آغا من این متنو دیدم گفتم براتون بزارم شاید برای بعضی ها مفید باشه
«سوسیس پارتی» اولین انیمیشن سه بعدی با درجهی سنی بزرگسالانهی تاریخ است، انیمیشنی که میخواسته سطوح جدیدی را در عالم انیمیشن درنوردد و ظاهرأ همانند آثار بزرگسالانهای همچون «ساوث پارک: بزرگتر، طولانیتر و کوتاهنشده»، «زندگی بیداری»، «یک اسکنر تاریک» و «رنسانس»، دغدغههای بزرگی داشته است اما تصمیم میگیرد راه دیگری برود. راهی که در ظاهر روی آن برچسب کمدی خورده است اما در باطن، بامزه نیست، طنز نیست، کامیک نیست، بلکه تلخ و سیاه است و البته تراژیک. تراژیک برای مخاطبی که این اثر میخواهد با چکش، ایدئولوژیهایش را همچون میخ در مغز بیچارهاش فرو کند.
برای مخاطب نگونبختی که میخواهد یک چیز طنز ببیند و با این اثر کمی تفریح کند، مواجهه با حجم عظیمی از فلسفه، نقد اجتماعی و مذهبی آن هم نه به شکل درست، بلکه با تمسخر (نه هزل و هجو مغزدار مثل ساوث پارک) همه چیز، شاید شوکهکننده باشد. سوسیس پارتی از همان دقیقهی اول مستقیمأ به مذهب حمله میکند و شاید اینگونه به نظر برسد که هدف، انتقاد از مذهبیون افراطی است اما فیلم مشخصأ قصد استهزاء همهجانبهی دین را دارد و برای هیچکس کوچکترین ارزشی قائل نیست. در دنیای مدرنی که هر روز سخن از «احترام» به عقاید و تفکرات میشود، این انیمیشن یک عقبگرد کامل است. فیلم البته به ظاهر یک هدف مثبت دارد: «اتحاد انسانها» و در انتها چگونه آن را نشان میدهد؟ به کثیفترین شکل ممکن. در میان هزاران راهی که میتوانستند اتحاد و همدلی را نشان دهند، سازندگان تصمیم میگیرند در پایان سکانسهای دیوانهواری نشان دهند که از هر نظر به آن نگاه کنیم، دلیلی برای وجودش پیدا نمیکنیم، جز اینکه بهانهای بوده است تا مغز مریض سازندگان، ارضاء شود («دنیای قشنگ نو» نوشتهی «آلدوس هاکسلی» با یک صحنه مشابه به پایان رسید، اما مفهمومی که آنجا القاء میشد را با اینجا مقایسه کنید تا به بیهودگی مزمن بخش پایانی این اثر پی ببرید اما اینجا حداقل یک مزیت دارد و آن هم این است که فیلم ناخواسته، تبدیل به یک تبلیغ خوب برای دین میشود!). مشخص نیست که چرا باید در یک اثر انیمیشنی (حتی از نوع بزرگسالانه)، با اشاراتی به «هولوکاست»، «جنگ اسرائیل و فلسطین» و بسیاری از چیزهای غیرضروری دیگر رو به رو شویم (شاید قصد رقابت با ساوث پارک را داشتهاند اما آن کجا و این کجا). گاهی وقتها بعضی از عناصر در فیلم استفاده میشوند تا پیام آن را برجسته کنند، اما به شرطی که پرداخت مناسبی داشته باشند، اینجا خبری از پرداخت نیست، همه چیز نصفه نیمه و بیعمق است.
