اطلاعیه
کاربران عزیزی که اکانت خود را به بات تلگرام ما متصل میکنند، علاوه بر دسترسی به خدمات ویژه، کدهای تخفیف اختصاصی نیز دریافت خواهند کرد.
فقط کافی است همین حالا از طریق لینک زیر اکانت خود را به تلگرام متصل کنید و از مزایای ویژه بهرهمند شوید: اتصال اکانت به تلگرام
مدیریت نایت مووی
«آناند» (خانا) که به سرطان مبتلاست، تصميم مي گيرد از باقي مانده ي روزهاي عمرش نهايت لذت را ببرد. «دکتر بهاسکار» (باچان) که درمان و مراقبت از «آناند» را به عهده دارد، کتابي درباره ي او مي نويسد که برنده ي جايزه ي ادبي سال مي شود. مراسم اهداي جايزه آغازگر روايتي است که سرگذشت «آناند» را باز مي گويد…
چهار دوست در اثر کارهایی که میکنند از دانشگاه اخراج میشوند و برای فرار از دست طلبکاران خود به یک شهر دیگر میروند، در آنجا با یک خانه ای که دوتا نابینا در آن زندگی می کنند مواجعه می شوند و…
داستان در مورد مردی است که مرتکب یک جرم غیر منتظره شده و جان خانواده اش در خطر می افتد. حال باید از قانون فرار کرده و تلاش کند خانواده خود را نجات دهد...
سه دانشجوی احمق در یکی از بهترین کالج های هند اتاقی دارند. هر سه در خوابگاه از آن استفاده می کنند که یکی از آن ها عکاس حیات وحش است و به دنبال یافتن دوست گمشده خود راهی سفر شده و در طول این سفر با حوادثی رو به رو می شوند...
«تاکور» (کمار)، پليسي بازنشسته که «جبار سينگ» (خان) خانواده اش را قتل عام کرده و دست هاي خودش را بريده است، دو ماجراجو، «ويرو» (دهارمندرا) و «جايديو» (باچان)، را به کار مي گيرد تا تبهکار مخوف را بيابند...
ناشناسی (نصرالدين شاه) به پليس بمبئی خبر می دهد که در پنج نقطه شهر بمب گذاری کرده است و تقاضای آزادی چهار تروريست را می کند.کميسر پراکاش رادهود (آنوپام خر) مسئول اين پرونده می شود. ناشناس سرانجام پليس را متقاعد می کند که چهار زندانی را به فرودگاه ببرد اما ...
زمانی در سالهای آغازین قرن،"آپو" در خانواده ای مستمند در دهکده ای از بنگال به دنیا می آید.پدر که شاعر و کشیش است نمیتواند به اندازه نیاز خانواده درآمد داشته باشد.خواهر او "دورگا" همیشه از باغ همسایه سرقت می کند.همه اینها به مشکلات روزانه مادر خانواده اضافه می شود در حالیکه همیشه با عمه خانواده در حال درگیری است...
خوسلا یک مرده سطح متوسط جامعه میباشد وی روزی کابوسی میبیند که در حال مرگ هست و هیچ کس به مرگش اهمیت نمیدهد نه فرزندانش و نه همسایه هایش بنابراین تصمیم میگیرد …
کبیر خان (شاهرخ خان) یک از بازیکنان تیم ملی هاکی هند است که طی ماجرایی او را محکوم به خیانت به تیم می کنند و او را از تیم اخراج میکنند و او برای بازگشت دوباره به وضعیت قبلی و محبوبیت دوباره خود مسعولیت مربیگری اولین تیم ملی هاکی زنان هند را در دست میگیرد و …
این فیلم داستان دختری کر و لال و نابینا بنام «میشل» ( رانی موکرجي ) و معلمش ( آمیتاب باچان ) است که پرتویی از نور را به دنیای سیاه و تاریک دختر می آورد...
"آپو" دانش آموزی بیکار است که آرزوی داشتن آینده ای به عنوان یک نویسنده را دارد. یکی از دوستان قدیمی اش او را به مراسم ازدواجی در یک روستا دعوت می کند. این مراسم زندگی او را برای همیشه تغییر می دهد...
مرد جوانی که از مشکلات گفتاری و شنوایی رنج می برد، می خواهد برای هند کریکت بازی کند. پدرش فکر می کند این ایده بدی است، اما خواهرش تصمیم می گیرد با استخدام یک قهرمان کریکت به عنوان مربی به او کمک کند...
در سال ۱۹۸۳، هنگامي که هند هنوز مستعمره ي بريتانيا بود، حاکم نظامي منطقه، «سروان راسل» (بلکتورن)، شرط مي گذارد که اگر اهالي دهکده ي «چامپانر» بتوانند مردانش را در بازي کريکت شکست دهند، کل ايالت را براي مدت سه سال از پرداخت ماليات معاف خواهد کرد ...
روجا فردی است که در یک روستا زندگی می کند. وی پس از مدتی تصمیم به ازدواجی جنجالی می گیرد اما شبه نظامیان آن شهر خواهر او را ربوده و به مکانی نامعلوم می برند...
یک مرد جوان هندی بعد از اینکه برادرش توسط تروریست ها کشته می شود، او ترک تحصیل کرده و به نیروهای پلیس می پیوندد تا بتواند انتقام برادرش را از تروریست ها بگیرد...
پس از زندگی در بنارس، "آپو" ده ساله به همراه مادر خود به خانه دایی خود در دهکده ای کوچک بنگالی نقل مکان می کنند. "آپو" به مدرسه رفته و پس از مدتها فارغ التحصیل شده و بورسیه کالجی در کلکته را بدست می آورد. او خانه را ترک می کند اما مادرش با ترک او در هم می شکند و...
"داداش مونا" گردن کلفتي که براي "لاکي سينگ" کار ميکند، يکي از طرفداران پر و پا قرص صداي يک گوينده راديو به نام "جانوی" است. بعد از اعلام برگزاري مسابقه راديويي که جايزه آن حضور در استوديو و گفتگوي حضوري با جانوی است، مونا چند استاد دانشگاه را ميدزد و با جواب هايي که از آنها ميگيرد، مسابقه را ميبرد. روز موعود فرا ميرسد، مونا به ايستگاه راديو ميرود و با ديدن جانوي عاشق او ميشود و ...
داستان در مورد سه پسر عمو است که زمان مدرسه از یکدیگر جدا می شوند و حالا در بنگلور همدیگر را ملاقات می کنند و شروع می کنند به تحقق بخشیدن به رویاهایشان...
«سمرین» (کاجول) دختری آرام و سربراه از یک خانواده متعصب هندوستانی مقیم شهر لندن است که علیرغم میل باطنی و بخاطر احترام به پدر و عقاید او قرار است به زودی با پسری مقیم هندوستان ازدواج نماید بدون آنکه حتی او را بشناسد چرا که پدر شناخت خود از خانواده پسر را کافی میپندارد. «راج» (شاهرخ خان) جوانی است ثروتمند، شوخ طبع٬ سر به هوا و مقیم شهر لندن که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده. این دو یکدیگر را در یک سفر به دور اروپا به همراه دوستانشان ملاقات میکنند و علی رغم تفاوتهای بارز شخصیتی و مسئله ازدواج قریب الوقوع سمرین به یکدیگر دل میبازند٬ ولی بدون آنکه جرات ابراز آنرا داشته باشند از هم جدا میشوند...