کمدی جذاب و دلنشینی داره که همراه با داستان قابل قبولش فیلم خیلی خوبی میسازه.
درکل پیشنهاد میکنم ببینین. باعث میشه 1 ساعت و نیم بخندین و از زندگی و مشقله های خودتون کمی فاصله بگیرین.
فیلم Black Panther بدون اینکه کار فوقالعادهای انجام دهد یکی از مهمترین فیلمهای مارول است.
واکنش تماشاگران یک فیلم (مخصوصا ابرقهرمانی) قبل از انتشار رسمی نقدها و نکتهها پدیدهی جالبی است. تقریبا هر فیلم ابرقهرمانی واکنشهای مثبتی دو هفته قبل از اکرانش دارد، از «جوخه انتحار» گرفته تا همین «پلنگ سیاه». توییتهای فیلم Black Panther جوری بودند که انگار رقیب جدیدی برای «شوالیه تاریکی» برخاسته و مارول بهترین فیلمش را ساخته است. همهی این هیاهو ذهنیت تماشاگر قبل از ورود به سالن سینما را تا درصد زیادی شکل میدهد و انتظارات را بالا میبرد. مخصوصا فیلمی در این ژانر که آن قدر لایهلایه و عمیق نیست که بتوان برداشتهای متفاوتی از آن کرد و از از زوایای مختلف به آن نگاه کرد. اینجاست که Black Panther خودش را کمی از بقیه جدا میکند. بلک پنتر شاهکار سینما نیست، شاهکار سبک فیلمهای ابرقهرمانی هم نیست اما فیلم خوبی است. چهارچوب دارد، حرف مهمی را میزند و کاراکترهایش واقعی و قابل لمس هستند. اینها توصیفاتی نیست که هر روز از فیلمهای ابرقهرمانی بشنوید و بنابراین «پلنگ سیاه» یکی دو پله از فیلمهای رایج خود مارول هم بالاتر است. این نکته زمانی بیشتر خودش را نشان میدهد که یکی دو ماه پیش از سر «ثور: رگنوراک» بلند شدهاید و احساس لیوان یخزدهای را دارید که در آن آب جوش میریزند.
دلایل مورد توجه قرار گرفتن بلک پنتر زیاد هستند، از رنگ پوست بازیگرانش گرفته تا معرفی یکی از بهترین ضدقهرمانهای مارول. فیلم همچنین لحن و زبان متفاوتی هم دارد و شاید شوخیهایش به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد که مسیری کاملا درست برای چنین روایت چنین داستانی است. همهی این موارد دست به دست هم دادند تا نه تنها مارول بزرگترین افتتاحیهاش را با Black Panther تجربه کند، بلکه اثر از یک فیلم هم فراتر رفته و به یک جریان تبدیل شود. پلنگ سیاه یکی دیگر از آن فیلمهای ابرقهرمانی نیست که بعد از دیدنش به راحتی فراموشش کنید. حداقل در دنیای سینمایی مارول، پس از سالها فیلمی دیدیم که میتوان راجع به آن حرف زد و زوایای مختلفش را بررسی کرد. فیلم آنقدری عمیق هست که صرفا یک سرگرمی دو ساعته برای آخرهفته نباشد و همین باعث میشود کمی جدیتر به آن نگاه کنیم. شخصیتهای اصلی تا حد خوبی پرداخته شدهاند و میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد، میتوان آنها را شناخت و حتی در بعضی مواقع مرز بین خوبی و بدی کمرنگ میشود، چیزی که برای یک فیلم ابرقهرمانی بسیار بعید است. بله، کاراکترهایی هم وجود دارند که فقط هستند و وقت کافی برایشان گذاشته نشده اما پروتاگونیست و آنتاگونیست فیلم Black Panther در لیست بهترین کاراکترهای دنیای سینمایی مارول قرار میگیرند.
Black Panther
بزرگترین نکتهی مثل Black Panther داشتن یک شخصیت منفی پرداختهشده و قابل درک است
اگر از فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» به یاد داشته باشید، پدر تیچالا، پادشاه واکاندا و پلنگ سیاه سابق در سازمان ملل متحد کشته شد و حالا این وظیفهی پسرش است که حکمرانی این سرزمین پنهان آفریقایی را برعهده بگیرد. اما هرچقدر واکاندا پیشرفته باشد و دهها سال از دیگر کشورهای دنیا جلوتر، اما آنها رسومات گذشتهی خود را فراموش نکردهاند و تیچالا برای رسیدن به این مقام باید چالشی را رد کند که چند تا از سکانسهای بهتر فیلم را تشکیل میدهند. تیچالا از همان روزهای اول رهبریاش باید با مشکلات جدیای سر و کله بزند که امنیت کل واکاندا را به خطر انداخته است. او در این راه مجبور میشود به کرهی جنوبی سفر کند و جلوی معاملهای را بگیرد که اولین سکانس اکشن لایق یک فیلم مارولی را تشکیل میدهد. بلک پنتر نه تنها شوخیهای بسیار کمتری نسبت به یک فیلم رایج در این دنیای سینمایی دارد، بلکه حتی اکشنهایش نیز آب رفته است. اینها لزوما نکتههای منفی نیستند چرا که فیلم اساسش را بر مردم واکاندا و ارزشهای آنها گذاشته و این تقابل تیچالا، یک واکاندایی اصیل و جانشین برحق پدرش با اریک کیلمانگر، یک دورافتاده از خانه است که پدرش را در کودکیاش از دست داده و میخواهد به تمام سیاهپوستها کمک کند، نه فقط اهالی واکاندا. تقابل ارزشهای این دو شخصیت لحظاتی خلق کرده که مخاطب را به فکر فرو میبرد و به هر دوی آنها حق میدهد. به همین سبب، کیلمانگر یک آنتاگونیست کاملا متفاوت است؛ کسی که شاید تنها لوکی از او بالاتر قرار گیرد.
