در طول فینال جام جهانی بین آرژانتین و هلند، در دوران دیکتاتوری نظامی، گروهی از شکنجهگران تعدادی از جوانان را میربایند. آنچه به عنوان یک بازجویی غیرانسانی آغاز میشود، به جهنم تبدیل میگردد: گروه اشتباهی ربوده شدهاند.
این داستان که در سال ۱۸۶۴ در نیوزلند اتفاق میافتد، به شرح درگیری مهمی از اولین جنگهای زمینی این کشور میپردازد؛ نبردی که میان مائوریها و سربازان مستعمراتی علیه شرایط ناممکن درگرفت.
قاضی بازنشستهای که بر اثر سکته مغزی، توانایی حرکتی خود را از دست داده و در یک آسایشگاه سالمندان منزوی بستری است، ناچار میشود تا نقشهای شوم را خنثی کند. یک بیمار روانی سالخورده با استفاده از عروسکی کودکانه، ساکنان آسایشگاه را مورد آزار و اذیت قرار داده و جانشان را به خطر میاندازد.
در مبارزه برای ادامه حیات، نوجوانانی که دست به اعتصاب زدهاند، به این درک میرسند که فعالیتهای مدنی، مواجهه با قدرت و افزایش آگاهی، همگی مسیرهای دشواری برای کسب تجربه و یادگیری هستند.
دختری که والدین خود را از دست داده است، از یک آیین شیطانی رهایی مییابد و به مؤسسه سنت کاترین که پناهگاهی برای جوانان بیسرپرست است، منتقل میشود. او در این مکان، ضمن فراگیری مهارتهای تازه، باید با اهریمنهایی که او را دنبال میکنند، مقابله کند.
ماراما، که مجذوب دنیای موسیقی است، به طور ناخواسته با افشای فساد در یک شرکت بزرگ موسیقی، باعث میشود تا دیگران، به ویژه یک ستاره نوجوان پاپ به نام ویلو که از وضعیت خود ناراضی است، تشویق شوند که خودشان باشند و اصالت خود را بروز دهند.
دو نوجوان دبیرستانی معمولی تصمیم میگیرند در آخرین جشن بزرگ قبل از هزاره جدید، یعنی شب سال نو ۱۹۹۹، به طور غیرمنتظرهای وارد مهمانی شوند. وقتی ساعت ۱۲ شب میشود، شب حتی دیوانهوارتر از چیزی میشود که آنها تصور میکردند.
مارگارت موث، تصویربردار سیانان، با شجاعت تمام از مناطق جنگی فیلمبرداری میکند. همچنین، فیلمی با حضور کریستین امانپور در جشنواره ساندنس به نمایش گذاشته میشود.
فیلم مستند "مادران انقلاب" به کارگردانی بریار مارچ، داستان واقعی کمپ صلح زنان گرینهام کامن را روایت میکند و نشان میدهد که چگونه این کمپ توانست تأثیری جهانی داشته باشد.
در سال ۱۹۵۴، سه دختر نوجوان به دلیل مشکلات رفتاری به یک مدرسه شبانهروزی در جزیرهای دورافتاده فرستاده شدند. آنها با اتحاد و دوستی، در برابر قوانین سختگیرانه مدرسه ایستادگی کردند اما این اتحاد با تصمیم مدیر مدرسه برای جدایی آنها به خطر افتاد.
در بحبوحه طرح جدیدی برای گزارش عمومی عملکرد جراحان، زندگی یک جراح با استعداد به هم میریزد. همکاران او شروع به متحد شدن علیه او میکنند و حتی شریک زندگیاش که پرستاری در همان بیمارستان است، از او روی برمیگرداند.
لوسی، بازیگر کودک سابق، به دنبال آرامش روحی در یک دوره آموزشی به رهبری ایلون، رهبر معنوی است. او همچنین در حال تلاش برای بهبود رابطه نزدیک اما پرتنش خود با دخترش، دیلن است.