برام عجیبه خیلی عجیبه که چطوری اجازه دادن همچین فیلمی توی هالیوود ساخته بشه
فیلمی که یک دنیای واقع گرایانه میسازه و به صراحت میگه مجامع مخفی این واقعیات رو از جهان معاصر مخفی کردن بعداز ساخت فیلم نشکن شیامالان 19 سال صبر کرد تا 3 گانه اش رو بسازه و تموم کنه نمیدونم دلیلش چی بوده شاید دلیلش این بوده که شبکه های اجتمائی به اون قدرتی که برای پایان فیلم نیاز داشت برسن تا فیلم رو بسازه شاید هم به دلیل حرف خطرناکی بوده که میخواسته بزنه جنگیده تا 3 گانه اش رو تموم کنه ولی به هر حال واقعا یکی از بهترین 3 گانه ها رو فوق العاده عالی تموم کرد
از دستش ندید و اول Unbreakable و بعد Split و بعدش اینو ببینین تا همه چی دستتون بیاد
لوک بسون یکی از مورد علاقه ترین کارگردان های زندگیم هستش ولی نمیدونم چرا این حماقت رو انجام داده و به این فیلم تمِ فان و خنده داده متأسفانه ایده باستانی فضایی فیلم رو با این کارش نابود کرده
حیف شد
فیلمی بدون شک دینی
کسی که مغرورانه جلوی خدا میستد و میگوید این کوسه رو خدا خلق نکرده و ما خلقش کردیم اولین قربانی میشود و کسی که از خوردن شراب توبه میکند و به خدایش التماس زنده ماندن میکند رستگار میشود و زنده میماند
از جلوه های ویژه اش هم هر چقدر بگم کم گفتم برای همچین سالی عجیب و غریب عالیه که خیلی از فیلم های سال های اخیر با وجود پیشرفت تکنولوژی به گرد پایش هم نمیرسند
حاوی اسپویل
همشهری کین این فیلم پر تمتراق تاریخ سینما فیلمی که از نظر من به شدت OVERRATED است ولی مفهومی که برای انتقالش تلاش کرده مفهومی بزرگ و قابل احترام است یادم نمی آید که برای فیلمی کامنتی به این طویلی نوشته باشم ولی چاره ای نیست چون به یکی از عزیز ترین دوستانم قول داده ام برداشتم را از فیلم با او در میان بگذارم
این فیلم حسی 2 گانه در من ایجاد کرده نه آنقدر دوستش دارم که بگویم مورد علاقه ام است و نه آنقدر از آن بدم می آید که بگویم از آن متنفرم و برایم بی ارزش است چیزی ما بین این دو حس را به فیلم دارم و نمره ام 5 است بگذریم برسیم به برداشت من از فیلم
چارلز فاستر کین مردی که در آخرین لحظات نفس کشیدنش کلمه رُزباد را به زبان می آوَرَد و میمیرد و دنیا را برای همیشه ترک میکند و از اینجا به بعد کلمه رُزباد تبدیل میشود به معمای اصلی فیلم اما رُزباد یعنی چه؟ چه کارکردی دارد؟ چه مفهومی را میخواهد انتقال دهد؟ چه چیزی را میخواهد در زندگی چارلز فاستر کین به ما بگوید؟ رُزباد چکیده زندگی ایست که کین آرزویش را داشت در آن زیست کند و نفس بکشد زندگی ای که بوی مادرش را میداد بله رُزباد چیزی است که کین میخواست باشد ولی تقدیر چیز دیگری برایش رقم زد بهتر بگویم او نمیخواست فردی ثروتمند باشد نمیخواست روزنامه ای پرتیراژ داشته باشد اصلا برای همین شروع کرد به روزنامه نگاری او روزنامه ای را هر روز چاپ میکرد که قطعا ورشکستش میکرد و در خود فیلم هم دیدیم که اوایل کار روزنامه سالی 1 میلیون دلار ضرر میداد ولی از تقدیر بدِ کین روزنامه هم پر مشتری شد و کین از قبل هم پولدارتر کین قربانی تصمیمی شد که مادرش در کودکی برای او گرفت تصمیمی که اسباب بازی رُزبادش را از او گرفت کین نمیخواست فردی مهم یا فردِ پولداری باشد کین در تمام طول فیلم سعی کرد یک همشهری باشد جایی در پایین حرم جامعه ولی مادرش او را با تصمیمش به بالاترین مکان حرم جامعه برد و تنها خواسته کین را از او گرفت همشهری بودن را
کین اگر بگویم از تمام دنیا فقط مادرش و سمبل دوران کودکیش اسباب بازی رُزبادش را میخواست به گزاف نگفته ام او هر چقدر سعی کرد به دنیایی معمولی برود بیشتر از آن فاصله گرفت گویی که مادرش چیز دیگری برای او دوست داشت ولی او مادرش را میخواست تنها جایی در فیلم که خود واقعی کین را میبینیم جایی است که سر تا پایش در لجن فرو رفته و او میگوید به محله قدیمی میخواستم بروم چون آنجا مرا یاد مادرم میندازد بله مادرش مادری که شاید تصمیمِ درستی برای زندگی کین گرفت ولی هیچ چیز وجود کین را جز مادرش نتوانست پر کند نه پول نه شهرت نه زنانی زیبا و نه مجسمه هایی بی جان و گران قیمت فقط یک چیز در او حس رضایت ایجاد میکرد که تقدیر اجازه رسیدن به آن را به او نداد مادرش
بله رُزباد را باید یک سمبل دید او با دلبستگی به یک اسباب بازی از دنیا نرفت او با حسرتی بزرگ تر از این حرف ها از دنیا رفت حسرتی به نامِ کودک مادر بودن
