فیلم مادر(mother) به کارگردانی دارن آرنوفسکی یکی از آثار چالش براگیز در تاریخ سینماست
در ابتدا شاهد زندگی زوجی هستیم که عشقی دو طرفه میان آنها وجود دارد ، اما رفته رفته پرسشی در ذهن مخاطب شکل میگیرد که :
چرا مرد علارغم احساسی که نسبت زنش دارد به دیگران بیشتر از همسرش توجه میکند؛ چرا نمیتواند از او حمایت کند؛ چرا هیچگاه غم او را درک نمیکند؛ و ...
همچنین شاهد صحنه هایی نیز هستیم که زن (جنیفر لارنس) قسمتی از وجودش را میبیند که در حال تپش هست و هربار سخت و سیاه میشود
در قسمت پایانی نیز شاهد عشق مادر به فرزند و حفاظت از او در مقابل خطرات ی که در اجتماع ممکن است برای او اتفاق بیافتد هستیم
و اما در پایان ، فیلم سه جواب به تمام سوالات مخاطب میدهد:
1. مرد هیچگاه عاشق زن نبود و همیشه به دنبال راهی بود برای نا امن کردن فضا و ناراحتی همسرش
*دو دیالوگ مرتبط ( تو نمیخوای من اینجا باشم) (تو عاشق من نبودی ، وفقط عاشق عشق من به خودت بودی)*
درواقع فیلم روایتگر عشقی ظاهری است که هیچگاه اثری از آن در واقعیت وجود ندارد
2.عشق مادر به فرزند عشقی بی نظیر و همیشگی است
3. قلب (نماد عشق) یک زن می تواند در طول زمان سخت و سیاه شود ، و در نهایت باعث نابودی زندگیش شود
*زن موجودی عاطفی است که تمام زندگیش احساس و عطوفت هست*
البته ناگفته نماند برداشت های زیادی از فیلم میتوان کرد که خود این یک ویژگی منحصر به فرد و خلاقانه برای فیلمنامه هست