فیلم Black Panther هم مانند باقی آثار ابرقهرمانی از لحظات حماسی پوچ، خالی نیست. در مبارزات تیچالا با کیلمانگر همه میدانیم پلنگ سیاه نمیمیرد چرا که تریلر «انتقامجویان: جنگ بینهایت» را دیدهایم ولی باز هم این سکانسها جوری کارگردانی شدهاند که حسی حماسی ایجاد کنند. با اینکه کیلمانگر یکی از نقاط مثبت بلک پنتر است اما فیلم میتوانست وقت بیشتری به او دهد و به جایش از زمان شخصیتهایی مثل از اِوِرت راس، مأمور سیا (با بازی مارتین فریمن) یا یولیسیس کلا (با بازی اندی سرکیس) بزند. اما دیگر شخصیتهایی که حداقل در پیشرفت داستان نقشی دارند، از اهالی واکاندا هستند و از دیگر مواردی به حساب میآیند که بلک پنتر را به چنین فیلم مورد بحثی بدل کردهاند. شوری، خواهر تیچالا مهندس واکانداست و با فناوریهایی که خلق کرده در تمام مبارزات او را همراهی میکند و ناکیا، جاسوس واکاندا که رابطهای هم در گذشته با تیچالا داشته یکی از مبارزان قهار این کشور است. فیلم پلنگ سیاه تقریبا هر چیزی که این روزها روی بورس هالیوود است و فیلمها را بلافاصله به مرکز توجه میبرد دارد: قهرمانانی از که اقلیتها برخاستهاند و زنانی که هیچ کم از آن قهرمانان ندارند. میتوان به راحتی گفت درصد زیادی از هیجانی که برای این فیلم ایجاد شده به خاطر همین موارد است و با این که رایان کوگلر، کارگردان فیلم توجه بیشتری به رابطهی بین شخصیتها و درام آنها کرده اما روی هم رفته با اثری رو به رو نیستیم که با اختلاف فاحش از تمام فیلمهای مارول جلوتر قرار گیرد.
فیلم black panther
فیلم پلنگ سیاه تقریبا هر چیزی که این روزها روی بورس هالیوود است و فیلمها را بلافاصله به مرکز توجه میبرد دارد: قهرمانانی از که اقلیتها برخاستهاند و زنانی که هیچ کم از آن قهرمانان ندارند
همانطور که در نگاه اختصاصی به فیلم «ثور: رگنوراک» اشاره کرده بودم، موسیقی اینجا هم عنصر مهمی به شمار میرود. با اینکه بلک پنتر از یک آهنگ کلاسیک فوقالعاده به عنوان امضای خود استفاده نکرده، اما با کمک یکی از بهترین خوانندههای رپ دنیا یک آلبوم اوریجینال برای فیلم تدارک دیده که کاملا با جو فیلم جور است. کندریک لامار شاید بهترین انتخاب برای خواندن موسیقی متن پلنگ سیاه بود. او به قدری با فیلم ارتباط برقرار کرده که بدش نمیآید در قسمت دوم فیلم نقشی داشته باشد. اما در دپارتمان جلوههای ویژهی اوضاع به خوبی پیش نرفته است. ظاهرا بودجهی ۲۰۰ میلیون دلاری فیلم برای جلوههای ویژهی مورد نظر کارگردان کافی نبوده و شاهد صحنههای ضعیفی در این زمینه هستیم. شرکت ILM که روی فیلمهای جنگ ستارگان نیز کار میکند و در همین دنیای سینمایی مارول، دو فیلم «نگهبانان کهشکان» از بهترین کارهای آنان است در پلنگ سیاه مثل همیشه ظاهر نشده. اگر مبارزهی نهایی واندر وومن با آرس را از بدترین جلوههای ویژه در فیلمهای ابرقهرمانی سالهای گذشته بدانیم، بعضی سکانسهای پلنگ سیاه تا مرز آن هم پیش میروند.
آیا Black Panther بهترین فیلم دنیای سینمایی مارول است؟ مارول فیلمهای قوی زیادی در طول این ۱۰ سال داشته و جواب این سوال تا حدود زیادی به مخاطبش بستگی دارد. مسیری که این فیلم در پیش گرفته من را یاد «دانکرک» نولان میاندازد، فیلمی که مورد استقبال شدید منتقدین قرار گرفت و اما انتقادهای زیادی هم از طرف سینمادوستان شنیدیم. فعلا که فیلم در باکس آفیس غوغا میکند و تماشاگران انقدر تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند که هنگام تمام شدنش برای آن دست میزنند. بلک پنتر حتی اگر بهترین فیلم مارول نباشد اما یک اتفاق بزرگ در آن دنیا است. به عنوان آخرین فیلم قبل از بسته شدن پروندهی فاز سوم، پلنگ سیاه عملکرد قابل قبولی داشته است.
معرفی :
فیلم Avengers: Infinity War دقیقا نصف همان چیزی است که بعد از ۱۰ سال از جمعبندی دنیای سینمایی مارول انتظار دارید.
