در ۹ آوریل ۱۹۴۰، سرهنگ بیرگر اریکسن ۶۴ ساله فرماندهی دژ اسکارسبورگ، یک ایست بازرسی کلیدی که همه کشتیها هنگام عزیمت به اسلو باید از آن عبور کنند، را بر عهده دارد.
نبرد نهایی علیه موزان کیبوتسوجی آغاز شده است. سپاه شیطان کش، از جمله تانجیرو، نزوکو و هاشیرا، به قلعه بینهایت کشانده شدهاند و در آنجا باید با شیاطین رده بالای بسیار قدرتمندی مقابله کنند. این نبردی سرنوشتساز و بیامان است.
این داستان که ادای احترامی صمیمانه به فرهنگ هواداران است، ساگار، یک هوادار سرسخت را دنبال میکند که زندگی، روابط و هویتش حول تحسین او از الگوی سینماییاش، سوریا کومار، «پادشاه آندرا»، میچرخد.
گوجو و گتو که زمانی دوست بودند، باید از ریکو آمانای، که به عنوان قربانی ظرف پلاسمای ستارهای شناخته میشود، محافظت کنند. این جادوگران قدرتمند که توسط فرقهگرایان و کاربران نفرین شکار میشوند، با ماموریتی روبرو هستند که محدودیتهای آنها را آزمایش کرده و آیندهشان را شکل میدهد.
دو دوست قدیمی - یک متخصص محتاط ارزهای دیجیتال و یک کارآگاه بازنشستهی آزاداندیش - برای مقابله با یک سندیکای جرایم سایبری که شهر و خانوادهشان را تهدید میکند، تبدیل به گروهی خودسر میشوند.
آرس، یک برنامهٔ هوش مصنوعی فوق پیشرفته، برای انجام یک مأموریت خطرناک از دنیای دیجیتال به دنیای واقعی فرستاده میشود. این اتفاق، اولین تماس انسان با هوش مصنوعی است.
یک جنگجوی افسانهای از زندگی ساده و فروتنانهاش ظهور میکند تا نیروهای قدرتمندی را که سرزمینش را تهدید میکنند، به چالش بکشد، در حالی که پیشگوییهای باستانی و پیوندهای خانوادگی، سفر او را شکل میدهند.
زندگی آرام ریتا در پوندیچری زمانی که خانوادهاش درگیر خشونتهای گروهی میشوند، از هم میپاشد. او باید با هوش و شجاعت خود از آنها در برابر جنایتکاران خطرناک محافظت کند.
لونا اصلان (یولانته کابائو) یک مامور مخفی است که با کمک همکارش نیلز (تیجس بورمنز)، پس از یک ماموریت خونین، تبهکار ارشد، باریس (موردا)، را دستگیر میکند.
گابریل و ادریس، دوستان دوران کودکی، مسیرهای متفاوتی را در پیش گرفتهاند: اولی بازرس پلیس شد، در حالی که دومی به جرایم سازمانیافته پیوست. آنها زمانی که عشق اولشان در یک تصادف جادهای مشکوک درگیر میشود، دوباره به هم میپیوندند.
لینکلن پس از دستگیری یکی از الفهای بابانوئل، متوجه میشود که نامش در فهرست شیطان قرار دارد. در حالی که سعی میکند نامش را در فهرست خوبها ثبت کند، با وارونه کردن تصادفی فهرست شیطان/خوب و خراب کردن کریسمس، اوضاع را بدتر میکند.
در سال ۱۹۶۷، همزمان با شدت گرفتن جنگ ویتنام، یک تیم چریکی انقلابی ویتنامی به هدف اصلی ارتش ایالات متحده تبدیل شد - که وظیفه داشت به هر قیمتی از یک گروه مخفی از مأموران اطلاعاتی محافظت کند.
وقتی یک شرکت اسباببازیسازی مرموز از شهرت تازه کشفشدهی لاکپشتها سوءاستفاده میکند، این دو برادر سرنخها را تا نیوجرسی دنبال میکنند و در آنجا به طور اتفاقی با کشف تکاندهندهای روبرو میشوند.