فیلم دو روایت موازی در جهان اساطیر و امروز را به صورت متوالی و در هم تنیده در مورد چیرگی شیطان بر روح پرنس آمنت برای به دست گرفتن قدرت در دروه فراعنه و بازگشت دوباره پس از بیداری برای شکستن طلسم و حکمرانی بر زمین است. ساختار اثر مانند تمام فیلم فاجعه ها بر نابودی زمین توسط نیرویی برتر از قدرت انسان یعنی شیطان استوار است اما این نیرو در درون روح انسانی که روحش را به شیطان در ازای نامیرایی و حکمرانی بر بشر فروخته قرار داده شده؛ پرنس آمنت مانند دکتر فاوست روحش را به شیطان می دهد تا بر زمین حکمرانی کند و رویارویی او با دکتر جیکل که توانسته درمانی برای مستر هاید پیدا کند دو سوی این نبرد بزرگ است. الکس کرتزمن سعی کرده داستانی مستقل و متفاوت از مومیایی سال 1932 و 1999 داشته باشد، روایتی ترکیبی از مهاجمان صندوق گمشده و ماموریت غیرممکن که فقط در ابتدا یعنی زنده شدن یک مومیایی از درون جهان تاریک را از آثار قبلی حفظ کرده و بدون شخصیت پردازی و ایده خلاقی برای داستان جدید اثری پر ضد و خورد و سرشار از جلوه های ویژه که بیشتر لحظات آن در اختیار تام کروز است را روانه بازار کرده است. داستان از نظر ساختاری بر کلیشه های رایج نبرد خیر و شر استوار است و تمام شخصیت ها از همان ابتدا سمت و سوی آنها مشخص است. غیر از نیک مورتون که اندکی ظرافت های شخصیت پردازی در روایت دارد دیگر شخصیت ها فاقد هر گونه ظرافتی هستند. بی شک نسخه جدید مومیایی یک شکست برای سری جهان تاریک است که بدون روایت داستانی مشخص و فاقد هیجان و روایت های موازی لازم برای شخصیت های مختلف ساخته شده، این قسمت شروعی مرگبار برای این سری است و نتوانسته نه در گیشه و نه نظر منتقدان جلب کند؛ و شاید میخ محکمی باشد بر تابوت مومیایی و برای همیشه آن را زیر زمین نگه دارد.
دنیای تاریک یه سری دنباله دار برای رقابت با دنباله دارهای کمپانی های دیگر است و برای همین دکتر جکیل در پایان می گوید «برای مبارزه با یک هیولا، هیولایی دیگر لازم است.» اینکه در قسمت بعدی چقدر داستان می تواند خلاق و بدیع باشد باید منتظر ماند. البته ورود شیطان به روح نیک که او را به تلفیقی از جیکل و هاید تبدیل می کند در صورت پرداخت مناسب می تواند مسیر جدید را برای خود طی کند اما تا اینجا اثر حتی با وجود تعقیب و گریزهای عاشقانه نیک و جنیفر و تعادلی که میان کمدی و زد و خوردهای فیلم ایجاد شده، در ناهماهنگی با کلیت داستان است. حضور دکتر جکیل که هیچ نقطه درخشانی در کارنامه بازیگری راسل کرو نیست و روایت مناسبی برای ورود این شخصیت به داستان نوشته نشده و فقط آن را برای قسمت دوم در روایت پرتاب کرده اند یکی از ضعف های دیگر اثر است.
ترکیب سایه و تاریکی در بیشتر صحنه ها که برای ایجاد ترس و وحشت برای فضای فیلم در نظرگرفته شده هیچ تاثیری در حقیقی کردن جهان تاریک و ایجاد ترس و هیجان ندارد و در مقایسه با آثار مطرح سینمای جهان نیز جلوه های ویژه فیلم حرفی برای گفتن ندارد. مومیایی روایت منسجمی ندارد و عدک وجود روایت های فرعی لازم برای شخصیت های مختلف در فیلم و عدم شخصیت پردازی و ظرافت های لازم برای چند شخصیت اصلی، داستانی به هم ریخته و غیر مرتبط را روایت می کند که هیچ تاثیری بر ایجاد ترس و هیجان در مخاطب ندارد. داستان از الگوی کلاسیک نبرد خیر و شر پیروی می کند و در هر دو سوی این نبرد از الگویی تکراری استفاده می کند که هیچ نوآوری برای مخاطب این ژانر ندارد. نبرد میان انسان و شیطان با اینکه در اساس یکی از الگوهای سینمای کلاسیک ژانر وحشت است اما به دلیل نبود ایده ایی نو و در هم ریختگی روایت اصلی و عدم وجود و انسجام روایت های فرعی مومیایی را به اثری ناامید کننده برای شروع یک سری دنباله دار و یک عدم موفقیت در ژانر وحشت تبدیل کرده است.
