خلاصه قسمت های بدون اسپویل اول تا سوم فصل جدید (به نقل از کانال تلگرام نایت مووی):
قسمت اول: Dragonstone
افرادی در حال برنامهریزی برای دفاع از شمال هستند و افرادی دیگر سعی میکنند در این بین شرایط را به نفع خود تغییر دهند.
تاریخ قرارگیری در سایت: دوشنبه، 17 جولای (26 تیر)
قسمت دوم: Stormborn
مهمانی ناخوانده وارد داستان می شود. یک شورش بزرگ رخ داده و برای فتح مکانی مهم برنامهریزی میکنند.
تاریخ قرارگیری در سایت: دوشنبه، 24 جولای (2 مرداد)
قسمت سوم: The Queen's Justice
شخصی به کانون توجه تبدیل میشود و فردی از اشتباهات بی شمار خود درس میگیرد.
تاریخ قرارگیری در سایت: دوشنبه، 31 جولای (9 مرداد)
هفته قبل یک قسمت پایانی از فصل دوم مونده بود، با احتساب اون و قسمت اول فصل سوم میشه 02 قسمت.
امیدوارم اینطور نباشه ولی ظاهرا حواستون به آپدیت این سریال نیست و فقط هدف ارسال کامنته!
داداش من درک میکنم، نمیخوام حرفی بزنم که باعث ناراحتی شما بشه.
اما واقعا ماهی 5 هزار تومان زیاده؟؟؟ شما کلی داری هزینه اینترنت میکنی، کلی هزینه های دیگه هم داری، بعد برای علاقه ات نمیخوای هزینه کنی؟
انصاف هم خوب چیزی هست بخدا!!
امتیاز قسمت های منتشر شده در سایت IMDB تا به الآن:
قسمت اول: 10 / 8.7 (23.582)
قسمت دوم: 10 / 9.1 (16.394)
قسمت سوم: 10 / 9.4 (11.244)
این روند نشون میده که قسمت به قسمت وضعیت داره بهتر میشه.
********** این متن حاوی اسپویل می باشد و فقط برای روشن شدن بیشتر داستان فیلم است **********
شخصیت اصلی فیلم جوان بی نامی است که به عنوان راوی شناخته میشود. راوی زندگی غیرعادی و عجیبی دارد. او به مدت شش ماه است که به بیماری بی خوابی مبتلا شده است و زندگیش تبدیل به لحظاتی تکراری و پوچ شده است. راوی برای درمان بی خوابی اش به دکتر مراجعه میکند اما دکتر علی رغم اصرار زیاد دارویی به او نمیدهد و به جای آن پیشنهاد میدهد که راوی به کلاسهای شبانه برود. راوی در کلاسهای شبانه که متعلق به افراد مبتلا به سرطان و بیماریهای خاص است شرکت میکند و به مرور با دیگران ارتباط برقرار میکند و از بی خوابیهایش کم میشود. او برای ورود به این کلاسها به ناچار دروغ میگوید که سرطان دارد. همه چیز عادی پیش میرود تا اینکه سر و کله زن مرموزی بنام مارلا سنگیر در کلاسها پیدا میشود که آشکارا مشخص است مشکل خاصی ندارد و بدون دلیل خاصی در این کلاسها شرکت میکند. ورود مارلا زندگی راوی را به هم میریزد. تلاش برای حرف زدن با مارلا هم به جایی نمیرسد و راوی دوباره به زندگی عجیب گذشته خود بازمیگردد. راوی برای یک شرکت بیمه کار میکند و به خاطر شغلش مدام در حال پرواز به شهرهای مختلف است و در این راه با آدمهای زیادی آشنا میشود. در راه بازگشت از یک سفر کاری راوی با مرد عجیب و مرموزی به نام تایلر داردن آشنا میشود که به گفته خودش صابون ساز است. حرفهای تایلر و نوع جهان بینی اش راوی را جذب میکند اما با فرود هواپیما در فرودگاه این دو از هم جدا میشوند. با این حال تایلر کارتش را به راوی میدهد. وقتی راوی به خانه اش برمی گردد متوجه میشود آپارتمانش منفجر شده و تمام زندگیش از بین رفته است. راوی که ظاهراً از این اتفاق تعجب خاصی نکرده به ناچار به شماره