غذاها و خوراکیهای داستان، در واقع نمادی برای انسان هستند. خوراکیهایی که به شدت به «سکس» اعتیاد داشته و اکثریت در زندگی دو هدف دارند: عمل مذکور و رسیدن به آخرت برای انجام عمل مذکور! این پایین آوردن شأن انسان است که در قالب خوراکی، چنین تک بعدی و احمق ترسیم شدهاند. در دنیای سوسیس پارتی، خوراکیها طبقه بندی دارند و هر کدام تنها در قفسه خودش احساس راحتی میکند (نژادهای مختلف)، در این میان چند مکان هم وجود دارد که گروههای بیشتری در کنار هم جمع شدهاند اما همهی اینها به یک چیز باور دارند، وجود خدا یا یک نیروی بالاتر که قرار است آنها را به جای بهتری ببرد. در مقابل، «فرانک» که واقعیت را کشف کرده و فهمیده چیزی به نام آخرت وجود ندارد، آنها را احمق برمیشمارد و میگوید: «چشمان لعنتیتان را باز کنید، اینقدر ضعیف نباشید». او در جواب میشنود: «تو به باور هیچکس احترام نمیگذاری»، پاسخی که ما هم باید به این فیلم بدهیم، همین است. نگارنده براین باور است که در هنگام تماشای یک فیلم، نباید عقاید و تفکرات خود را وارد آن کنید تا نگاه شفافتری داشته باشید اما بعضی از آثار که به قصد پروپاگاندا ساخته شدهاند و یا مثل همین، ایدئولوژیکبازی در میآورند، آن وقت نباید اجازه داد که این تفکرات، مخاطب را تسخیر کنند.
فلسفهی اگزیستانسیالیسم نقش پررنگی در سوسیس پارتی دارد. اما رویکرد اثر نسبت به آن شاید بیشتر به ادبیات اگزیستانسیالیستی نزدیک باشد. در ادبیات، تأکید برروی جهان خالی شده از معنا، کنجکاوی انسان در رسیدن به مرگ، بیگانگی انسان و… بوده است، این باعث شده تا این مکتب به فلسفهی سرگشتگی انسان تبدیل شود و در آن، دنیاهایی ساخته شود که جز پوچی و ناامیدی، چیز دیگری وجود ندارد. در واقع ما با انسانی رو به رو هستیم که از وعدههای آسمانی خسته شده و خودش در جستجوی یافتن راه است. او میفهمد که زندگی پس از مرگ دروغی بزرگ بوده و حالا که به اینجا آمدهایم، باید زندگی کرد، تنها زندگی کرد تا تمام شود. شخصیت اصلی داستان «فرانک» نیز در جستجو برای یافتن پاسخ، به این میرسد که همه چیز دروغ است، زندگی پس از مرگ وجود ندارد و یک چیز ساختگی بوده تا به آنها (خوراکیها) امید کاذب اهداء کند. این نوع نگاه، غمانگیز است و ناراحت کننده، کسی دوست ندارد با چنین چیز ترسناکی رو به رو شود، اما این تفکر در فیلم تأثیرگذار نیست و در مقایسه با آثار سارتر، کافکا و دُساد شوخی به نظر میرسد (این را هم در نظر بگیرید که سازندگان تلاش کردهاند همچون «پیکسار»، قلب و احساس را هم وارد داستان کنند تا مخاطب، این گرگ در لباس بره را نبیند، بلکه بگوید این اثر برای سرگرمی است و نباید سخت گرفت). انتظار بیشتری هم نمیرود، این فیلمی است که گویی سازندگاناش آن را تحت تأثیر مواد توهمزا ساختهاند و فکر کردهاند با تمسخر همه چیز، استفاده کردن هفتاد هشتاد باره از کلمه F*** و تلفیق شوخیهای جنسی با مسائل نژادی و مذهبی، یک اثر هوشمندانه و منحصربفرد ساختهاند که هم روشنفکرانهاست و هم جلوتر از زمانهی خودش، ولی نخیر، این احمقانهاست. احمقانه نه به این دلیل که به همه چیز بیاحترامی میکند، بلکه به این دلیل که با همه چیز سطحی برخورد میکند و در مقابل، ادعاهای بزرگی دارد. در فیلم بعضأ شاهد تفکرات آتئیستی هم هستیم (خصوصأ شخصیت «گام» که نسخهی انیمیشنی «استیون هاوکینگ»، آتئیست مشهور است) اما به نظر میرسد که هدف سازندگان چنین نبوده است، زیرا این تفکرات با چیزی که در فیلم میبینیم در تناقض است. یک آتئیست بر این باور است که خدا وجود ندارد، اما ما به عنوان مخاطب در فیلم «خدا» را میبینیم، انسانها در فیلم در واقع خدا هستند، شاید یک خدای ناقص، اما حداقل حضور دارند و دیده میشوند (و البته این خوراکیها را تولید کردهاند) و حتی اگر این را هم کنار بگذاریم، در انتها خدایان دیگری هم معرفی میشوند. جالب اینجا است که در انتها، اثر سعی میکند یک تفکر دیگر را هم به خورد مخاطب دهد، اینکه در واقع خدا وجود دارد، اما یک «هیولاست» که بشر بازیچه دست اوست و این دنیا توهمی بیش نیست.