مطلب زیر داستان فیلم Avengers: Infinity War را لو نمیدهد
هنوز هم باورش دشوار است این همه از شخصیتهای دنیای عظیم سینمایی مارول در یک فیلم جمع شدهاند و نتیجه یک هیاهوی آشفته و درهمریخته نیست. خیلی راحت میشد همهی این کاراکترها را در یک فیلم ریخت و باز هم همهی رکوردها را زد، اما برادران روسو واقعا برای حفظ یکپارچگی فیلم خود زحمت کشیدهاند، به طوری که گویی از مدتها قبل ساخت چنین پروژهی عظیمی را تمرین کردهاند. بله، اثری از زمینهسازی، اوج و نتیجهگیری که پایهی هر فیلمنامهی محکمی هستند پیدا نمیکنید و حتی Black Panther اثر ساختار یافتهتری از فیلم Infinity War است، اما وسعت اکشنهای فیلم و لذتی که از تماشای متفاوتترین ابرقهرمانها در برابر باابهتترین دشمن این دنیا میبرید قابل مقایسه با بلاکباسترهای دیگر نیست. مأموریت مارول برآورده کردن انتظارات و خلق جاهطلبانهترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ بوده و این مأموریت را با موفقیت کامل پشت سر گذاشته است.
Avengers: Infinity War
«اینفینیتی وار» وقت تلف نمیکند و درست بعد از لوگوی Marvel STUD10S سر اصل مطلب میرود. فیلم جوری شروع میشود که انگار فیلمی است که تازه تبلیغات میان آن تمام شده است. هیچکدام از شخصیتهای فیلم نیازی به معرفی ندارند و غیر از نوچههای تانوس، همگی حدقل در یک فیلم حضور داشتهاند. این تایتان دیوانه که ستارهی جمع است بالاخره از صحنههای بعد از تیتراژ پایانی به وسط گود آمده و گرد و خاک زیادی به پا کرده است. او مدتها منتظر چنین زمانی بود و طبیعی است که وقت تلف نکند و مستقیما سراغ سنگها برود. تانوس واقعا کاراکتر پختهای است و هدفها، سیاستها و طرز فکرش در فیلم به خوبی پرداخته میشوند. جاش برولین با این که زیر حجم عظیمی از گرافیکهای کامپیوتری پنهان شده اما بازی عمیقی دارد و با صدای آرام و هولناکش خوب خودش را به عنوان به عنوان بزرگترین خطری که انتقامجویان را تهدید کرده معرفی میکند. اهداف او برای به دست آوردن سنگهای بینهایت شاید برای ما راضیکننده نباشد اما به قدری در کارش مصمم است و برای آینده برنامه ریخته که بلافاصله از دیگر ویلنها فاصله میگیرد و صرفا به یک نیروی مطلقا شر تبدیل نمیشود. البته که نیروهای Black Order یا «فرزندان تانونس» همان کاراکترهای کلیشهای و بلهقربانگویی هستند که از آنها انتظار دارید ولی آنها هم زمان قابل قبولی از فیلم را به خود اختصاص میدهند و هم در هر یک کاراکتر دوبعدی پرداخته شدهاند.
مأموریت مارول برآورده کردن انتظارات و خلق جاهطلبانهترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ بوده و این مأموریت را با موفقیت کامل پشت سر گذاشته است
بزرگترین نگرانی طرفداران همین تعداد بالای شخصیتهای اصلی و فرعی و زمانی بود که به آنها اختصاص داده میشود. برادران روسو، فیلمنامهنویسان و تدوینگر همهی توان خود را گذاشتهاند تا تعادل را در فیلم رعایت کنند؛ دقیقا در راستای اهداف تانوس که برقراری تعادل در جهان است. کافی است به پوستر فیلم نگاهی بیاندازید تا حجم کار سازندگان را ببینید: چطور میتوان شخصیتهایی را که خودشان یک سهگانه داشتهاند کنار کسانی گذاشت که تاحالا تنها به عنوان یک سایدکیک شناخته میشدند؟ خب، این کار تا حدود زیادی نشدنی است اما پس از تماشای «جنگ بینهایت» به قدری راضی از سالن بیرون میآیید که حس نمیکنید کاراکتری کمتر از چیزی که باید نمایش داده شد. هرشخصیتی در فیلم حضوری موثر دارد و هیچکدام صرفا چون عوض گروهی هستند در فیلم گنجانده نشدهاند. از گروت گرفته تا تونی استارک، همه نقشی در جنگ عظیم علیه تانوس دارند. دستیابی به این موفقیت کار سادهای برای تهیهکنندگان نبود و این دقیقا نکتهای است که جنگ بینهایت را به بهترین فیلم انتقامجویان تبدیل میکند.
مشکلی که منتقدان مشکلپسند به فیلم گرفتند نبود ساختار فیلمهای درام در Infinity War است: فیلم همیشه در حال ارائهی مبارزات مختلف، با شخصیتهای گوناگون در سیارههای متفاوت است که بیشک برای مخاطب آشنا با دنیایی سینمایی مارول بهترین هدیه است اما از لحاظ منطق سینمایی لنگ میزند. نمودار داستان فیلم تقریبا یک خط صاف با منحنیهایی در پایان است که در آن خبری از معرفی انگیزههای اولیه نیست و حتی اوج هم نمیگیرد چرا که همیشه در اوج است؛ مشکلی که در بهترین فیلم مارول یعنی «پلنگ سیاه» تا حد خوبی حل شده بود. اما این نکته را باید در نظر بگیریم که Avengers: Infinity War با تمام فیلمهای این ۱۰ سال گذشته تفاوت دارد. نه ابرقهرمان جدیدی را معرفی میکند و نه دشمن جدیدی، فیلم میخواهد سقفی باشد بر پایه و بدنهی محکمی که در این یک دهه ساخته و قهرمانان را گرد هم بیاورد و سیل مخاطبان را راهی سینما کند. اما مارول میدانست صرف کنار هم قرار دادن اسپایدرمن و استارلرد و دکتر استرنج کافی نیست، بلکه باید روابط بین آنها را برای اولین بار به شکلی منطقی ترسیم کند که در این کار موفق شده است. کاری که دیسی با «لیگ عدالت» در آن به طرز فاجعهواری شکست خورد.
