داستان این سریال در مور یک مامور اف بی آی که به دنبال یک قاتل سریالی در بوستون است، می باشد. اما پس از مدتی بدون هیچ اثری او مرده اعلام می شود. شش سال بعد، او در یک کابین در جنگل یافت می شود، به سختی زنده است و بدون هیچ خاطره ای از سال هایی که وی از دست داده است..
این سریال بازجویی و تجسس کمیسر پلیسی به نام "آنتوان ناوارو" را در شهر پاریس نشان میدهد که پس از ناپدیدشدن همسرش به تنهایی با دخترش "یولاندا" زندگی میکند.
این سریال بر اساس رمانی نوشته جین یونگ (لوئیس چا در واقع این مرد نویسنده افسانه شجاعان هم است) و دومین قسمت از سه گانه عقابها است. دنباله افسانه عقاب های مبارز و در ادامه به شمشیر بهشتی و خنجر اژدها ختم می شود. داستان مربوط به سرگذشت و ماجراهای یانگ گوا است یانگ گوا بچه یتیمی که در پایان افسانه عقاب های مبارز پدر خود را از دست می دهد. یانگ گوآ پسر کانگ و نیانسی است. گوآ جینگ (برادر پیمانی پدرش) و فوآنگ رونگ (رُنگ آر ) او را با خود به جزیره شکوفه های هلو می برند. در سنین نوجوانی گوآ جینگ او را برای یادگیری کونگ فو به فرقه چوئن جِن برد. در آنجا با مشکلاتی که بوجود آورد و همینطور به خاطر بد رفتاری های معلمش فرار کرد و سرانجام به مقبره کهن رسید و شیائو لونگ نو او را به شاگردی پذیرفت. بعدها استاد و شاگرد نسبت به هم ابراز علاقه کردند و عاشق هم شدند. در ادامه ماجرا سختی ها و رنج هایی که این دو نفر یانگ گوئو و شیائو لونگ نو تحمل می کنند را نشان می دهد.
سریال ماجرای واقعی یک زن که اولین و احتمالاً تنها زنی است که نامش در تاریخ بهعنوان پزشک خصوصی پادشاه ثبت شدهاست. ماجرا در زمان سلسله چوسان میگذرد زمانی که جامعه مشخصاً سیستم طبقاتی دارد و سنتهای مردسالارانه بر آن حکمفرماست. این دوره از تاریخ هر چند از نظر اقتصادی در وضعیت مساعدی به سر میبرد اما به دلیل درگیریهای داخلی بر سر قدرت میان خانواده سلطنتی و دولت از ثبات سیاسی برخوردار نیست. در میانه این کشمکش و هرج و مرج داستان زندگی دختری نقل میشود که نه از طریق داشتن ارتباط با سران قدرت بلکه از طریق بخشندگی و برخورداری از روحیه شکستناپذیر قصد دارد لقب یانگ گوم (یانگوم) بزرگ را از جانب شخص پادشاه دریافت کند.
ماجرای سریال دربارهٔ جوانی به نام لینگخو چونگ است. بچه یتیمی که توسط استاد یوئه بو چون و همسرش بزرگ شد. او شاگرد اول یوئه بو چون (رئیس گروه خوآشان) است. بسیاری از شمشیرزنها و رزمیکارهای آن زمان به دنبال دستنوشته آموزش شمشیرزنی بی شیه (شمشیرزنی پیشرفته) بودند که کسی آن را یادمیگرفت قدرتش تا حد شکستناپذیر شدن افزایش پیدا میکرد. دستنوشته آموزش شمشیرزنی بی شیه در دست خانواده لین قرار داشت. رئیس گروه چینگچنگ، یو تانگ خای برای به دست آوردن این دستنوشته و هم به خاطر کینهای که نسبت به این خانواده داشت با نقشهای قصد حمله به این خانواده را داشت ، اما...
سندباد و دوستش علی بابا با هم راهی سفر های ماجراجویانه ی خودشون به شاهزاده خانم زیبایی میرسند که به خاطر مکر وزیر خیانت کار باید با اون ازدواج کنه و سندباد وقتی این موضوع رو میفهمه تمامی سعی و تلاشش رو برای نجات شاهزاده خانم انجام میده در این راه اون سختی های زیاد مثل نبرد با پرنده ی غول پیکر و محافظت از الماس را تجربه میکنه...
داستان سریال درباره بردهای به نام گونگ بوک است که به همراه دوستش جانگ نیون سختیهای زیادی را متحمل میشود. دزدان دریایی پدرش را میکشند. بعدها او تحت تعلیم فردی به نام یوم جانگ قرار میگیرد و پس از آمادگی نسبی در هنرهای رزمی، در مسابقات انتخابی محافظان بانو جمی شرکت میکند. بانو جمی از اشراف زادگان و ثروتمندان به حساب میآید و یک تاجر سیاستمدار است. سرانجام گونگ بوک به عنوان محافظ بانو جمی به استخدام وی در میآید. گونگ بوک عاشق دختری به نام جانگ هوآ میشود. از طرفی یوم جانگ (همان دزد دریایی مبارز و دلیری که هنرهای رزمی را در دوره نوجوانی به گونگ بوک آموخت) نیز عاشق بانو جانگ هوآ میشود. بانو جانگ هوآ از کودکی که پدرش را از دست داد (پدرش را یوم جانگ در هنگام حملهٔ دزدان دریایی به قتل رساند) تحت سرپرستی بانو جمی بوده است...
این درام داستان زندگی نوه جومونگ، مو هیول، را روایت می کند که با نفرینی متولد شد که باید پدر، برادران و خواهران، پسر و کشور گوگوریو را نابود کند. این درام داستان زندگی نوه جومونگ، مو هیول، را روایت می کند که در آینده به داموسین (نام سومین پادشاه گوگوریو) تبدیل شد.
داستان سریال دونگ یی به زمان سلطنت شاه سوکجونگ از پادشاهان دودمان جوسان میپردازد. شخصیت اصلی مجموعه، دختر جوانی است به نام دونگ یی که پدرو برادر خود را در کودکی از دست داده و به عنوان خدمتکار، ناخواسته وارد دربار سلطنتی میشود. او موفق میشود اعتماد ملکه را به دست آورده و ...
ماجراهاي اين سريال درباره زندگی بروس لی، از زمان تحصيل در مدرسه تا زمان مرگ است …