محتوای ارائه شده در فیلمنامهی "ورود" جدید نیست. تاکنون فیلمهای زیادی از ابتدای درخشش سینما روی پردهی بزرگ، رویدادهای اینچنینی را بازگو کردهاند. ما از این رویدادها شگفتزده شدهایم، خیالپردازی کردهایم، تصورشان کردهایم و دربارهشان نوشتهایم. سریالهای تلویزیونی مشهوری در اینباره ساختهشدهاند. افسانهای محلی در نوادای آمریکا از این نوع است. من دربارهی ارتباطی فرازمینی صحبت میکنم. افرادی وجود دارند که معتقدند این ارتباط قبلا اتفاق افتاده، با این حال ادعای آنها تصدیق شده باشد یا نه، تاکنون هیچ مدرک قابل استناد و غیر قابل انکاری برای این مواجههی رمزآلود ثبت نشده در حالی که آدمی همانگونه که «استیون اسپیلبرگ» در فیلم خود اذعان کرد، معتقد است که « انسان در این جهان بیپایان تنها موجود متفکر نیست».
البته در هالیوود، بخش اعظم داستانهایی که بر اساس اولین تماس بشریت با موجودات بیگانه شکل گرفتهاند شامل خطر، تهاجم، نبرد و تخریب زیانبار هستند. حتی فیلم کلاسیکی چون «روزی که زمین از حرکت ایستاد» محصول 1951 درباره تهدید نابودی است. از آثار اخیر نیز در این ژانر میتوان از «روز استقلال»، «جنگ دنیاها» ساخته اسپیلبرگ و سریال تلویزیونی «V» یاد کرد. از "ورود" میتوان به عنوان اولین فیلم در این ژانر نام برد که دارای لحنی مناسب و اندیشمندانه است و واکاوی معقولانهای از این مسئله دارد که چگونه یک فیلمنامه میتواند درست پرداخته شود و همچنین چه چیزی برای نسل انسان رخ میدهد اگر ملاقات کنندگان از جهان ما، تفاوت بسیار زیادی با بشریت داشته باشند به نحوی که فسلفهیارتباط و قوّهی ادراک آنها به موانعی برای تعامل متقابل تبدیل شود. "ورود" یک تجربهی بینظیر است، نه فقط برای پرورش این موقعیت به شکلی هوشمندانه و متفکرانه بلکه به این دلیل که تماشاگران هنگام تماشای آن غرق در فیلم میشوند و با دقت و توجه زیاد آن را دنبال میکنند. این یک تغییر خوشایند در جریان اصلی فیلم است و اگر "ورود" در گیشه نیز موفق باشد، تبدیل به راهنمایی برای تولیداتی خواهد شد که از طریق ناشیانه سعی در جذب تماشاگران بیعلاقه دارند.
کمی پس از شروع فیلم، بیگانگان با سفینههایی بزرگ و دراز و کشیده که کمی بالاتر از سطح زمین شناور هستند و در نقاط تصادفی از کره زمین فرود آمدهاند، از راه میرسند. کسی نمیداند نیّتشان چیست چون ارتباط با آنها به این سادگی نیست. اگرچهاین بیگانگان به راحتی اجازه ورود به سفینه و تماشای این اشیاء به طول هفتپا را به انسانها میدهند، اما با این حال زبان هر گونهی این موجودات برای دیگری ناآشناست. به هر حال، اگرچه این موجودات غریب واکنشهای خصومتآمیزی ندارند اما گونهی جنگطلب و ذاتا بدگمانی چون انسان غیر از نقشهکشیدن برای مقابله کاری از دستش برنمیآید.
دکتر «لوییز بنکس (امی آدامز)» پروفسوری زبانشناس با شهرت جهانی است که گذشتهای غمناک دارد. در خانهی زیبایش که مشرف بر دریاچه است، دچار سرگردانی شده و دختر زیبای نوجوانی را به یاد میآورد که به علت سرطان از دست دادهاست. این اتفاق تاثیر سهمناکی بر زندگی لوییز گذاشته و او را کمحرف و اندکی افسرده ساخته. حکومت، با نمایندگی کلونل «وبر (فارست ویتاکر)» با او تماس گرفته و تقاضای کمک میکند. آنها از لوییز دعوت میکنند تا به تیم اولین تماس به همراهی فیزیکدان «ایان دانلی (جرمی رنر)» بپیوندد؛ او وارد سفینهی بیگانه شده و فرآیند پرمشقت رمزگشایی پایههای زبان بیگانگان را آغاز میکند.
مسلما میتوان بیشتر از این درباره "ورود" نوشتاما باعث فاششدن سمت و سو و اتفاقات فیلم میگردد و لذت بینندگانی که فیلم را ندیدهاند مخدوش میشود. اگرچه ممکن است ارتباط در قلب فیلم نهفته باشدولی روایت،آن را سریع و بدون وقفه پیش میبرد و تبادلات میان انسان با بیگانه تنها نوع ارتباطی نیست که فیلم بررسی میکند بلکه به ارتباط درونگونهای بین بیگانگاننیزپرداخته که حالتی خودمختار و ضددیگری دارد و همین باعث اختلال در روند کسب اطلاعات شدهاست.