Scarlet Witch in Avengers: Infinity War
اکشنهای فیلم بهترین اکشنهای فیلمهای ابرقهرمانی هستند. بودجهی ۳۰۰ میلیون دلاری فیلم به سازندگان این اجازه را داده تا مبارزات صفحات کمیک را چندین برابر حماسیتر روی پردهی سینما ببرند. مارول هیچ ابایی از فیلمبرداری در روز و اکشنهای عظیم ندارد و چه خیابانهای نیویورک باشد چه استودیوهای عظیم هالیوود با پردههای سبز، تیم جلوههای ویژهی Infinity War بهترین کار خود را ارائه دادهاند. به دلیل بزرگی فیلم و تعدد کاراکترها، مبارزات در مکانهای کاملا متفاوتی رخ میدهند که هرکدام با جو تصویری خود نشستن پای ۲ ساعت و ۴۰ دقیقهی فیلم را بسیار لذتبخش میکنند. از طرفی ترکیب قدرتهای این ابرقهرمانان با یکدیگر عالی از آب درآمده و هیچکدام حس اضافه بودن یا زیادی متفاوت بودن ندارند. مارول حتی تا جایی پیش رفته که ویژگیهای خاص هر گروه را نیز حفظ کرده است؛ مثلا فیلمهای «نگهبانان کهکشان» همیشه پر از شوخی و سبکتر از دیگر فیلمها بودند و حالا در این گردهمایی عظیم نیز آنها مسئول بعضی از خندهدارترین لحظات فیلم هستند. واکاندا همان حس و حالی را دارد که در فیلم قبلی دیدیم و به طرز تقریبا باورنکردنیای، همهی این مکانهای مختلف و شخصیتهای گوناگون با چسبی جادویی به یکدیگر وصل هستند.
میتوان از این خرده گرفت که چرا Avengers: Infinity War مانند قسمت نهایی فصل یک سریال، ما را تشنهی قسمت بعدی میگذارد
صحبت در مورد اینکه خود داستان و نتیجهی همهی آن مبارزات چیست کمی حساس است اما انتظار صحنههای حماسی، غمانگیز و احساسی زیادی را داشته باشید. بنمایهی فیلم ایثار و از خودگذشتگی است و این قهرمانان بارها در موقعیتهای اخلاقی بسیار دشواری قرار میگیرند که باید به انتخابهایی اساسی دست بزنند. در بین تمام هیاهوی اکشنها، لحاظاتی پیدا میشود که دیگر قدرت فیزیکی و جادویی مهم نیست و قهرمانان باید با قلب خود مبارزه کنند. بله این صحنهها کلیشههای ثابت کمیک بوکها هستند اما وجود آنها در این فیلم اونجرز اهمیت و تأثیرگذاریشان را دو چندان کرده است. اما میتوان از این خرده گرفت چرا که چرا فیلم مانند قسمت نهایی فصل یک سریال، ما را تشنهی قسمت بعدی میگذارد. ادعاهای برادران روسو در مورد کنار گذاشتن ایدهی دو قسمتی کردن فیلم خیلی با حقیقت جور نمیآید و به نظر میآید تنها نام Part I از روی فیلم حذف شده و تغییری در فیلمنامه رخ نداده است. Infinity War دقیقا روی سوال «حالا چه میشود؟» تمام میشود که نکتهی مثبتی برای یک فیلم نیست اما همه میدانیم پایان اونجرز به شکل فعلی سال آینده و در فیلم بعدی رخ میدهد. با همهی صحبتهایی هم که در مورد نام Avengers 4 میشود، Infinity War صرفا یک روی سکه است.
infinity war
چه خوشمان بیاید چه نه، فیلمهای ابرقهرمانی درصد بالایی از بلاکباسترهای این روزهای سینما را تشکیل میدهند. چند روز دیگر Deadpool 2 را داریم و بعد از آن هم Ant-Man and the Wasp (حتی انیمیشن امسال پیکسار هم ابرقهرمانی است!). غول دیزنی در حال بلعیدن بازار بلاکباسترها است و کار زیادی از دست دیگر استودیوها (غیر از ریبوت کردن مجموعههای قدیمی مثل پارک ژوراسیک یا ایندیانا جونز) برنمیآید. باید حقیقت را قبول کرد و اگر میخواهیم از فیلم دیدن لذت ببریم، با آن کنار آمد. Avengers: Infinity War فیلم هیجانانگیز و لذتبخشی است. میتوانست بهتر باشد، میتوانست چیز جدیدی در این زیرژانر عظیم ارائه دهد، اما همینش را هم دیسی نتوانست انجام دهد. پس تا یک نولان دیگر و یک سهگانهی شاهکار دیگر، به همینها بسنده میکنیم.