از این بحثها که بگذریم، از نظر بصری، با اینکه بودجهی انیمیشن در مقایسه با آثار پیکسار ناچیز است اما شاهد کیفیت مناسبی هستیم. با این حال همه چیز همیشه عالی نیست و کمبود جزئیات در بعضی از سکانسها توی ذوق میزند. در این میان، چند سکانس عالی هم داریم، از جمله روی زمین افتادن خوراکیها که در ادامه تبدیل به بازآفرینی یکی از سکانسهای معروف فیلم «نجات سرباز رایان» میشود. لازم است به تیم صداپیشگی انیمیشن هم اشاره کنیم که بزرگترین نقطه قوت آن به حساب میآید. صداپیشگان به دقت برای نقشها انتخاب شدهاند و توانستهاند به خوبی از پس کار برآیند. در این میان، «ادوارد نورتون» در نقش «بیگل» با تقلید صدای «وودی آلن»، توانسته از همه جذابتر باشد. «سلما هایک» و «نیک کرول» دیگر بازیگرانی هستند که خوش درخشیدهاند.
سوسیس پارتی نتیجهی تلاش آدمهایی هست که دوست دارند ببیند تا کجا میتوانند از خط قرمز عبور کرده و جلو روند. این فیلم به جای پرداختن درست و عادلانه به مسائل مهم بشری، تلاش میکند تا روی شخصیتهای کلیشهای و تیپ از نژادهای مختلف مانور دهد، همه چیز را مسخره کند و طوری رفتار کند که مثلأ هوشمندانه است و دارد حرفهای مهم میزند. این فیلم میتوانست یکی از بهترین آثار چند سال اخیر باشد، اما در کنار دورویی و حقهبازی، مستقیمأ به مخاطباش توهین میکند. باید توجه داشته باشید که مشکل اصلی توهین به دین، مذهب یا اعتقادات نیست، مشکل توهین به انسان است. همانطور که «سورن کییرکگارد» میگوید، حتی اگر انسان در جهان، تنها و دورافتاده باشد، باز هم قدرت گزینش دارد و از اراده برخوردار است. پس اینکه بگوییم کسی که به دنیای پس از مرگ اعتقاد دارد، یعنی احمق است یا کور است و حقیقت را نمیبیند، مضحک، بدوی و پیش پاافتاده جلوه میکند، زیرا انتخاب او به خودش مربوط بوده و کسی حق تمسخرش را ندارد، همانطور که او هم متقابلأ چنین حقی ندارد. حتمأ میدانید فیلسوف کیست، فیلسوف کسی است که تلاش میکند تا بفهمد، اگر چون نمیشود بعضی چیزها را فهمید و جوابی برای آنها یافت، به آنها توجه نشان ندهد، او دیگر فیلسوف نیست. بیایید ما هم گاهی فیلسوف باشیم، وضعیت حال جهان را نمیتوان نادیده گرفت اما هر چه قدر هم این آثار مخرب در لباسی دروغین، همه چیز را زیر سوال ببرند، ناامیدی و پوچی چارهی هیچ دردی نیست و نخواهد بود.