فیلمی که یک دنیای واقع گرایانه میسازه و به صراحت میگه مجامع مخفی این واقعیات رو از جهان معاصر مخفی کردن بعداز ساخت فیلم نشکن شیامالان 19 سال صبر کرد تا 3 گانه اش رو بسازه و تموم کنه نمیدونم دلیلش چی بوده شاید دلیلش این بوده که شبکه های اجتمائی به اون قدرتی که برای پایان فیلم نیاز داشت برسن تا فیلم رو بسازه شاید هم به دلیل حرف خطرناکی بوده که میخواسته بزنه جنگیده تا 3 گانه اش رو تموم کنه ولی به هر حال واقعا یکی از بهترین 3 گانه ها رو فوق العاده عالی تموم کرد
از دستش ندید و اول Unbreakable و بعد Split و بعدش اینو ببینین تا همه چی دستتون بیاد
قطعا از فیلم سیکاریو خیلی قشنگ تره و حداقل باهات کاری میکنه که به شخصیت هاش اهمیت بدی
حیف شد
کسی که مغرورانه جلوی خدا میستد و میگوید این کوسه رو خدا خلق نکرده و ما خلقش کردیم اولین قربانی میشود و کسی که از خوردن شراب توبه میکند و به خدایش التماس زنده ماندن میکند رستگار میشود و زنده میماند
از جلوه های ویژه اش هم هر چقدر بگم کم گفتم برای همچین سالی عجیب و غریب عالیه که خیلی از فیلم های سال های اخیر با وجود پیشرفت تکنولوژی به گرد پایش هم نمیرسند
واقعا چجوری بهش اسکار دادن دادن
همشهری کین این فیلم پر تمتراق تاریخ سینما فیلمی که از نظر من به شدت OVERRATED است ولی مفهومی که برای انتقالش تلاش کرده مفهومی بزرگ و قابل احترام است یادم نمی آید که برای فیلمی کامنتی به این طویلی نوشته باشم ولی چاره ای نیست چون به یکی از عزیز ترین دوستانم قول داده ام برداشتم را از فیلم با او در میان بگذارم
این فیلم حسی 2 گانه در من ایجاد کرده نه آنقدر دوستش دارم که بگویم مورد علاقه ام است و نه آنقدر از آن بدم می آید که بگویم از آن متنفرم و برایم بی ارزش است چیزی ما بین این دو حس را به فیلم دارم و نمره ام 5 است بگذریم برسیم به برداشت من از فیلم
چارلز فاستر کین مردی که در آخرین لحظات نفس کشیدنش کلمه رُزباد را به زبان می آوَرَد و میمیرد و دنیا را برای همیشه ترک میکند و از اینجا به بعد کلمه رُزباد تبدیل میشود به معمای اصلی فیلم اما رُزباد یعنی چه؟ چه کارکردی دارد؟ چه مفهومی را میخواهد انتقال دهد؟ چه چیزی را میخواهد در زندگی چارلز فاستر کین به ما بگوید؟ رُزباد چکیده زندگی ایست که کین آرزویش را داشت در آن زیست کند و نفس بکشد زندگی ای که بوی مادرش را میداد بله رُزباد چیزی است که کین میخواست باشد ولی تقدیر چیز دیگری برایش رقم زد بهتر بگویم او نمیخواست فردی ثروتمند باشد نمیخواست روزنامه ای پرتیراژ داشته باشد اصلا برای همین شروع کرد به روزنامه نگاری او روزنامه ای را هر روز چاپ میکرد که قطعا ورشکستش میکرد و در خود فیلم هم دیدیم که اوایل کار روزنامه سالی 1 میلیون دلار ضرر میداد ولی از تقدیر بدِ کین روزنامه هم پر مشتری شد و کین از قبل هم پولدارتر کین قربانی تصمیمی شد که مادرش در کودکی برای او گرفت تصمیمی که اسباب بازی رُزبادش را از او گرفت کین نمیخواست فردی مهم یا فردِ پولداری باشد کین در تمام طول فیلم سعی کرد یک همشهری باشد جایی در پایین حرم جامعه ولی مادرش او را با تصمیمش به بالاترین مکان حرم جامعه برد و تنها خواسته کین را از او گرفت همشهری بودن را
کین اگر بگویم از تمام دنیا فقط مادرش و سمبل دوران کودکیش اسباب بازی رُزبادش را میخواست به گزاف نگفته ام او هر چقدر سعی کرد به دنیایی معمولی برود بیشتر از آن فاصله گرفت گویی که مادرش چیز دیگری برای او دوست داشت ولی او مادرش را میخواست تنها جایی در فیلم که خود واقعی کین را میبینیم جایی است که سر تا پایش در لجن فرو رفته و او میگوید به محله قدیمی میخواستم بروم چون آنجا مرا یاد مادرم میندازد بله مادرش مادری که شاید تصمیمِ درستی برای زندگی کین گرفت ولی هیچ چیز وجود کین را جز مادرش نتوانست پر کند نه پول نه شهرت نه زنانی زیبا و نه مجسمه هایی بی جان و گران قیمت فقط یک چیز در او حس رضایت ایجاد میکرد که تقدیر اجازه رسیدن به آن را به او نداد مادرش
بله رُزباد را باید یک سمبل دید او با دلبستگی به یک اسباب بازی از دنیا نرفت او با حسرتی بزرگ تر از این حرف ها از دنیا رفت حسرتی به نامِ کودک مادر بودن
اقتباسی ضعیف
داستانی افتضاح
لجبازی پیتر جکسون برای فیلم نساختن ادامه دارد