شش دوست صمیمی از دوران کالج، که اکنون در دهه ۴۰ زندگی خود هستند، برای آخر هفته بیست و پنجمین سالگرد فارغالتحصیلی خود دوباره به هم میپیوندند. همانطور که رازهایی فاش میشود، یکی از آنها همه را مجبور میکند تا زندگی خود را دوباره ارزیابی کنند.
کَل ملبورن، پدری جوان در مزارع آیووا، پس از یک اتفاق ناگهانی باید تصمیم بگیرد که میراث خانوادگیاش را نجات دهد یا برای خود و پسرش آیندهای نامعلوم را برگزیند.
در طول فینال جام جهانی بین آرژانتین و هلند، در دوران دیکتاتوری نظامی، گروهی از شکنجهگران تعدادی از جوانان را میربایند. آنچه به عنوان یک بازجویی غیرانسانی آغاز میشود، به جهنم تبدیل میگردد: گروه اشتباهی ربوده شدهاند.
مدیا و خانوادهاش در مراسم عروسی شتابزده تیفانی در باهاما شرکت میکنند. تنشها بالا میگیرد؛ زیرا تیفانی به نامزدش، زاویر، شک میکند و مادرش نیز بهطور عجیبی رفتار میکند که سوءظنهایی را درباره مشروعیت این ازدواج برمیانگیزد.
یک سفر جادهای ناگهانی، خانوادهای آشفته و از هم پاشیده را برای آخرین بار در کنار بزرگ خانوادهشان دور هم جمع میکند. این سفر، لحظاتی سرشار از همدلی، نشاط و صلح و آشتی را برایشان به ارمغان میآورد.
در این کمدی معمایی قتل، چندین شیاد که ادعا میکنند پسر یک میلیاردر تازه درگذشته هستند، برای به دست آوردن ثروت او در یک کشتی تفریحی لوکس با یکدیگر رقابت میکنند.
خانواده اسمارت در حالی که با رویاهای فراتر از حد خود کلنجار میروند، به این درک میرسند که کشمکش برای یافتن هویت و جایگاه فرد در جهان، مستقل از سن و مرحله زندگی، همواره وجود دارد.
یک پدر و پسر، که به عنوان اعضای گروه افراطگرای ضد دولتی «شهروندان مستقل» شناخته میشوند، در یک رویارویی با فرمانده پلیس قرار میگیرند. این درگیری به یک عملیات تعقیب و گریز گسترده برای یافتن آنها منجر میشود.
لرا که نزدیک به یک سال است از زمان حمله به اوکراین در برلین زندگی میکند و حال خوبی ندارد، به صورت ناگهانی تصمیم میگیرد به کییف بازگردد. اما در راه متوجه میشود خانوادهاش تا روز بعد به کییف نمیرسند و در نتیجه با دوستش کایریلو ملاقات میکند.
فداکاری بیدریغ یک مادر به پسرش که در سال 1963 با پای پرانتزی متولد شد، کمک میکند تا بر چالشهای جسمی و موانع اجتماعی غلبه کند. قول قدرتمند او، سفر قابل توجه آنها را در فراز و نشیبهای زندگی هدایت میکند.
آپارتمانی که یک زوج در آن زندگی میکنند، به طور ناگهانی با یک دیوار آجری مرموز احاطه میشود. آنها باید با همسایگان خود همکاری کنند تا راهی برای خروج پیدا کنند.
داستان مرسدس گلیزه، اولین زن بریتانیایی که توانست کانال مانش را شنا کند، بسیار الهامبخش است. او نه تنها با آبهای سرد و خشن کانال مانش جنگید، بلکه در مقابل جامعه سرکوبگر دهه ۱۹۲۰ انگلستان نیز ایستادگی کرد. این روایت، شجاعت و پشتکار او را در غلبه بر موانع طبیعی و اجتماعی به تصویر میکشد.
دنیای سندو زمانی که دوستپسرش ناپدید میشود، فرو میریزد. او که در یک آسایشگاه روانی زندانی شده است، باید با نیروهای شیطانی که او را به سمت جنون میکشانند روبرو شود و با حقیقت وحشتناک گذشته خودش مواجه گردد تا بتواند فرار کند و واقعیت را کشف کند.
فلیسیانو، پسر هشتسالهای که در پرورش آلپاکا فعالیت میکند، از خوشحالی در پوست خود نمیگنجد؛ چرا که تیم ملی پرو این شانس را یافته است تا جواز حضور در مسابقات جام جهانی را کسب کند. اما همزمان، دسیسههای یک شرکت معدنی، آرامش و بقای روستای او را تهدید میکند.
دو خواهر نوجوان که قصد ترک کشورشان را دارند، در آستانه این سفر مهم، پدرشان را پیدا میکنند. این دیدار غیرمنتظره، هم به درد و رنج آنها میافزاید و هم به آنها آرامش میدهد.
پولینا با وجود خطرات، برای بازگرداندن دخترش به بلژیک سفر میکند. اما پس از رسیدن، صحنه آرامی از پدری مهربان و فرزندی خوشرفتار را میبیند و در اعتماد به شهود خود تردید میکند.
در دهه شصت میلادی، در روستایی واقع در منطقه اسلاوونیا، مرد ثروتمندی به نام مارکو به یانیا پیشنهاد ازدواج با پسرش، ایوا، را میدهد. یانیا این پیشنهاد را موقعیتی بینظیر برای تحقق آرزوهایش میبیند و از آن استقبال میکند.