آغا من این متنو دیدم گفتم براتون بزارم شاید برای بعضی ها مفید باشه
«سوسیس پارتی» اولین انیمیشن سه بعدی با درجهی سنی بزرگسالانهی تاریخ است، انیمیشنی که میخواسته سطوح جدیدی را در عالم انیمیشن درنوردد و ظاهرأ همانند آثار بزرگسالانهای همچون «ساوث پارک: بزرگتر، طولانیتر و کوتاهنشده»، «زندگی بیداری»، «یک اسکنر تاریک» و «رنسانس»، دغدغههای بزرگی داشته است اما تصمیم میگیرد راه دیگری برود. راهی که در ظاهر روی آن برچسب کمدی خورده است اما در باطن، بامزه نیست، طنز نیست، کامیک نیست، بلکه تلخ و سیاه است و البته تراژیک. تراژیک برای مخاطبی که این اثر میخواهد با چکش، ایدئولوژیهایش را همچون میخ در مغز بیچارهاش فرو کند.
برای مخاطب نگونبختی که میخواهد یک چیز طنز ببیند و با این اثر کمی تفریح کند، مواجهه با حجم عظیمی از فلسفه، نقد اجتماعی و مذهبی آن هم نه به شکل درست، بلکه با تمسخر (نه هزل و هجو مغزدار مثل ساوث پارک) همه چیز، شاید شوکهکننده باشد. سوسیس پارتی از همان دقیقهی اول مستقیمأ به مذهب حمله میکند و شاید اینگونه به نظر برسد که هدف، انتقاد از مذهبیون افراطی است اما فیلم مشخصأ قصد استهزاء همهجانبهی دین را دارد و برای هیچکس کوچکترین ارزشی قائل نیست. در دنیای مدرنی که هر روز سخن از «احترام» به عقاید و تفکرات میشود، این انیمیشن یک عقبگرد کامل است. فیلم البته به ظاهر یک هدف مثبت دارد: «اتحاد انسانها» و در انتها چگونه آن را نشان میدهد؟ به کثیفترین شکل ممکن. در میان هزاران راهی که میتوانستند اتحاد و همدلی را نشان دهند، سازندگان تصمیم میگیرند در پایان سکانسهای دیوانهواری نشان دهند که از هر نظر به آن نگاه کنیم، دلیلی برای وجودش پیدا نمیکنیم، جز اینکه بهانهای بوده است تا مغز مریض سازندگان، ارضاء شود («دنیای قشنگ نو» نوشتهی «آلدوس هاکسلی» با یک صحنه مشابه به پایان رسید، اما مفهمومی که آنجا القاء میشد را با اینجا مقایسه کنید تا به بیهودگی مزمن بخش پایانی این اثر پی ببرید اما اینجا حداقل یک مزیت دارد و آن هم این است که فیلم ناخواسته، تبدیل به یک تبلیغ خوب برای دین میشود!). مشخص نیست که چرا باید در یک اثر انیمیشنی (حتی از نوع بزرگسالانه)، با اشاراتی به «هولوکاست»، «جنگ اسرائیل و فلسطین» و بسیاری از چیزهای غیرضروری دیگر رو به رو شویم (شاید قصد رقابت با ساوث پارک را داشتهاند اما آن کجا و این کجا). گاهی وقتها بعضی از عناصر در فیلم استفاده میشوند تا پیام آن را برجسته کنند، اما به شرطی که پرداخت مناسبی داشته باشند، اینجا خبری از پرداخت نیست، همه چیز نصفه نیمه و بیعمق است.
