-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
نقاط قوت
- سرگرم کننده
- بازی خوب جنیفر لارنس
نقاط ضعف
- کارگردانی محکم ولی به ندرت تاثیرگذار
- هیچ وقت نمیتواند از سطح یک فیلم هیجانانگیز کشت و کشتاری بیشتر رود
«بازیگر برندهیِ اسکار در نقش یک قاتل وسوسهگر عجیب و غریب ایفای نقش کرده است، کارگردانی فیلم در سطح بالایی نیست و حجم زیادی از خشونت و برهنگی و البته مقدار زیادی لهجهیِ بد نیز در آن وجود دارد.»
بازیگر زنی که بیشترین دستمزد را در میان همردههای خود میگیرد، وقتی که فرنچایزی که او را به این جایگاه رساند به پایان مسیر خود میرسد چه خواهد کرد؟ به نظر میرسد که جواب این سوال شامل حضور در یک فیلم رومانتیک درجه ۳ علمی تخیلی(«مسافران»(Passengers)، حضور در یک فیلم از شاخه آرت هوسِ[۱] ترسناک(«مادر!»(Mother!) و حالا بازی در نقش یک قاتل روس بیرحم در یک فیلم هیجانانگیز که مقادیر بالایی از جذابیتهای جنسی را در خود دارد میشود. بدون شک هر کسی میتواند کیفیت کارهای او پس از پایان سری «بازی های مرگبار»(Hunger Games) را زیر سوال ببرد اما زیر سوال بردن انگیزه «جنیفر لارنس» برای انجامدادن این پروژهها سخت است.
عنوان «گنجشک سرخ»(Red Sparrow) که بر اساس رمانی از مامور سابق CIA یعنی «جیسون متیوز» به نگارش در آمده است، «جنیفر لارنس» را در نقش «دومینیکا» قرار میدهد، یک رقاص بالرین که از موقعیت خود استفاده میکند تا از مادر خود مراقبت بکند. اما وقتی که صدمهای او را از ادامه انجام حرفهاش باز میدارد، او متوجه میشود که دیگر قادر به تامین مالی مادرش نیست چرا که دیگر نمیتواند برقصد. عموی او یعنی «وانیا» راه حلی برای این مسئله دارد؛ اگر «دومینیکا» در کار کوچکی به او کمک کند، وی قول داده که در عوض کمک بزرگی به «دومینیکا» خواهد کرد. اگرچه مسائل آنگونه که او تصور میکرد به پیش نمیروند و «دومینیکا» در عوض شاهد یک قتل فجیع میشود. «وانیا» به جای کشتن، او را به مدرسهای برای «گنجشک ها»، سربازان سابق و جوان که تعلیم میبینند تا از جذابیت خود برای اغوا کردن دشمنان و رسیدن به هدف استفاده کنند، میفرستد(این کلاسها شامل آموزش نحوه باز کردن قفل در و دیدن فیلمهای مستهجن سادیستی و مازوخیستی میشود). پس از اینکه او مخالفتهای عجیبی از خود نشان میدهد، او را به اولین ماموریتاش میفرستند تا یک مامور آمریکایی(جوئل ادگرتون) را اغفال کرده و از او اطلاعات کسب کند. اما آیا «دومینیکا» قابل اعتماد است؟
در حالی که «مسافران» ملغمه ای عجیب و غریب از هر چیزی بود و «مادر!» هم شکستی جذاب بود، «گنجشک کوچک» آن فیلمی نیست که «لارنس» بتواند با آن دوباره به اوج بازگردد. در ابتدای فیلم و در یکی از صحنهها به هنگام دوشگرفتن یکی از شخصیتها، انحراف خاصی وجود دارد که بعد ها و در ادامه فیلم گسترش پیدا میکند و تقریباً در هر صحنهای، نوعی از احساس کنجکاوی برای سرک کشیدن در هر چیزی که یک فیلم استودیویی اجازه نشان دادنِ آن را دارد به چشم میخورد. برهنگی کامل، صحنههای تجاوز، سکانسهای اروتیک پنهان، آزار بصری و فضا و اتمسفری بسیار تاریک و مستهجن از بخشهای مختلف فیلم هستند که در نهایت به برخی صحنههای زننده منجر میشود.
اما به همان میزانی که کارگردان این اثر یعنی آقای «فرانسیس لارنس»(که در ۳ فیلم از سری «بازی های مرگبار» با «جنیفر لارنس» همکاری کرده بود) تمایل دارد که از برهنگی در فیلم استفاده کند و مرزها را در بنوردد، به همان میزان هم محافظهکاری در کارش دیده میشود. در حالی که برخی از صحنههای برهنگی با خلوص کامل به نمایش گذاشته شده اند، اما در برخی دیگر از صحنهها مراعاتهایی صورت گرفته است. نوعی عدم سازگاری در طول اثر وجود دارد و تغییر مسیرهای زیادی که فیلم انجام میدهد؛ این مسئله باعث میشود که شما فکر کنید در صورتی که این اثر یکنواختتر میبود نتیجه نهایی چگونه میشد، یا حتی اگر فیلم دست کارگردانی با خوی خشنتر قرار میگرفت(«برایان دی پالما» بیشک از ساخت این اثر لذت وافی را میبرد). مسیری که فیلم طی میکند بعضاً بدون پیچیدگی کافی و همچنین شور و اشتیاق لازم به نظر میرسد و در حالی که کم و بیش مناظر جالبی در فیلم میبینیم، بقیه صحنهها بسیار ساده هستند که انگار در یک استودیو ساخته شدهاند.
