیزو می پیوندد. شکارچی چشمههای آب گرم در یوشیزو فوراً تحریک میشود، زیرا با مایوداما در چشمهای که تازه کشف کرده است حمام میکند. سپس یک دختر جن ظاهر می شود ...
دختری وحشی با دندان های نیش بلند و چشمان جانوری. اشاف: مردی نرم زبان با ویژگی های ظریف و تابوت بسته به پشت. این جفت شوم یک روز در شهری ظاهر می شود که در هیجان یک جادوگر است که مردم شهر را متقاعد کرده است که قهرمان آنهاست. اما اشاف و گایدو بهتر می دانند. آنها امتیازاتی برای تسویه حساب دارند و در حذف کسی که سر راهشان است دریغ نخواهند کرد…
یوگیری تاکاتو که در یک سفر مدرسه از خواب بیدار می شود، متوجه هرج و مرج و قتل عام مطلق می شود، متوجه می شود که همه در کلاس او به دنیای دیگری منتقل شده اند! او به نوعی توانسته بود تمام این مصیبت را خودش بخوابد و هدیه را از دست بدهد - قدرت هایی که توسط یک حکیم مرموز به دیگران اعطا شده بود که ظاهراً آنها را منتقل می کرد. بدتر از آن، او و یکی دیگر از همکلاسیهایشان به طرز بیرحمانهای توسط دوستانشان رها شدند و به عنوان طعمه برای پرت کردن حواس اژدهای مجاور رها شدند. اگرچه از فکر مردن خیلی آزارش نمی دهد، اما با اکراه تصمیم می گیرد از همراه تنهایش محافظت کند. به هر حال، یک هیولای سطح پایین 1000 شانسی در برابر قدرت مخفی خود برای فراخوانی مرگ فوری با یک فکر ندارد! اگر بتواند آنقدر بیدار بماند که از آن استفاده کند، یعنی...
در دنیایی که شاه شیطان مرده است، انبوهی از نیمه خدایان که قادر به کشتن او هستند، دنیا را به ارث برده اند: یک شمشیرباز استاد که می تواند بفهمد چگونه حریف خود را با یک نگاه بیرون بیاورد. یک لنسر آنقدر سریع که بتواند دیوار صوتی را بشکند. یک سرکش وایورن که با سه سلاح افسانه ای در آن واحد می جنگد. یک جادوگر قدرتمند که می تواند افکار را به وجود آورد. و یک قاتل فرشته ای که به مرگ فوری دست می زند. این قهرمانان که مشتاق رسیدن به عنوان "یک قهرمان واقعی" هستند، هر کدام چالش هایی را در برابر دشمنان مهیب دنبال می کنند و خود جرقه درگیری می کنند. نبرد برای تعیین قدرتمندترین نیروها آغاز می شود.
آئوی تاکاموتو برای جبران گناهان خود در زندگی گذشته خود به عنوان شاهزاده خانم شرور الیز، زندگی خود را وقف نجات مردم به عنوان یک پزشک می کند. اما یک تصادف مرگبار کفاره او را کوتاه می کند و ناگهان او به زندگی قبلی خود باز می گردد، 10 سال قبل از مرگش! آیا آینده نگری و درخشش پزشکی او به او کمک می کند تا راه های گذشته خود را تغییر دهد و یک امپراتوری بیمار را درمان کند یا اینکه سرنوشت محکوم به تکرار است؟
جهان به دو دسته تقسیم می شود: انسان و هیولا به نام کاتاوارا. با وجود اینکه تاما یک کاتاوارا است، انسان ها را دوست دارد و عهد می کند که از آنها در برابر شر محافظت کند، حتی اگر به معنای مبارزه با هم نوعان خود باشد. برادرش جینکا، با این حال، با وجود اینکه اکثراً یکی است، از انسان متنفر است. خواهر و برادر توسط یک شمشیرزن ترسو به نام Shinsuke ملحق می شوند که می خواهد یاد بگیرد چگونه قوی شود. هنگامی که گروه نقشه ای را برای آزمایش روی انسان ها و تبدیل آنها به هیولا کشف می کنند، آنها عهد می بندند که هر کسی را که پشت آن است شکست دهند... حتی اگر به معنای نبرد با یک ارتش کامل از جنگجویان باشد.
دنیایی که در آن انسان و اندروید در کنار هم زندگی می کنند. یک دختر اندرویدی به نام روژ به همراه دوستش نائومی در یک ماموریت در مریخ بودند. این "قتل نه انسان مصنوعی است که با دولت دشمنی می کنند". داستان نبرد دختر اندرویدی روژ آغاز می شود.
در زمانهای دور، جادوگری دیوانه نفرینی هولناک را بر سر پادشاهیای باشکوه و ثروتمند نازل کرد و آن را به اعماق زمین تلهپورت کرد. اما یک روز پس از وقوع زلزلهای، گذرگاهی به این سرزمین زیرزمینی گشوده شد و ماجراجویان سراسر جهان که در پی ثروتهای پادشاهی بودند، به این قلمرو تازه کشف شده رهسپار شدند. گروه "لای" که پهلوانی نیرومند بود، در این سرزمین به ماجراجویی پرداخت. با این حال، لای در یکی از نبردهای ناموفق، هم خواهر و هم تمام آذوقه خود را از دست میدهد، اما بیدرنگ راهی نجات خواهرش میشود. اما پولی برای تهیه آذوقه جدید وجود ندارد و گروه او ناچار میشوند از هیولاها غذا تهیه کنند. شاید ناخواسته...
در دنیایی پر از هیولاهای شیطانی، یوکی واکورا با دختری به نام اوزن کیوگا آشنا میشود که قدرتی ویژه دارد. اوزن فرمانده گروه هفتم ضدشیطان است و یوکی به او کمک میکند تا در مبارزه علیه شیاطین پیروز شود.
یک Otom RPG خاص در پادشاهی Varschein اتفاق میافتد، جایی که موهای تیره تا حد غیرعادی انگ میشوند. Eumiella Dolkness دختر یک کنت است که از بدو تولد به خاطر قفل های سیاهش از او منفور بود - و او همچنین رئیس پنهان است! اومیلا در یک پیچ سرنوشت، در پنج سالگی، خاطرات زندگی گذشته خود در ژاپن را به یاد می آورد. او که علاقه ای به جنبه عاشقانه بازی اصلی ندارد، شروع به وقف خود را برای آموزش جادوهای نادر تاریک خود می کند. با وجود این، اهداف Eumiella روشن است: اجتناب از تبدیل شدن به رئیس پنهان و دور ماندن از کانون توجه. با این حال، با ورود به آکادمی جادو، هنگامی که وضعیت سطح 99 او آشکار می شود، اساس پادشاهی را متزلزل می کند. چه یک نزاع فیزیکی و چه دوئل جادویی، توانایی های او بی بدیل است و همراه با موهای مشکی اش، مانند انگشت شست زخمی بیرون می آید. بدتر از همه، قهرمان اصلی شروع به مشکوک شدن می کند که او ارباب شیطان است! آیا دختر نجیب مرده می تواند به آرزوی زندگی آرام خود برسد؟