نمیدونم چطوری بنویسم که با کلمات احساسمو هدر ندم ! احساس عجیبی دارم ، واقعا احساس خوشحالی و سر زندگی میکنم ! همین چند لحظه پیش یکی از بهترین و تمام عیارترین فیلمهای عمرم رو دیدم .
فیلم ، فیلم غریبیه . قطعا هرکسی فیلم رو ببینه در آغاز فکر میکنه که از سازنده یک قدم جلوتره و با گارد فیلم رو می بینه اما دنیس ویله نوو یه جایی بهت اثبات میکنه که خودش عمدا دستشو برات رو کرده بوده که تو داری مات و مبهوت اثر رو می بینی و از این ذکاوت کارگردان لبخند به لب میاری ، متحیر میشی یا حتی ناخواسته دست میزنی !
اصلا نوشتن درباره ی این فیلم هم به اندازه ی خود فیلم غریبه ! در سالی که فیلم بُلد شده اش لالالند بود من از این فیلم توقع یه اثر ادا اطواری و مزخرف مثل آثار نولان رو داشتم ولی شگفت زده شدم . چقدر این فیلم حساب شده است ، چقدر همه چیز به جا و به اندازه است و چه قدر ویله نوو حد خودش رو میدونه و حرمت اثرش رو !
اثر که شروع میشه همونطور که گفتم ، آدم با حالت مچ گیری و طلبکارانه فیلم رو می بینه و فیلم خیلی با احتیاط و محافظه کارانه جلو میره و کم کم هر چقدر که جلوتر میره بهتر و بهتر میشه و از یه جایی به بعد جوری شما رو عاشق خودش میکنه و جوری در اوج پیش میره که شما روی ابرها سیر میکنی !
بازی امی آدامز واقعا بهترین خودشه و اون باید بدونه اسکار لیاقت اون رو نداشت وگرنه چیزی از ارزشهای اون کم نمیشه و واقعا تاریخ این جفایی که در حق اون شد رو از یاد نخواهد برد .
نمیدونم چی بگم . اصلا این متن نقد نیست حتی تحلیل هم نیست فقط خواستم چند خط در ستایش یکی از بهترین فیلمهای چند سال اخیر و یکی از بهترین فیلمهای ژانر علمی تخیلی در تاریخ سینما بنویسم و در پایان امیدوارم اسکار اشتباه بزرگ گلدن گلوب رو مرتکب نشه و با دادن جایزه به مهتاب یا لالالند در حق این فیلم زیبا اجحاف نشه .
10 از 10
#Arrival