درکل پیشنهاد میکنم ببینین. باعث میشه 1 ساعت و نیم بخندین و از زندگی و مشقله های خودتون کمی فاصله بگیرین.
فیلم Black Panther بدون اینکه کار فوقالعادهای انجام دهد یکی از مهمترین فیلمهای مارول است.
واکنش تماشاگران یک فیلم (مخصوصا ابرقهرمانی) قبل از انتشار رسمی نقدها و نکتهها پدیدهی جالبی است. تقریبا هر فیلم ابرقهرمانی واکنشهای مثبتی دو هفته قبل از اکرانش دارد، از «جوخه انتحار» گرفته تا همین «پلنگ سیاه». توییتهای فیلم Black Panther جوری بودند که انگار رقیب جدیدی برای «شوالیه تاریکی» برخاسته و مارول بهترین فیلمش را ساخته است. همهی این هیاهو ذهنیت تماشاگر قبل از ورود به سالن سینما را تا درصد زیادی شکل میدهد و انتظارات را بالا میبرد. مخصوصا فیلمی در این ژانر که آن قدر لایهلایه و عمیق نیست که بتوان برداشتهای متفاوتی از آن کرد و از از زوایای مختلف به آن نگاه کرد. اینجاست که Black Panther خودش را کمی از بقیه جدا میکند. بلک پنتر شاهکار سینما نیست، شاهکار سبک فیلمهای ابرقهرمانی هم نیست اما فیلم خوبی است. چهارچوب دارد، حرف مهمی را میزند و کاراکترهایش واقعی و قابل لمس هستند. اینها توصیفاتی نیست که هر روز از فیلمهای ابرقهرمانی بشنوید و بنابراین «پلنگ سیاه» یکی دو پله از فیلمهای رایج خود مارول هم بالاتر است. این نکته زمانی بیشتر خودش را نشان میدهد که یکی دو ماه پیش از سر «ثور: رگنوراک» بلند شدهاید و احساس لیوان یخزدهای را دارید که در آن آب جوش میریزند.
دلایل مورد توجه قرار گرفتن بلک پنتر زیاد هستند، از رنگ پوست بازیگرانش گرفته تا معرفی یکی از بهترین ضدقهرمانهای مارول. فیلم همچنین لحن و زبان متفاوتی هم دارد و شاید شوخیهایش به تعداد انگشتان یک دست هم نرسد که مسیری کاملا درست برای چنین روایت چنین داستانی است. همهی این موارد دست به دست هم دادند تا نه تنها مارول بزرگترین افتتاحیهاش را با Black Panther تجربه کند، بلکه اثر از یک فیلم هم فراتر رفته و به یک جریان تبدیل شود. پلنگ سیاه یکی دیگر از آن فیلمهای ابرقهرمانی نیست که بعد از دیدنش به راحتی فراموشش کنید. حداقل در دنیای سینمایی مارول، پس از سالها فیلمی دیدیم که میتوان راجع به آن حرف زد و زوایای مختلفش را بررسی کرد. فیلم آنقدری عمیق هست که صرفا یک سرگرمی دو ساعته برای آخرهفته نباشد و همین باعث میشود کمی جدیتر به آن نگاه کنیم. شخصیتهای اصلی تا حد خوبی پرداخته شدهاند و میتوان با آنها ارتباط برقرار کرد، میتوان آنها را شناخت و حتی در بعضی مواقع مرز بین خوبی و بدی کمرنگ میشود، چیزی که برای یک فیلم ابرقهرمانی بسیار بعید است. بله، کاراکترهایی هم وجود دارند که فقط هستند و وقت کافی برایشان گذاشته نشده اما پروتاگونیست و آنتاگونیست فیلم Black Panther در لیست بهترین کاراکترهای دنیای سینمایی مارول قرار میگیرند.
Black Panther
بزرگترین نکتهی مثل Black Panther داشتن یک شخصیت منفی پرداختهشده و قابل درک است
اگر از فیلم «کاپیتان آمریکا: جنگ داخلی» به یاد داشته باشید، پدر تیچالا، پادشاه واکاندا و پلنگ سیاه سابق در سازمان ملل متحد کشته شد و حالا این وظیفهی پسرش است که حکمرانی این سرزمین پنهان آفریقایی را برعهده بگیرد. اما هرچقدر واکاندا پیشرفته باشد و دهها سال از دیگر کشورهای دنیا جلوتر، اما آنها رسومات گذشتهی خود را فراموش نکردهاند و تیچالا برای رسیدن به این مقام باید چالشی را رد کند که چند تا از سکانسهای بهتر فیلم را تشکیل میدهند. تیچالا از همان روزهای اول رهبریاش باید با مشکلات جدیای سر و کله بزند که امنیت کل واکاندا را به خطر انداخته است. او در این راه مجبور میشود به کرهی جنوبی سفر کند و جلوی معاملهای را بگیرد که اولین سکانس اکشن لایق یک فیلم مارولی را تشکیل میدهد. بلک پنتر نه تنها شوخیهای بسیار کمتری نسبت به یک فیلم رایج در این دنیای سینمایی دارد، بلکه حتی اکشنهایش نیز آب رفته است. اینها لزوما نکتههای منفی نیستند چرا که فیلم اساسش را بر مردم واکاندا و ارزشهای آنها گذاشته و این تقابل تیچالا، یک واکاندایی اصیل و جانشین برحق پدرش با اریک کیلمانگر، یک دورافتاده از خانه است که پدرش را در کودکیاش از دست داده و میخواهد به تمام سیاهپوستها کمک کند، نه فقط اهالی واکاندا. تقابل ارزشهای این دو شخصیت لحظاتی خلق کرده که مخاطب را به فکر فرو میبرد و به هر دوی آنها حق میدهد. به همین سبب، کیلمانگر یک آنتاگونیست کاملا متفاوت است؛ کسی که شاید تنها لوکی از او بالاتر قرار گیرد.