غذاها و خوراکیهای داستان، در واقع نمادی برای انسان هستند. خوراکیهایی که به شدت به «سکس» اعتیاد داشته و اکثریت در زندگی دو هدف دارند: عمل مذکور و رسیدن به آخرت برای انجام عمل مذکور! این پایین آوردن شأن انسان است که در قالب خوراکی، چنین تک بعدی و احمق ترسیم شدهاند. در دنیای سوسیس پارتی، خوراکیها طبقه بندی دارند و هر کدام تنها در قفسه خودش احساس راحتی میکند (نژادهای مختلف)، در این میان چند مکان هم وجود دارد که گروههای بیشتری در کنار هم جمع شدهاند اما همهی اینها به یک چیز باور دارند، وجود خدا یا یک نیروی بالاتر که قرار است آنها را به جای بهتری ببرد. در مقابل، «فرانک» که واقعیت را کشف کرده و فهمیده چیزی به نام آخرت وجود ندارد، آنها را احمق برمیشمارد و میگوید: «چشمان لعنتیتان را باز کنید، اینقدر ضعیف نباشید». او در جواب میشنود: «تو به باور هیچکس احترام نمیگذاری»، پاسخی که ما هم باید به این فیلم بدهیم، همین است. نگارنده براین باور است که در هنگام تماشای یک فیلم، نباید عقاید و تفکرات خود را وارد آن کنید تا نگاه شفافتری داشته باشید اما بعضی از آثار که به قصد پروپاگاندا ساخته شدهاند و یا مثل همین، ایدئولوژیکبازی در میآورند، آن وقت نباید اجازه داد که این تفکرات، مخاطب را تسخیر کنند.
فلسفهی اگزیستانسیالیسم نقش پررنگی در سوسیس پارتی دارد. اما رویکرد اثر نسبت به آن شاید بیشتر به ادبیات اگزیستانسیالیستی نزدیک باشد. در ادبیات، تأکید برروی جهان خالی شده از معنا، کنجکاوی انسان در رسیدن به مرگ، بیگانگی انسان و… بوده است، این باعث شده تا این مکتب به فلسفهی سرگشتگی انسان تبدیل شود و در آن، دنیاهایی ساخته شود که جز پوچی و ناامیدی، چیز دیگری وجود ندارد. در واقع ما با انسانی رو به رو هستیم که از وعدههای آسمانی خسته شده و خودش در جستجوی یافتن راه است. او میفهمد که زندگی پس از مرگ دروغی بزرگ بوده و حالا که به اینجا آمدهایم، باید زندگی کرد، تنها زندگی کرد تا تمام شود. شخصیت اصلی داستان «فرانک» نیز در جستجو برای یافتن پاسخ، به این میرسد که همه چیز دروغ است، زندگی پس از مرگ وجود ندارد و یک چیز ساختگی بوده تا به آنها (خوراکیها) امید کاذب اهداء کند. این نوع نگاه، غمانگیز است و ناراحت کننده، کسی دوست ندارد با چنین چیز ترسناکی رو به رو شود، اما این تفکر در فیلم تأثیرگذار نیست و در مقایسه با آثار سارتر، کافکا و دُساد شوخی به نظر میرسد (این را هم در نظر بگیرید که سازندگان تلاش کردهاند همچون «پیکسار»، قلب و احساس را هم وارد داستان کنند تا مخاطب، این گرگ در لباس بره را نبیند، بلکه بگوید این اثر برای سرگرمی است و نباید سخت گرفت). انتظار بیشتری هم نمیرود، این فیلمی است که گویی سازندگاناش آن را تحت تأثیر مواد توهمزا ساختهاند و فکر کردهاند با تمسخر همه چیز، استفاده کردن هفتاد هشتاد باره از کلمه F*** و تلفیق شوخیهای جنسی با مسائل نژادی و مذهبی، یک اثر هوشمندانه و منحصربفرد ساختهاند که هم روشنفکرانهاست و هم جلوتر از زمانهی خودش، ولی نخیر، این احمقانهاست. احمقانه نه به این دلیل که به همه چیز بیاحترامی میکند، بلکه به این دلیل که با همه چیز سطحی برخورد میکند و در مقابل، ادعاهای بزرگی دارد. در فیلم بعضأ شاهد تفکرات آتئیستی هم هستیم (خصوصأ شخصیت «گام» که نسخهی انیمیشنی «استیون هاوکینگ»، آتئیست مشهور است) اما به نظر میرسد که هدف سازندگان چنین نبوده است، زیرا این تفکرات با چیزی که در فیلم میبینیم در تناقض است. یک آتئیست بر این باور است که خدا وجود ندارد، اما ما به عنوان مخاطب در فیلم «خدا» را میبینیم، انسانها در فیلم در واقع خدا هستند، شاید یک خدای ناقص، اما حداقل حضور دارند و دیده میشوند (و البته این خوراکیها را تولید کردهاند) و حتی اگر این را هم کنار بگذاریم، در انتها خدایان دیگری هم معرفی میشوند. جالب اینجا است که در انتها، اثر سعی میکند یک تفکر دیگر را هم به خورد مخاطب دهد، اینکه در واقع خدا وجود دارد، اما یک «هیولاست» که بشر بازیچه دست اوست و این دنیا توهمی بیش نیست.
