داستان فیلم در آیندهای بسیار دور اتفاق میافتد که تمدن بشریت توسط یک رویداد فاجعهبار نابود شده است و انسانها روش و راه جدیدی را برای زندگی و ادامه بقا پیدا کردهاند. در حال حاضر شهرهای غولپیکر در حال فرمانروایی روی زمین هستند و شهرهای کوچکتر را برای تصاحب منابع حیاتی باقیمانده زمین میبلعند و منابع این سیاره در آستانه به پایان رسیدن است. در این بین ، مرد جوانی به نام تام پس از آشنایی با فردی خطرناک به نام هستر باید برای بقا بجنگد. این دو شخصیت با وجود اختلافات زیادی که دارند ، به یک اتحاد غیرمنتظره دست مییابند که باعث تغییر آینده میشود و…
بازاریابی فیلم « موتورهای فانی » این ذهنیت را در اغلب تماشاگران سینما بوجود آورد که قرار است پیتر جکسون با فیلمی جدید به سینما بیاید و آن فیلم « موتورهای فانی » است! به همین جهت بسیاری از تماشاگران کم سن و سال و حتی بزرگسالان به تماشای این فیلم رفتند تا خاطرات خوشایندشان با این کارگردان تکرار شود. اما حقیقت این است که کارگردان فیلم کریستین ریورز است که سابقه کارگردانی فیلم بلند در کارنامه اش به چشم نمی خورد و به همین دلیل تهیه کنندگان از نام پیتر جکسون که تهیه کننده و یکی از نویسندگان فیلم هست در تبلیغات استفاده کرده اند تا مخاطبین بیشتری را به سوی خود جلب کنند. روشی مکارانه که نمی تواند « موتورهای فانی » را از مشکلاتی که به آن دچار هست نجات دهد.
قصه فیلم در آینده رخ می دهد اما نه آینده ای که با تکنولوژی های دیجیتال نوین احاطه شده باشد. در اینجا خبری از مچ بندهای هوشمند نیست و کسی پرواز نمی کند! داستان درباره لندن است که پس از بحرانی های آخرالزمانی بر روی چرخ قرار گرفته و به حیات خود ادامه می دهد و برای اینکه بتواند بقای خود را حفظ کند، شهرهای کوچک تر را سر راه می بلعد! کمی عجیب به نظر نمی رسد اما این اتفاقی است که در « موتورهای فانی » رخ می دهد. در این فضای آخرالزمانی ، دو فرد به نامهای تام ( رابرت شیهان ) و هستر ( هرا هیلمار ) قصد دارند جلوی رئیس ظالمی به نام ولنتاین ( هوگو ویوینگ ) را بگیرند.
قصه فیلم ساده است و آن را بیش از هزاران بار در فیلمهای دیگر شاهد بوده ایم. باید صادق باشم، هیچ ویژگی در قصه « موتورهای فانی » نیست که بتواند شما را غافلگیر کند و یا حیرت شما را برانگیزد. نوجوان ها در اینجا هم می خواهند دنیا را نجات دهند و آرامش را به دنیای پسا آخرالزمانی بازگردانند. تنها امید برای چنین قصه ای می توانست پرداخت صحیح شخصیت ها باشد که تماشاگران ( مخصوصاً آنها که نوجوان هستند ) را با خود همراه سازد اما این اتفاق هرگز رخ نمی دهد. « موتورهای فانی » به نحوی داستان خود را بازگو می کند که گویی قبلاً شخصیت ها معرفی و پرداخته شده اند و ما می دانیم که روابط آنها و اطلاعاتی که بدست می آوریم چه معنایی دارد! هرچند که پیچیدگی در داستان مشاهده نمی شود اما عدم توجه به جزئیات روابط شخصیت ها یکی از ضعف های مهم داستان محسوب می شود.
این ایراد به شخصیت خبیث داستان نیز وارد است. او در تمام طول فیلم در حال انجام خباثت است و شبیه به رهبرانی است که می خواهند دنیا را به سیطره خود در بیاورند و در این راه از هیچ اقدامی فروگذار نیستند. اما عدم توجه فیلم به او باعث شده تا در اتفاقی عجیب، شرایک ( شخصیت نیمه ربات داستان ) شخصیت خبیث مهمتری از او باشد و توجه تماشاگران بیشتر معطوف به او باشد! شاید باید یکی برای ریورز توضیح می داد که ولنتاین هم به اندازه نوجوانان فیلم اهمیت دارد و می بایست به او فرصت حضور در مقابل دوربین داده می شد تا از این اتفاق جلوگیری شود.