فیلم Black Panther هم مانند باقی آثار ابرقهرمانی از لحظات حماسی پوچ، خالی نیست. در مبارزات تیچالا با کیلمانگر همه میدانیم پلنگ سیاه نمیمیرد چرا که تریلر «انتقامجویان: جنگ بینهایت» را دیدهایم ولی باز هم این سکانسها جوری کارگردانی شدهاند که حسی حماسی ایجاد کنند. با اینکه کیلمانگر یکی از نقاط مثبت بلک پنتر است اما فیلم میتوانست وقت بیشتری به او دهد و به جایش از زمان شخصیتهایی مثل از اِوِرت راس، مأمور سیا (با بازی مارتین فریمن) یا یولیسیس کلا (با بازی اندی سرکیس) بزند. اما دیگر شخصیتهایی که حداقل در پیشرفت داستان نقشی دارند، از اهالی واکاندا هستند و از دیگر مواردی به حساب میآیند که بلک پنتر را به چنین فیلم مورد بحثی بدل کردهاند. شوری، خواهر تیچالا مهندس واکانداست و با فناوریهایی که خلق کرده در تمام مبارزات او را همراهی میکند و ناکیا، جاسوس واکاندا که رابطهای هم در گذشته با تیچالا داشته یکی از مبارزان قهار این کشور است. فیلم پلنگ سیاه تقریبا هر چیزی که این روزها روی بورس هالیوود است و فیلمها را بلافاصله به مرکز توجه میبرد دارد: قهرمانانی از که اقلیتها برخاستهاند و زنانی که هیچ کم از آن قهرمانان ندارند. میتوان به راحتی گفت درصد زیادی از هیجانی که برای این فیلم ایجاد شده به خاطر همین موارد است و با این که رایان کوگلر، کارگردان فیلم توجه بیشتری به رابطهی بین شخصیتها و درام آنها کرده اما روی هم رفته با اثری رو به رو نیستیم که با اختلاف فاحش از تمام فیلمهای مارول جلوتر قرار گیرد.
فیلم black panther
فیلم پلنگ سیاه تقریبا هر چیزی که این روزها روی بورس هالیوود است و فیلمها را بلافاصله به مرکز توجه میبرد دارد: قهرمانانی از که اقلیتها برخاستهاند و زنانی که هیچ کم از آن قهرمانان ندارند
همانطور که در نگاه اختصاصی به فیلم «ثور: رگنوراک» اشاره کرده بودم، موسیقی اینجا هم عنصر مهمی به شمار میرود. با اینکه بلک پنتر از یک آهنگ کلاسیک فوقالعاده به عنوان امضای خود استفاده نکرده، اما با کمک یکی از بهترین خوانندههای رپ دنیا یک آلبوم اوریجینال برای فیلم تدارک دیده که کاملا با جو فیلم جور است. کندریک لامار شاید بهترین انتخاب برای خواندن موسیقی متن پلنگ سیاه بود. او به قدری با فیلم ارتباط برقرار کرده که بدش نمیآید در قسمت دوم فیلم نقشی داشته باشد. اما در دپارتمان جلوههای ویژهی اوضاع به خوبی پیش نرفته است. ظاهرا بودجهی ۲۰۰ میلیون دلاری فیلم برای جلوههای ویژهی مورد نظر کارگردان کافی نبوده و شاهد صحنههای ضعیفی در این زمینه هستیم. شرکت ILM که روی فیلمهای جنگ ستارگان نیز کار میکند و در همین دنیای سینمایی مارول، دو فیلم «نگهبانان کهشکان» از بهترین کارهای آنان است در پلنگ سیاه مثل همیشه ظاهر نشده. اگر مبارزهی نهایی واندر وومن با آرس را از بدترین جلوههای ویژه در فیلمهای ابرقهرمانی سالهای گذشته بدانیم، بعضی سکانسهای پلنگ سیاه تا مرز آن هم پیش میروند.
آیا Black Panther بهترین فیلم دنیای سینمایی مارول است؟ مارول فیلمهای قوی زیادی در طول این ۱۰ سال داشته و جواب این سوال تا حدود زیادی به مخاطبش بستگی دارد. مسیری که این فیلم در پیش گرفته من را یاد «دانکرک» نولان میاندازد، فیلمی که مورد استقبال شدید منتقدین قرار گرفت و اما انتقادهای زیادی هم از طرف سینمادوستان شنیدیم. فعلا که فیلم در باکس آفیس غوغا میکند و تماشاگران انقدر تحت تأثیر آن قرار گرفتهاند که هنگام تمام شدنش برای آن دست میزنند. بلک پنتر حتی اگر بهترین فیلم مارول نباشد اما یک اتفاق بزرگ در آن دنیا است. به عنوان آخرین فیلم قبل از بسته شدن پروندهی فاز سوم، پلنگ سیاه عملکرد قابل قبولی داشته است.
فیلم Avengers: Infinity War دقیقا نصف همان چیزی است که بعد از ۱۰ سال از جمعبندی دنیای سینمایی مارول انتظار دارید.