کارتی که تایلر به او داده زنگ میزند و آنها آن شب دوباره یکدیگر را ملاقات میکنند. آنها به یک بار میروند و با هم صحبت میکنند. تایلر میگوید که روای نباید برای چیزهای از دست رفته اش احساس تاسف کند. در راه بازگشت تایلر از راوی درخواست عجیبی میکند:او از روای میخواهد که محکم به او مشت بزند. راوی ابتدا اینکار را دیوانگی میپندارد اما با اصرار تایلر اینکار را میکند و سپس تایلر او را میزند. وقتی هردو میبینند کتک خوردن باعث لذت عجیبی در وجوشان میشود شروع به مشت زدن به یکدیگر میکنند و خسته و خونی به خانه چوبی و بزرگ تایلر میروند. نوع فلسفه زندگی تایلر بر روی راوی به شدت تأثیر میگذارد و جهان بینی او را به کل تغییر میدهد. راوی به همراه تایلر در زیر زمین یک بار مکانی بنام «باشگاه مشت زنی» را درست میکنند که در آن مردان زیادی هر شب با هم مبارزه میکنند و با کتک زدن و خونی کردن و شکستن استخوانهای یکدیگر احساس رهایی و آزادی میکنند. باشگاه مشت زنی خیلی زود فراگیر میشود و از یک گروه کوچک تبدیل به ارتشی زیر زمینی میشود که در همه جا آدم دارد. تایلر به کمک این افراد کارهای خرابکارانه عجیبی در سطح شهر انجام میدهد. اوضاع برای راوی خوب پیش میرود اما با وارد شدن مارلا سینگر به خانه تایلر و ارتباطش با او دوباره زندگی راوی به هم ریخته میشود و او تمام سعی خود را میکند تا مارلا را از زندگیش دور کند. به مرور فعالیت باشگاه مشت زنی از شکل خرابکاریهای شهری بیشتر میرود و تبدیل به نوعی عملیات تروریستی میشود. راوی فکر میکند تایلر فکرهای خطرناک بیشتری دارد برای همین میخواهد او را از این کار منصرف کند اما تایلر برای مدت زیادی به طرز عجیبی ناپدید میشود. راوی برای پیدا کردن تایلر شهرهای مختلف را زیر و رو میکند و به شعبههای مختلف باشگاه مشت زنی سرک میکشد. در یکی از شعبههای فرد مذکور راوی را تایلر داردن صدا میزند که باعث تعجب و وحشت راوی میشود. راوی با عجله به هتل بر میگردد و در آنجا با تایلر رو به رو میشود. راوی از تایلر توضیح میخواهد اما تایلر میگوید که راوی خودش جواب را میداند. سرانجام راوی میفهمد که او و تایلر داردن هردو یک نفر هستند و تایلر توهم اوست و در واقع این خودش بوده که باشگاه مشت زنی را به وجود آورده و تمام آن کارها را کرده است. راوی/تایلر بعد از فهمیدن این موضوع سعی میکند جلوی آخرین برنامه تروریستی باشگاه مشت زنی را که منفجر کردن برجهای تجاری است را بگیرد. او به پلیس مراجعه میکند اما کسی حرفش را باور نمیکند. راوی به ناچار به محل حادثه میرود جایی که دوباره تایلر در مقابلش پدیدار میشود و سعی میکند او را از این کار منصرف کند. راوی که از این وضعیت به تنگ آمده اسلحه را در دهانش میگذارد و شلیک میکند. لحظهای بعد تایلر با سری خونی بر روی زمین میفتد. مارلا که توسط اعضای باشگاه مشت زنی ربوده شده بود به نزد راوی/تایلر میرود. مارلا از دیدن صورت خونی و کبود راوی/تایلر وحشت زده شده و احساس نگرانی میکند. ناگهان برجهای تجاری منفجر شده و یکی پس از دیگر سقوط میکنند. راوی/تایلر دست مارلا را میگیرد و در حالی که به این نمایش عظیم تخریب نگاه میکند به مارلا میگوید که در یکی از عجیبترین لحظات زندگیش با او آشنا شده است.
