داستان سریال تلویزیونی «بوفی خونآشام قاتل» سرگذشت «بوفی سامرز» (Buffy Summers) یک زن جوان و آخرین بازمانده از نسل خونآشامهایی است که به «خونآشامهای قاتل» یا به اختصار «قاتل» مشهورند. در داستان، «قاتلین» برای نبرد با «خونآشامها»، «دیوها» و دیگر نیروهای تاریکی فراخوانده میشوند. همانند قاتلین پیشین، «بوفی» از سوی یک «ناظر» (Watcher) پشتیبانی میشود. «ناظر»، بوفی را راهنمایی میکند، به او آموزشهای لازم را فرا میدهد و او را برای مقابله با دشمنانش آماده میکند. «بوفی» بر خلاف اجداد پیشین خود را در احاطه حلقهای از دوستان وفادار که با عنوان «دسته اسکوبی» (Scooby Gang) شناخته میشوند، میبیند...
دو برادر بعد از پشت سر گذاشتن اتفاقاتی که در گذشته تجربه کرده اند، در حال حاضر یک کسب و کار بزرگ برای خود به راه انداخته اند. آن ها با یک دختر جوان و زیبا آشنا می شوند و این اتفاق باعث می شود تا ماجراهایی را تجربه کنند و...
سریال داستان سه نفر است که هیچ ارتباطی با هم ندارند اما هر کدام قسمتی از یک رویای مشترک را در خوابشان می بینند. هر کدام باید یک ماموریت کاملاً مرموز و شخصی را انجام دهند. یکی به دنبال دوست دختر گمشده اش می گردد، نفر دوم به دنبال یک کودک مفقود شده است و نفر سوم نیز باید مادر بیمارش را درمان کند. آنها باید از سرنخ هایی که در خوابشان می بینند برای انجام این ماموریت ها استفاده کنند...
داستان سه گروه که در يک روز متولد شده اند با نوع زندگي و مشکلاتشان رو روايت مي کند...
داستان این سریال در مورد جراح قلبی می باشد که زندگی اش رو به تباهی می رود بطوری که او انتظارش را ندارد. حالا او از یک جراح معروف به دکتری معمولی در شهری کوچک تبدیل می شود…
داستان سریال در مورد جوانی بنوام آنگوس مکگایور است که یک سازمان مخفی و زیرزمینی را تاسیس می کند که در آن با بهره بردن از استعداد خود در راه های غیرمتعارف مشکلات را حل کرده و از وقوع فاجعه های زیانبار جلوگیری میکند...
ونسا هلسینگ، از اقوام دور شکارچی خون آشام معروف، آبراهام ون هلسینگ است، تنها بازمانده برای پیدا کردن مابقی خون آشام ها در سراسر حهان. او آخرین امید بشریت است تا یک حمله را رهبری کند تا آن چیزی که گمشده است را برگرداند...
شخصیت اصلی داستان یک تفنگدار سابق نیروی دریایی است که به تازگی از ویتنام به ممفیس برگشته. او توسط جامعه و عزیزانش پس زده شده و سرخورده می باشد. پس از مدتی وی به خاطر مهارت هایش به یک شبکه ترور و فساد پیوسته و تبدیل به یک آدمکش مزدور می شود...
داستان سریال که بر اساس فیلم جنگیر می باشد دو کشیش متفاوت را دنبال میکند که 40 سال پس از اتفاقات فیلم اول با قضیه تسخیر شیطانی یک خانواده درافتادهاند...
"لوک کیج" که در محله هارلم نیویورک بزرگ شده و به علت عضویت در باند تبهکاری Rivals بیشتر دوران نوجوانیش را در راه ورود به دارالتادیب و خروج از آن گذرانده است,پس از آنکه از تاثیرات منفی عملکردش بر زندگی اطرافیانش آگاه می شود سعی می کند با حفظ رابطه نزدیک با دوستان خلافکارش زندگی جدیدی را آغاز نماید.اما یکی از دوستان سابقش که Luke را مسئول شکست در زندگی عشقیش می داند با قرار دادن مواد مخدر در آپارتمانش و تماس با پلیس او را روانه زندان می کند.اما تیره روزی های او در زندان پایان نمی یابد بنابراین او برای بهبود شرایطش در دوران حبس در ازای امتیازاتی می پذیرد که به صورت داوطلبانه در آزمایشاتی که هدف آن ایجاد نسل جدیدی از ابرسربازها می باشد شرکت نماید و ...