مطلب زیر داستان فیلم Avengers: Infinity War را لو نمیدهد
هنوز هم باورش دشوار است این همه از شخصیتهای دنیای عظیم سینمایی مارول در یک فیلم جمع شدهاند و نتیجه یک هیاهوی آشفته و درهمریخته نیست. خیلی راحت میشد همهی این کاراکترها را در یک فیلم ریخت و باز هم همهی رکوردها را زد، اما برادران روسو واقعا برای حفظ یکپارچگی فیلم خود زحمت کشیدهاند، به طوری که گویی از مدتها قبل ساخت چنین پروژهی عظیمی را تمرین کردهاند. بله، اثری از زمینهسازی، اوج و نتیجهگیری که پایهی هر فیلمنامهی محکمی هستند پیدا نمیکنید و حتی Black Panther اثر ساختار یافتهتری از فیلم Infinity War است، اما وسعت اکشنهای فیلم و لذتی که از تماشای متفاوتترین ابرقهرمانها در برابر باابهتترین دشمن این دنیا میبرید قابل مقایسه با بلاکباسترهای دیگر نیست. مأموریت مارول برآورده کردن انتظارات و خلق جاهطلبانهترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ بوده و این مأموریت را با موفقیت کامل پشت سر گذاشته است.
Avengers: Infinity War
«اینفینیتی وار» وقت تلف نمیکند و درست بعد از لوگوی Marvel STUD10S سر اصل مطلب میرود. فیلم جوری شروع میشود که انگار فیلمی است که تازه تبلیغات میان آن تمام شده است. هیچکدام از شخصیتهای فیلم نیازی به معرفی ندارند و غیر از نوچههای تانوس، همگی حدقل در یک فیلم حضور داشتهاند. این تایتان دیوانه که ستارهی جمع است بالاخره از صحنههای بعد از تیتراژ پایانی به وسط گود آمده و گرد و خاک زیادی به پا کرده است. او مدتها منتظر چنین زمانی بود و طبیعی است که وقت تلف نکند و مستقیما سراغ سنگها برود. تانوس واقعا کاراکتر پختهای است و هدفها، سیاستها و طرز فکرش در فیلم به خوبی پرداخته میشوند. جاش برولین با این که زیر حجم عظیمی از گرافیکهای کامپیوتری پنهان شده اما بازی عمیقی دارد و با صدای آرام و هولناکش خوب خودش را به عنوان به عنوان بزرگترین خطری که انتقامجویان را تهدید کرده معرفی میکند. اهداف او برای به دست آوردن سنگهای بینهایت شاید برای ما راضیکننده نباشد اما به قدری در کارش مصمم است و برای آینده برنامه ریخته که بلافاصله از دیگر ویلنها فاصله میگیرد و صرفا به یک نیروی مطلقا شر تبدیل نمیشود. البته که نیروهای Black Order یا «فرزندان تانونس» همان کاراکترهای کلیشهای و بلهقربانگویی هستند که از آنها انتظار دارید ولی آنها هم زمان قابل قبولی از فیلم را به خود اختصاص میدهند و هم در هر یک کاراکتر دوبعدی پرداخته شدهاند.
مأموریت مارول برآورده کردن انتظارات و خلق جاهطلبانهترین فیلم ابرقهرمانی تاریخ بوده و این مأموریت را با موفقیت کامل پشت سر گذاشته است
بزرگترین نگرانی طرفداران همین تعداد بالای شخصیتهای اصلی و فرعی و زمانی بود که به آنها اختصاص داده میشود. برادران روسو، فیلمنامهنویسان و تدوینگر همهی توان خود را گذاشتهاند تا تعادل را در فیلم رعایت کنند؛ دقیقا در راستای اهداف تانوس که برقراری تعادل در جهان است. کافی است به پوستر فیلم نگاهی بیاندازید تا حجم کار سازندگان را ببینید: چطور میتوان شخصیتهایی را که خودشان یک سهگانه داشتهاند کنار کسانی گذاشت که تاحالا تنها به عنوان یک سایدکیک شناخته میشدند؟ خب، این کار تا حدود زیادی نشدنی است اما پس از تماشای «جنگ بینهایت» به قدری راضی از سالن بیرون میآیید که حس نمیکنید کاراکتری کمتر از چیزی که باید نمایش داده شد. هرشخصیتی در فیلم حضوری موثر دارد و هیچکدام صرفا چون عوض گروهی هستند در فیلم گنجانده نشدهاند. از گروت گرفته تا تونی استارک، همه نقشی در جنگ عظیم علیه تانوس دارند. دستیابی به این موفقیت کار سادهای برای تهیهکنندگان نبود و این دقیقا نکتهای است که جنگ بینهایت را به بهترین فیلم انتقامجویان تبدیل میکند.
مشکلی که منتقدان مشکلپسند به فیلم گرفتند نبود ساختار فیلمهای درام در Infinity War است: فیلم همیشه در حال ارائهی مبارزات مختلف، با شخصیتهای گوناگون در سیارههای متفاوت است که بیشک برای مخاطب آشنا با دنیایی سینمایی مارول بهترین هدیه است اما از لحاظ منطق سینمایی لنگ میزند. نمودار داستان فیلم تقریبا یک خط صاف با منحنیهایی در پایان است که در آن خبری از معرفی انگیزههای اولیه نیست و حتی اوج هم نمیگیرد چرا که همیشه در اوج است؛ مشکلی که در بهترین فیلم مارول یعنی «پلنگ سیاه» تا حد خوبی حل شده بود. اما این نکته را باید در نظر بگیریم که Avengers: Infinity War با تمام فیلمهای این ۱۰ سال گذشته تفاوت دارد. نه ابرقهرمان جدیدی را معرفی میکند و نه دشمن جدیدی، فیلم میخواهد سقفی باشد بر پایه و بدنهی محکمی که در این یک دهه ساخته و قهرمانان را گرد هم بیاورد و سیل مخاطبان را راهی سینما کند. اما مارول میدانست صرف کنار هم قرار دادن اسپایدرمن و استارلرد و دکتر استرنج کافی نیست، بلکه باید روابط بین آنها را برای اولین بار به شکلی منطقی ترسیم کند که در این کار موفق شده است. کاری که دیسی با «لیگ عدالت» در آن به طرز فاجعهواری شکست خورد.
