پسری که نیمی از انسان و نیمی از آهو است، در دنیای پس از آخرالزمان با سایر ترکیبات هنوز زنده می ماند.
این مجموعه در فرانسه ی معاصر جریان داشته و باز آفرینی انگلیسی-فرانسوی اثر کلاسیک اچ. جی. ولز به سبک و سیاق مردگان متحرک می باشد.
هیچ کس نمی داند که وحشت اختراع و یا وقتی که اولین بار آغاز شد. اما در شهر روستایی فراموش شده Carp ، تگزاس ، این بازی تنها راه نجات است. هر سال تابستان ، سالمندان فارغ التحصیل زندگی خود را به خطر می اندازند و در یک سری چالش ها رقابت می کنند که آنها را مجبور می کند با عمیق ترین ترس خود از شانس به دست آوردن پول های تغییر دهنده زندگی مقابله کنند. هرکسی می تواند بازی کند. فقط یکی برنده خواهد شد. بگذارید بازی ها شروع شوند.
دختری مرموز و باهوش به نام نانو به مدارس مختلف منتقل می شود و دروغ ها و بد عملی های دانشجویان و اعضای هیئت علمی را از هر لحظه برملا می کند.
سال 54 میلادی، سستوس، پسر جوانی که که به دست امپراطوری روم یتیم و به بردگی گرفته شد سر از مدرسه تربیت مبارز در میاره. اینجا جاییه که سفر اون برای مبارزه با سرنوشتش و به دست آوردن آزادیش شروع میشه.
"گروه بد" از گروه های نخبه و آزمایشی راه خود را از طریق یک کهکشان همیشه در حال تغییر بلافاصله پس از جنگ کلون باز می کنند.
لی هوا سون (کیم اوک وین) کاراگاه واحد تحقیقات سئول است. روزی از طرف فردی که شوهرش را به قتل رسانده تماسی دریافت میکند و همان تماس او را به شهر موجی میکشاند ، شهری که مردمش با استشمام دود سیاهی به هیولا تبدیل میشوند و …
داستان سریال در مورد یاسوکه نخستین جنگجوی سامورایی آفریقایی با صدا پیشگی «لاکیت استنفیلد» میباشد که در کنار یک فئودال توانا در ژاپن قرن شانزدهم جنگید. آنها این جنگجوی افسانهای را سامورایی سیاه می نامیدند...
آسمان صاف تابستانه بر فراز دبیرستان دخترانۀ هوشینومیا گسترش یافته است. این داستان با شروع دیرهنگام زندگی مدرسهای هیناکو شیرای، که به تازگی پس از یک حادثۀ دلخراش که به او از ناحیۀ پا آسیب رساند بهبود یافته است، آغاز می شود. خواهران جادویی یوزو و لیمه قدرت ویژهای به او بخشیدند تا «رفلکتور/بازتابنده» شود. هیناکو به شکل یک بازتابندۀ جادویی در میآید و از دنیا در برابر نیروهای ویرانگر به خاطر دنیا و همچنین رویای شخصی خود که فکر میکرد مجبور است از آن دست بکشد، محافظت می کند. (منبع: MAL News)
دانشآموز دبیرستانی «هایاسه ناگاتورو» عاشق اینه که وقتهای بیکاری سر به سر سنپایش بذاره! بعد از اینکه ناگاتورو و دوستاش به طور تصادفی نقاشی یه هنرمند مشتاق رو پیدا میکنن، اونا از بیرحمانه سربهسر گذاشتن سنپای خجالتیشون لذت میبرن. و اون با سماجت خاصی تصمیم میگیره این بازی ظالمانه رو ادامه بده و هر روز بهش سر میزد تا سنپای هر کاری که اون میخواد رو به سرعت انجام بده، که کاملا باعث اذیت شدن سنپای میشد. یه مقدار برنگیخته و تا حدودی ترسیده، سنپای دائما به زور وارد مسخره بازیهاش میشد همونطور که از سلایقش، عادتهاش و حتی شخصیتش بر علیه استفاده میشد و ...