این قضیه سانسور رو ادامه بدین، افراد زیادی دنبالش هستند.
قسمت اول: Dragonstone
افرادی در حال برنامهریزی برای دفاع از شمال هستند و افرادی دیگر سعی میکنند در این بین شرایط را به نفع خود تغییر دهند.
تاریخ قرارگیری در سایت: دوشنبه، 17 جولای (26 تیر)
قسمت دوم: Stormborn
مهمانی ناخوانده وارد داستان می شود. یک شورش بزرگ رخ داده و برای فتح مکانی مهم برنامهریزی میکنند.
تاریخ قرارگیری در سایت: دوشنبه، 24 جولای (2 مرداد)
قسمت سوم: The Queen's Justice
شخصی به کانون توجه تبدیل میشود و فردی از اشتباهات بی شمار خود درس میگیرد.
تاریخ قرارگیری در سایت: دوشنبه، 31 جولای (9 مرداد)
به شدت توصیه میشه که این فیلم رو ببینید، چندبار هم ببینید و لذت ببرید.
امیدوارم اینطور نباشه ولی ظاهرا حواستون به آپدیت این سریال نیست و فقط هدف ارسال کامنته!
صبر پیشه میکنیم...
اما واقعا ماهی 5 هزار تومان زیاده؟؟؟ شما کلی داری هزینه اینترنت میکنی، کلی هزینه های دیگه هم داری، بعد برای علاقه ات نمیخوای هزینه کنی؟
انصاف هم خوب چیزی هست بخدا!!
قسمت اول: 10 / 8.7 (23.582)
قسمت دوم: 10 / 9.1 (16.394)
قسمت سوم: 10 / 9.4 (11.244)
این روند نشون میده که قسمت به قسمت وضعیت داره بهتر میشه.
شخصیت اصلی فیلم جوان بی نامی است که به عنوان راوی شناخته میشود. راوی زندگی غیرعادی و عجیبی دارد. او به مدت شش ماه است که به بیماری بی خوابی مبتلا شده است و زندگیش تبدیل به لحظاتی تکراری و پوچ شده است. راوی برای درمان بی خوابی اش به دکتر مراجعه میکند اما دکتر علی رغم اصرار زیاد دارویی به او نمیدهد و به جای آن پیشنهاد میدهد که راوی به کلاسهای شبانه برود. راوی در کلاسهای شبانه که متعلق به افراد مبتلا به سرطان و بیماریهای خاص است شرکت میکند و به مرور با دیگران ارتباط برقرار میکند و از بی خوابیهایش کم میشود. او برای ورود به این کلاسها به ناچار دروغ میگوید که سرطان دارد. همه چیز عادی پیش میرود تا اینکه سر و کله زن مرموزی بنام مارلا سنگیر در کلاسها پیدا میشود که آشکارا مشخص است مشکل خاصی ندارد و بدون دلیل خاصی در این کلاسها شرکت میکند. ورود مارلا زندگی راوی را به هم میریزد. تلاش برای حرف زدن با مارلا هم به جایی نمیرسد و راوی دوباره به زندگی عجیب گذشته خود بازمیگردد. راوی برای یک شرکت بیمه کار میکند و به خاطر شغلش مدام در حال پرواز به شهرهای مختلف است و در این راه با آدمهای زیادی آشنا میشود. در راه بازگشت از یک سفر کاری راوی با مرد عجیب و مرموزی به نام تایلر داردن آشنا میشود که به گفته خودش صابون ساز است. حرفهای تایلر و نوع جهان بینی اش راوی را جذب میکند اما با فرود هواپیما در فرودگاه این دو از هم جدا میشوند. با این حال تایلر کارتش را به راوی میدهد. وقتی راوی به خانه اش برمی گردد متوجه میشود آپارتمانش منفجر شده و تمام زندگیش از بین رفته است. راوی که ظاهراً از این اتفاق تعجب خاصی نکرده به ناچار به شماره کارتی که تایلر به او داده زنگ میزند و آنها آن شب دوباره یکدیگر را ملاقات میکنند. آنها به یک بار میروند و با هم صحبت