Scarlet Witch in Avengers: Infinity War
اکشنهای فیلم بهترین اکشنهای فیلمهای ابرقهرمانی هستند. بودجهی ۳۰۰ میلیون دلاری فیلم به سازندگان این اجازه را داده تا مبارزات صفحات کمیک را چندین برابر حماسیتر روی پردهی سینما ببرند. مارول هیچ ابایی از فیلمبرداری در روز و اکشنهای عظیم ندارد و چه خیابانهای نیویورک باشد چه استودیوهای عظیم هالیوود با پردههای سبز، تیم جلوههای ویژهی Infinity War بهترین کار خود را ارائه دادهاند. به دلیل بزرگی فیلم و تعدد کاراکترها، مبارزات در مکانهای کاملا متفاوتی رخ میدهند که هرکدام با جو تصویری خود نشستن پای ۲ ساعت و ۴۰ دقیقهی فیلم را بسیار لذتبخش میکنند. از طرفی ترکیب قدرتهای این ابرقهرمانان با یکدیگر عالی از آب درآمده و هیچکدام حس اضافه بودن یا زیادی متفاوت بودن ندارند. مارول حتی تا جایی پیش رفته که ویژگیهای خاص هر گروه را نیز حفظ کرده است؛ مثلا فیلمهای «نگهبانان کهکشان» همیشه پر از شوخی و سبکتر از دیگر فیلمها بودند و حالا در این گردهمایی عظیم نیز آنها مسئول بعضی از خندهدارترین لحظات فیلم هستند. واکاندا همان حس و حالی را دارد که در فیلم قبلی دیدیم و به طرز تقریبا باورنکردنیای، همهی این مکانهای مختلف و شخصیتهای گوناگون با چسبی جادویی به یکدیگر وصل هستند.
میتوان از این خرده گرفت که چرا Avengers: Infinity War مانند قسمت نهایی فصل یک سریال، ما را تشنهی قسمت بعدی میگذارد
صحبت در مورد اینکه خود داستان و نتیجهی همهی آن مبارزات چیست کمی حساس است اما انتظار صحنههای حماسی، غمانگیز و احساسی زیادی را داشته باشید. بنمایهی فیلم ایثار و از خودگذشتگی است و این قهرمانان بارها در موقعیتهای اخلاقی بسیار دشواری قرار میگیرند که باید به انتخابهایی اساسی دست بزنند. در بین تمام هیاهوی اکشنها، لحاظاتی پیدا میشود که دیگر قدرت فیزیکی و جادویی مهم نیست و قهرمانان باید با قلب خود مبارزه کنند. بله این صحنهها کلیشههای ثابت کمیک بوکها هستند اما وجود آنها در این فیلم اونجرز اهمیت و تأثیرگذاریشان را دو چندان کرده است. اما میتوان از این خرده گرفت چرا که چرا فیلم مانند قسمت نهایی فصل یک سریال، ما را تشنهی قسمت بعدی میگذارد. ادعاهای برادران روسو در مورد کنار گذاشتن ایدهی دو قسمتی کردن فیلم خیلی با حقیقت جور نمیآید و به نظر میآید تنها نام Part I از روی فیلم حذف شده و تغییری در فیلمنامه رخ نداده است. Infinity War دقیقا روی سوال «حالا چه میشود؟» تمام میشود که نکتهی مثبتی برای یک فیلم نیست اما همه میدانیم پایان اونجرز به شکل فعلی سال آینده و در فیلم بعدی رخ میدهد. با همهی صحبتهایی هم که در مورد نام Avengers 4 میشود، Infinity War صرفا یک روی سکه است.
infinity war
چه خوشمان بیاید چه نه، فیلمهای ابرقهرمانی درصد بالایی از بلاکباسترهای این روزهای سینما را تشکیل میدهند. چند روز دیگر Deadpool 2 را داریم و بعد از آن هم Ant-Man and the Wasp (حتی انیمیشن امسال پیکسار هم ابرقهرمانی است!). غول دیزنی در حال بلعیدن بازار بلاکباسترها است و کار زیادی از دست دیگر استودیوها (غیر از ریبوت کردن مجموعههای قدیمی مثل پارک ژوراسیک یا ایندیانا جونز) برنمیآید. باید حقیقت را قبول کرد و اگر میخواهیم از فیلم دیدن لذت ببریم، با آن کنار آمد. Avengers: Infinity War فیلم هیجانانگیز و لذتبخشی است. میتوانست بهتر باشد، میتوانست چیز جدیدی در این زیرژانر عظیم ارائه دهد، اما همینش را هم دیسی نتوانست انجام دهد. پس تا یک نولان دیگر و یک سهگانهی شاهکار دیگر، به همینها بسنده میکنیم.
Beruzsub
Worldsubtitle