از این بحثها که بگذریم، از نظر بصری، با اینکه بودجهی انیمیشن در مقایسه با آثار پیکسار ناچیز است اما شاهد کیفیت مناسبی هستیم. با این حال همه چیز همیشه عالی نیست و کمبود جزئیات در بعضی از سکانسها توی ذوق میزند. در این میان، چند سکانس عالی هم داریم، از جمله روی زمین افتادن خوراکیها که در ادامه تبدیل به بازآفرینی یکی از سکانسهای معروف فیلم «نجات سرباز رایان» میشود. لازم است به تیم صداپیشگی انیمیشن هم اشاره کنیم که بزرگترین نقطه قوت آن به حساب میآید. صداپیشگان به دقت برای نقشها انتخاب شدهاند و توانستهاند به خوبی از پس کار برآیند. در این میان، «ادوارد نورتون» در نقش «بیگل» با تقلید صدای «وودی آلن»، توانسته از همه جذابتر باشد. «سلما هایک» و «نیک کرول» دیگر بازیگرانی هستند که خوش درخشیدهاند.
سوسیس پارتی نتیجهی تلاش آدمهایی هست که دوست دارند ببیند تا کجا میتوانند از خط قرمز عبور کرده و جلو روند. این فیلم به جای پرداختن درست و عادلانه به مسائل مهم بشری، تلاش میکند تا روی شخصیتهای کلیشهای و تیپ از نژادهای مختلف مانور دهد، همه چیز را مسخره کند و طوری رفتار کند که مثلأ هوشمندانه است و دارد حرفهای مهم میزند. این فیلم میتوانست یکی از بهترین آثار چند سال اخیر باشد، اما در کنار دورویی و حقهبازی، مستقیمأ به مخاطباش توهین میکند. باید توجه داشته باشید که مشکل اصلی توهین به دین، مذهب یا اعتقادات نیست، مشکل توهین به انسان است. همانطور که «سورن کییرکگارد» میگوید، حتی اگر انسان در جهان، تنها و دورافتاده باشد، باز هم قدرت گزینش دارد و از اراده برخوردار است. پس اینکه بگوییم کسی که به دنیای پس از مرگ اعتقاد دارد، یعنی احمق است یا کور است و حقیقت را نمیبیند، مضحک، بدوی و پیش پاافتاده جلوه میکند، زیرا انتخاب او به خودش مربوط بوده و کسی حق تمسخرش را ندارد، همانطور که او هم متقابلأ چنین حقی ندارد. حتمأ میدانید فیلسوف کیست، فیلسوف کسی است که تلاش میکند تا بفهمد، اگر چون نمیشود بعضی چیزها را فهمید و جوابی برای آنها یافت، به آنها توجه نشان ندهد، او دیگر فیلسوف نیست. بیایید ما هم گاهی فیلسوف باشیم، وضعیت حال جهان را نمیتوان نادیده گرفت اما هر چه قدر هم این آثار مخرب در لباسی دروغین، همه چیز را زیر سوال ببرند، ناامیدی و پوچی چارهی هیچ دردی نیست و نخواهد بود.
من باز هم میگم پرداخت 5 تومن ماهی برای چیزی که بهش علاقه دارین خیلی خیلی عادلانست
خودم جا هایی که زیاد مهم نبود رو زندم جلو
خخ
قسمت یکش که دان کردم داشت????????????????????????
نصف فیلم داشت کتک می خورد
فهمیدیم خارجی
چرا حالا سه بار میگی؟
مگه میشه فیلمی رو کیانو ریوز بازی کنه و بد باشه
مگه داریم مگه میشه