مادهی اصلی برای ساخت "ورود" داستان کوتاه برنده جایزه نوبل در سال 2000 به نام «داستان زندگی تو»نوشته «تد چیانگ» است که شاید در وهله اول به نظر برسد اقتباس سینمایی از آن ممکن نیست اما کارگردان «دنیس ویلِنوو» و فیلمنامهنویس «اریک هایزرِر» با زیرکی راهی برای آن یافتهاند. مضمونهای ضروری همچون زمان، جبرگرایی و زبان دستنخورده باقی ماندهاند. فیلم با وضوح و جذابیت خاصی، ریزهکاریها و تفاوت میان زبان گفتاری و نوشتاری را به نمایش میگذارد.
با نگاهی جزئی به کارنامه 17 ساله «امی آدامز» و نامزدی 5 جایزه اسکار، درمییابیم که گسترهی متنوّعی از نقشهای دمدمیمزاج و جدی را ایفا کرده ولی شاید تنها نقش او در فیلم «شک» بتواند در پیچیدگی روانشناسانه به پای نقش لوییز در این فیلم برسد. ویلنوو عمدا ما را در صحنهای از فیلم که لوییز نگران است با چند حقیقت چشمگیر فریب میدهد و آدامز نیز در این فریب نقش دارد. این صحنه به درستی توسط کارگردان درک و اجرا شده. لوییز نماد نیست. او قوی و مستقل است اما هنگامی که به لحظات کشف حقیقت نزدیک میشود، دستانش به لرزه افتاده و نفسهایش بریده به گوش میرسد. «جرمی رنر» و «فارست ویتاکر» عملکردی منسجم دارند اما این فیلم، متعلق به امی آدامز است.
به گمان من تنها چهار فیلم در طی 40 سال گذشته را میتوان نام برد که در زمینهی ارتباط با ناشناخته به پای هوشمندی و کمال "ورود" میرسند: «برخورد نزدیک از نوع سوم»، «ورطه (نسخهی مخصوص کارگردان)»، «تماس» و «میانستارهای». اسپیلبرگ، کامرون، زمیکس و نولان و اکنون کارگردان فرانسویِ متولد کانادا دنیس ویلنوو که توانست با "ورود" گام تازه و متمایزی در عرصه فیلمسازی و نسبت به تجربههای قبلیش «زندانیان»، «دشمن» و «سیکاریو» بردارد. امید پاسخ سوال خیلی سادهای است که در هستهی "ورود" جای دارد. فیلم بینقص ساخته و ماهرانه پرداخته شده و بدون هیچ شکیباید نام «ویلنوو» را در میان نامزدهای اسکار امسال ببینیم. طبق کارنامه هنریِ فوقالعادهی او، خصوصا "ورود"، مطمئنا همه دربارهی پروژهی بعدی او به نام "بلید رانر 2049" مشتاق و هیجانزده خواهند بود.
در کمتر فیلمی مثل "ورود" شاهد این میزان چاشنی علمیتخیلی کافی و بهاندازه هستیم. افتتاحیهی فیلم برای اولین تماس کاملا موثق است، به این شکل که بیگانگان شروع به تصرف این کرهی خاکی نکردهاند بلکه مردم زمین به آنها واکنش نشان دادهاند. همکاری بینالمللی شاید در نگاه اول نیروبخش به چشم آید، اما بدگمانی و خواستههای سرخود ناحیهای آن را بیاثر جلوه میدهد. ارتباط با بیگانگان یک معما را تشکیل میدهد که باید حل شود ولی به محض نزدیکشدن لوییز به کشف حقیقت، او مجبور به بازنگری خویشتن میشود. چرا این موجودات غریبه اینجا هستند؟ آنها چه میخواهند؟ رمز و راز نهفته در "ورود" به تدریج پیچیدهتر میشوند. به این رموز، یک گروه متوهمِ متعصب را اضافه کنید که سعی در خنثیکردن فعالیتهای لوییز دارند.
فیلم با سخنرانی پرشور «بیل پولمن» (همانند فیلم روز استقلال: بازخیز) یا حملهی موقت نیروهای هوایی به سفینهی بیگانگان پایان نمییابد. تصمیم فیلم "ورود" برای پایان، بسیار رفیع و راضیکنندهتر است. با وجود اینکه "ورود" دربارهی اولین تماس با فرازمینیهاست، اما بیشتر از تجربههای انسانی سخن میگوید تا موجودات غریب جهان دیگر. "ورود" یک فیلم فوقالعاده و قدرتمند، و بدون شک از بهترینهای سال 2016 است.
منتقد: جیمز براردینلی
مترجم: بابک مؤیدزاده
سایت: نقد فارسی