تنها برگ برنده فیلم را می توان حضور تام کروز در نقش اصلی فیلم عنوان کرد که بهرحال حتی اگر فیلمنامه اثر هم ضعیف باشد، بهترین انتخاب برای هدایت صحنه های اکشن می باشد. کروز مطابق معمول در تمام دقایق فیلم در حال فرار است و خانم مومیایی هم به زمین و زمان متوسل می شود تا بتواند بلایی بر سر او و مردم نازل نماید اما راه به جایی نمی برد. کروز که در سالهای اخیر به واقع به بازیگر نقش های اکشن مبدل گردیده و کمتر می توان او را در حالت سکون در سینما یافت، در « مومیایی » نیز بازی خوبی از خود به نمایش گذاشته است و به عنوان قهرمان داستان پذیرفتنی است؛ هرچند که شاید شوخی هایش خیلی هم در اینجا بامزه به نظر نرسند.
دنیای تاریک یه سری دنباله دار برای رقابت با دنباله دارهای کمپانی های دیگر است و برای همین دکتر جکیل در پایان می گوید «برای مبارزه با یک هیولا، هیولایی دیگر لازم است.» اینکه در قسمت بعدی چقدر داستان می تواند خلاق و بدیع باشد باید منتظر ماند. البته ورود شیطان به روح نیک که او را به تلفیقی از جیکل و هاید تبدیل می کند در صورت پرداخت مناسب می تواند مسیر جدید را برای خود طی کند اما تا اینجا اثر حتی با وجود تعقیب و گریزهای عاشقانه نیک و جنیفر و تعادلی که میان کمدی و زد و خوردهای فیلم ایجاد شده، در ناهماهنگی با کلیت داستان است. حضور دکتر جکیل که هیچ نقطه درخشانی در کارنامه بازیگری راسل کرو نیست و روایت مناسبی برای ورود این شخصیت به داستان نوشته نشده و فقط آن را برای قسمت دوم در روایت پرتاب کرده اند یکی از ضعف های دیگر اثر است.
ترکیب سایه و تاریکی در بیشتر صحنه ها که برای ایجاد ترس و وحشت برای فضای فیلم در نظرگرفته شده هیچ تاثیری در حقیقی کردن جهان تاریک و ایجاد ترس و هیجان ندارد و در مقایسه با آثار مطرح سینمای جهان نیز جلوه های ویژه فیلم حرفی برای گفتن ندارد. مومیایی روایت منسجمی ندارد و عدک وجود روایت های فرعی لازم برای شخصیت های مختلف در فیلم و عدم شخصیت پردازی و ظرافت های لازم برای چند شخصیت اصلی، داستانی به هم ریخته و غیر مرتبط را روایت می کند که هیچ تاثیری بر ایجاد ترس و هیجان در مخاطب ندارد. داستان از الگوی کلاسیک نبرد خیر و شر پیروی می کند و در هر دو سوی این نبرد از الگویی تکراری استفاده می کند که هیچ نوآوری برای مخاطب این ژانر ندارد. نبرد میان انسان و شیطان با اینکه در اساس یکی از الگوهای سینمای کلاسیک ژانر وحشت است اما به دلیل نبود ایده ایی نو و در هم ریختگی روایت اصلی و عدم وجود و انسجام روایت های فرعی مومیایی را به اثری ناامید کننده برای شروع یک سری دنباله دار و یک عدم موفقیت در ژانر وحشت تبدیل کرده است.
تنها برگ برنده فیلم را می توان حضور تام کروز در نقش اصلی فیلم عنوان کرد که بهرحال حتی اگر فیلمنامه اثر هم ضعیف باشد، بهترین انتخاب برای هدایت صحنه های اکشن می باشد. کروز مطابق معمول در تمام دقایق فیلم در حال فرار است و خانم مومیایی هم به زمین و زمان متوسل می شود تا بتواند بلایی بر سر او و مردم نازل نماید اما راه به جایی نمی برد. کروز که در سالهای اخیر به واقع به بازیگر نقش های اکشن مبدل گردیده و کمتر می توان او را در حالت سکون در سینما یافت، در « مومیایی » نیز بازی خوبی از خود به نمایش گذاشته است و به عنوان قهرمان داستان پذیرفتنی است؛ هرچند که شاید شوخی هایش خیلی هم در اینجا بامزه به نظر نرسند.