کاملاً به لحاظ مسائل تبلیغاتی قابل درک است که چرا «جنیفر لارنس» در نقش اصلی این فیلم حضور دارد، و به غیر از مشکل کوچکی که در لهجه او وجود دارد، «لارنس» موفق شده تا نقش بسیار خوبی را ایفا کند که تماشای او را بینهایت جذاب کرده است. اما اصراری که عوامل فیلم برای استخدام کردن این همه بازیگر انگلستانی(شارلوت رمپلینگ، جرمی آیرنز، جوئلی ریچاردسون، سیاران هندز ، داگلاس هوج و بسیاری دیگر) برای ایفای نقشهای جانبی داشتهاند و از استخدام بازیگرانی که واقعاً روسی باشند خودداری کردهاند تا فاز نهایی فیلم مخفی میماند. باید خیلی ناامید باشیم که فکر کنیم فیلم خود از این میزان بلاهتی که در آن جریان دارد آگاه نیست(حتی یک صحنه کامیک بوکی نیز در اثر وجود دارد که به نظر میرسد به کل متعلق به اثری دیگر است). عناصر زننده فیلم با دیگر موارد آن قاطی میشوند(«تو مرا به مدرسه فاح*شهها فرستادی!» یکی از دیالوگهای فیلم است) و باز هم بیننده با این سوال مواجه میشود که در صورتی که فیلم روند درست خود را طی میکرد با چه اثر بهتری روبهرو میشدیم.
پیچشهای داستانی که در اثر وجود دارند به حدی که فیلمسازان باور داشتهاند جذاب و هیجانانگیز نیستند( تمام منتقدان قبل از دیدن فیلم، یادداشتی از کارگردان دریافت کردند که به هیچ وجه شگفتی نهایی فیلم را لوث نکنند) و در عوض، پیچیدگی تبدیل به موضوعی بسیار خستهکننده میشود. برقراری ارتباط حسی با شخصیت «لارنس» در فیلم یعنی «دومینیکا» تقریبا غیرممکن است( دوری شخصیت او از بیننده علیرغم اینکه در داستان جواب میدهد اما باعث میشود که فکر کنیم با یک انسان واقعی طرف نیستیم) و اگرچه عملکرد «جوئل ادگرتون» تحسینبرانگیز است، رابطهی او با «لارنس» حتی سختتر و غیرقابل باورتر نیز شده است. نوعی عدم حضور ارتباط بین آنها باعث شده است که صحنههایی که برای اغوا کردن همه منتظر بودند هم زیاد جالب از کار در نیایند و هر نوع رابطه عمیقتری نیز از سوال خارج است. اما علیرغم نقصهای بیشماری که فیلم دارد، نیروی محرکه زیادی که در فیلم وجود دارد باعث میشود که مدت زمان ۱۳۹ دقیقهای اثر بسیار کافی به نظر برسد و خستگی به سراغ شما نیاید. جذابیت «لارنس» که به هر حال یک ستاره سینمایی بزرگ است باعث میشود که ما همیشه فیلم را دنبال کنیم و منتظر این باشیم که شخصیت به لحاظ اخلاقی پیچیده او در قدم بعدی چه کار خواهد کرد .
نظر تماشاگران درباره «گنجشک سرخ» چه خواهد بود؟ حدس زدن آن سخت است چرا که با یک فیلم بالای ۲ ساعت درباره یک قاتل روسی طرف هستیم که صحنههایی شامل تجاوز و شکنجه را هم شامل میشود! صحنههای اکشن فیلم به طرز عجیبی کم هستند و دیالوگها جای زد و خورد را گرفتهاند. این روش کاملاً جواب نمیدهد اما مسئلهای درباره کثافتهای داخل این فیلم وجود دارد که به ما چیزی را که در حقیقت در استودیوهای هالیوودی درباره عناصر انحرافی و مستهجن در فیلمها وجود دارد یادآوری میکند. تنها نکته این است که فیلم به حدی که فکر میکند اغواگر نیست.
[۱] آرت هوس: فیلم هنری یکی از ژانرهای فیلم سینمای مستقل است که هدفش جذب مخاطب خاص بجای مخاطب عام سینما است. اینگونه فیلمها به ندرت از حمایت مالی موسسههای فیلمسازی برخوردار میشوند و اغلب داراری بودجه پایین، جلوههای ویژه کم و بازیگران غیر مشهور هستند. کارگردانان فیلمهای هنری به دلیل این محدودیتها بیشتر از بازیگران کمتر شناخته شده و حتی آماتور استفاده میکنند.
منبع: سایت نقد فارسی