داستان سریال از قرار كليد و اتاقي سحر آمیز است که توسط آن می توان به نقاط مختلف جهان رفت . اجسام داخل این اتاق هر کدام قدرتی را به انسان می دهد و افرادی برای بدست آوردن آن به جان یکدیگر افتاده اند . در این میان افرادی نیز بر این باورند که این وسایل راهی برای ارتباط با خداست . یک کار آگاه پلیس نیز دختر خود را در این اتاق گم می کند و ادامه سریال در مورد پیدا كردن این دختر توسط پدرش و در گیری او با افرادی است که سعی در گرفتن کلید از او و به دست آوردن قدرتها را دارند.
قانون بوستون» یک سریال تلویزیونی آمریکایی در سبکهای نمایشی و طنز با موضوع حقوقی است. داستان این سریال تلویزیونی درباره اتفاقاتی است که برای وکیلان یک دفتر وکالت در شهر بوستون ایالات متحده روی میدهد.
داستان این مینی سریال 4 ساعته از این قرار است که مدتها پیش از آنکه کریس انجل بدنیا بیاید، مَردی پا به جهان گذاشت که سطح شعبده بازی را به مرحله ای بالاتر برد. اریک ویس مهاجر مجارستانی بعدها تحت تاثیر هری کلار (شعبدهباز معروف آمریکایی) و جان ایگن رابرت هودینی (شعبدهباز فرانسوی) اسم هری هودینی را برای خود برگزید و برخی از بزرگترین تردستیهای جهان را بنمایش گذاشت. وی در 9 سالگی اولین شعبده بازی خود را انجام داد. ابتدا تنها به ورق بازی کفایت میکرد تا جاییکه به وی لقب شاه بازی با ورق داده شد اما او به همین سطح اکتفا نکرد و شیوه فرار با دستان بسته را اجرا کرد. روشی که در آن هری در غل و زنجیر اسیر میشد و در طی زمان معینی باید خود را رها میکرد...
دختر گمشده داستان دختری اغواگر و زیبا به نام «بو» است، که قدرتهای ماورالطبیعه دارد اما چون در بین انسانها زندگی کرده نمی داند چه قدرتهایی دارد. تا اینکه در اولین سـ…س با دوست پسرش خون او را تا آخرین قطرات می خورد و از اینکه قدرت خون آشامی دارد وحشت می کند. با تحقیقاتی که انجام میدهد متوجه میشود که از موجوداتی افسانه ای با نام فی ها است. فی ها موجوداتی خیالی هستن که به عنوان انسان در بین افراد بشر زندگی می کنند و زیبا هستن اما در پس پرده از انسان ها تغذیه می کنند…
در سال ۲۰۱۵ نیمی از جمعیت نژاد بشر مرده اند و بازماندگان با داوری وحشتناکی از طرف موجودات بزرگ و بسیار قدررتمندی بنام Angels روبرو هستند. Angels ها قرار بود که روح انسانهای مرده باشند. اما این تفکر اشتباه است و آنها در دنیایی از توازن و سعادت همیشگی زندگی نمیکنند بلکه آنها در دنیای ما زندگی میکنند آن هم با هدف نابود کردن نسل بشر. ماشینهای بزرگ و زنده ای بنام Evangelion برای مبارزه و کشتن این هیولاها ساخته شده، اما این ماشینها وحشی و رام نشدنی هستند و برای اینکه این ماشینها بدرستی کار کنند باید یک خلبان با جنبه های روحی و روانی مناسب پیدا شود. به این منظور در داخل Tokyo درون مرکز فرماندهی سازمانی مخفی بنام NERV نوجوانهای مناسب را برای این کار انتخاب میکند و آنها را برای خلبانی با این ماشینها تمرین میدهد تا آنها بتوانند با Angel ها مبارزه کنند حتی اگر به قیمت از دادن ذهن و روحشان تمام شود Shinji Ikari که پدرش رئیس تیمی در NERV است که Evangelion ها را تولید کرده برای خلبانی یکی از این ماشینها انتخاب شده است. او تحت فشار زیاد وارد مبارزات و حوادثی میشود که چیزی از آنها نمیفهمد و مجبور میشود که برای پیدا کردن شجاعت و قدرت نه تنها برای مارزه کردن با این هیولاها بلکه زنده ماندن به عمق وجود خودش رجوع کند..
عنوان سریال از غروب تا صبح از فیلمی با همین عنوان در سال ۱۹۹۶ گرفته شده است. داستان این سریال هجان انگیز و زیبا از جایی شروع میشود که در یک دزدی از بانک جرم و جنایاتی فوق العاده اتفاق می افتد و در حالی که در راه فرار به مکزیک هستند به دو تن از دوستان خود بر میخورند و پس از اتفاقاتی با گروهی از خوناشامها روبرو میشوند…
در یک روستایی که در زیر زمین وجود دارد،سیمون و کامینا محدودیت هایی توسط ریش سفید روستا بهشون اعمال می شه،و بعد از صورت نیم تنه ای که سیمون پیدا می کند اتفاقاتی می افتد و یک روبات دیگر از آسمان وارد روستا می شود و خطر هایی ایجاد می شود که سیمون و کامینا باید جلویش را بگیرند...
وکاس و ناثان اسکات، دو برادر ناتنی، در شهر کوچک و پرهیاهوی تری هیل، کارولینای شمالی، زندگی میکنند. آنها در زمین بسکتبال و در میان دوستانشان با هم رقابت میکنند و گاهی اوقات با هم اختلاف نظر دارند.
سیدنیبریستو یکی از ماموران مخفی حرفه ای سازمان CIA است که وظیفه نفوذ به شبکه های مخوف جاسوسی را به عهده دارد . او در قسمتهای مختلف سریال با حوادث وماجراهایی در حین تحقیقات روبرو میشود...
این سریال داستانی ناگفته از زندگی داوینچی را به تصویر میکشد؛ زندگی این نابغه در اوایل زندگش اش در زمان رنسانس در فلورانس است. بعنوان یک هنرمند ۲۵ ساله، یک شمشیر باز ماهر، کاشف، عاشق پیشه، رؤیا پرداز و آرمانگرا، سعی میکند که در واقعیت خودش، در زمانی که میخواهد نه تنها آینده را ببیند بلکه آنرا کشف کند، زندگی کند…