میکنند. تایلر میگوید که روای نباید برای چیزهای از دست رفته اش احساس تاسف کند. در راه بازگشت تایلر از راوی درخواست عجیبی میکند:او از روای میخواهد که محکم به او مشت بزند. راوی ابتدا اینکار را دیوانگی میپندارد اما با اصرار تایلر اینکار را میکند و سپس تایلر او را میزند. وقتی هردو میبینند کتک خوردن باعث لذت عجیبی در وجوشان میشود شروع به مشت زدن به یکدیگر میکنند و خسته و خونی به خانه چوبی و بزرگ تایلر میروند. نوع فلسفه زندگی تایلر بر روی راوی به شدت تأثیر میگذارد و جهان بینی او را به کل تغییر میدهد. راوی به همراه تایلر در زیر زمین یک بار مکانی بنام «باشگاه مشت زنی» را درست میکنند که در آن مردان زیادی هر شب با هم مبارزه میکنند و با کتک زدن و خونی کردن و شکستن استخوانهای یکدیگر احساس رهایی و آزادی میکنند. باشگاه مشت زنی خیلی زود فراگیر میشود و از یک گروه کوچک تبدیل به ارتشی زیر زمینی میشود که در همه جا آدم دارد. تایلر به کمک این افراد کارهای خرابکارانه عجیبی در سطح شهر انجام میدهد. اوضاع برای راوی خوب پیش میرود اما با وارد شدن مارلا سینگر به خانه تایلر و ارتباطش با او دوباره زندگی راوی به هم ریخته میشود و او تمام سعی خود را میکند تا مارلا را از زندگیش دور کند. به مرور فعالیت باشگاه مشت زنی از شکل خرابکاریهای شهری بیشتر میرود و تبدیل به نوعی عملیات تروریستی میشود. راوی فکر میکند تایلر فکرهای خطرناک بیشتری دارد برای همین میخواهد او را از این کار منصرف کند اما تایلر برای مدت زیادی به طرز عجیبی ناپدید میشود. راوی برای پیدا کردن تایلر شهرهای مختلف را زیر و رو میکند و به شعبههای مختلف باشگاه مشت زنی سرک میکشد. در یکی از شعبههای فرد مذکور راوی را تایلر داردن صدا میزند که باعث تعجب و وحشت راوی میشود. راوی با عجله به هتل بر میگردد و در آنجا با تایلر رو به رو میشود. راوی از تایلر توضیح میخواهد اما تایلر میگوید که راوی خودش جواب را میداند. سرانجام راوی میفهمد که او و تایلر داردن هردو یک نفر هستند و تایلر توهم اوست و در واقع این خودش بوده که باشگاه مشت زنی را به وجود آورده و تمام آن کارها را کرده است. راوی/تایلر بعد از فهمیدن این موضوع سعی میکند جلوی آخرین برنامه تروریستی باشگاه مشت زنی را که منفجر کردن برجهای تجاری است را بگیرد. او به پلیس مراجعه میکند اما کسی حرفش را باور نمیکند. راوی به ناچار به محل حادثه میرود جایی که دوباره تایلر در مقابلش پدیدار میشود و سعی میکند او را از این کار منصرف کند. راوی که از این وضعیت به تنگ آمده اسلحه را در دهانش میگذارد و شلیک میکند. لحظهای بعد تایلر با سری خونی بر روی زمین میفتد. مارلا که توسط اعضای باشگاه مشت زنی ربوده شده بود به نزد راوی/تایلر میرود. مارلا از دیدن صورت خونی و کبود راوی/تایلر وحشت زده شده و احساس نگرانی میکند. ناگهان برجهای تجاری منفجر شده و یکی پس از دیگر سقوط میکنند. راوی/تایلر دست مارلا را میگیرد و در حالی که به این نمایش عظیم تخریب نگاه میکند به مارلا میگوید که در یکی از عجیبترین لحظات زندگیش با او آشنا شده است.