کمی که از فضای قصه دور شویم، می توانیم نقاط روشنی را هم در « موتورهای فانی » پیدا کنیم. فکر نمیکنم کسی باشد که بتواند لحظه ای تصور کند که با حضور پیتر جکسون در یک فیلم ، جلوه های کامپیوتری دچار ضعف باشد. ماشین های غول آسا و نبردهای نفس گیر اما تکراری که در جریان فیلم شاهد آن هستیم، به خوبی ساخته شده اند و CGI از کیفیت مناسبی برخوردار است و البته نمی شود که از فیلمبرداری فوق العاده اثر نیز صرف نظر کنیم. فیلمبردار « موتورهای فانی » سایمون رابی هست که دوست قدیمی جکسون بوده و در سه گانه معروف او نیز حضور داشته است. کسی شکی دارد که فیلمبرداری این فیلم باید برجسته نباشد؟
« موتورهای فانی » نوجوان پسند هست و باید دید آیا نوجوانان روی خوشی به این سری از آثار نشان خواهند داد یا خیر. ساخته شدن دنباله های این داستان که تعدادشان هم کم نیست، مستقیماً به استقبال مخاطبین نوجوان از این فیلم بستگی دارد چراکه بعید می دانم مخاطبین بزرگسال خیلی از دیدن فیلم لذت ببرند. قدم های تازه پیتر جکسون در ماجراجویی جدیدش، در قدم اول چندان محکم برداشته نشده و مانند پل لغزانی است که هر لحظه امکان فروپاشی دارد.
استیو راجرز سعی دارد تا وارد نیروهای نظامی آمریکا شود اما تلاشش ناموفق است تا اینکه طی آزمایشی در راستای اهداف محرمانه دولت آمریکا به یک قهرمان تبدیل میشود و …
مخترع میلیاردر، «تونی استارک» که اکنون تمام دنیا از زندگی دوگانه او بعنوان «مرد آهنی» خبر دارند، از طرف دولت تحت فشار قرار می گیرد تا تکنلوژی ای که بدست آورده را به ارتش بدهد. استارک که نمی خواهد به این راحتی اختراعش را در اختیار دیگران بگذارد، تصمیم می گیرد به همراه دوستانش در مقابل دشمنانی قدرتمند بایستد.
بتمن که از عملکرد ابرقهرمان ، سوپرمن در هراس است، خود را تبدیل به ناجی جدید شهر گاتهام میکند. زمانی که بتمن و سوپرمن در جنگ با یکدیگر به سر میبرند، تهدیدی تازه نسل بشر را در خطر بزرگتری از آنچه با آن رو به رو بودند قرار میدهد…
«پيتر پارکر» (مگواير) هنوز براي روزنامه ي «ديلي باگل» کار مي کند و هنوز آماده است تا در هيئت «اسپايدر من» به کمک مردم بشتابد. تا اين که يک توده ي سياه رنگ ماوراي زميني خود را به بدن او مي چسباند و «پيتر» را متوجه نيمه ي تاريک وجودش مي کند. به اين ترتيب يک «اسپايدر من» خشن و بي رحم پا به عرصه مي گذارد...
کارمند سازمان ملل “گری لین” برای جلوگیری از گسترش بیماری که انسان ها را تبدیل به زامبی می کند دنیا را زیر پا می گذارد. زامبی هایی که ارتش ها و دولت ها را سرنگون کرده و خطر نابودی کل نژاد انسان, دنیا را تهدید می کند و …
«سام» یک دانش آموز دبیرستانی است که پدرش به مناسبت فارغ التحصیلی برای او یک اتومبیل کامروی دست دوم خریده است. سام از این موضوع بسیار خوشحال است اما در ادامه متوجه می شود اتومبیل او در واقع یک روبات تغییر شکل دهنده به نام «بامبلی» است که به یک گونه از روباتهای فرا زمینی به اسم «اتوبوت» تعلق دارد...
۲۲ سال پس از پایان ماجراهای «پارک ژوراسیک» (نسخه اصلی فیلم در سال ۱۹۹۳ به کارگردانی استیون اسپیلبرگ)، این محل به صورت یک پارک تفریحی توریستی درآمده و دایناسورهای واقعی قرون کهن (که توسط دانشمندان دوباره خلق شده و امکان حیات یافتهاند) در آن قرار دارند ...
در آینده ای دور، یک مامور کارآزموده به کره زمین که اکنون تنها ویرانه ای از آن باقی مانده، فرستاده شده است تا منابع باقی مانده آن را شناسایی کند. اما در این حین برای او در مورد ماموریتش سوالاتی پیش می آید و …