پس از یک شکست عشقی ویرانگر، یک نوازنده مشتاق به استرالیا فرار میکند و با یک میلیاردر شرابساز وارد رابطهای عاشقانه میشود، اما وقتی عاشق او میشود، باید بین رفتن یا به خطر انداختن قلبش یکی را انتخاب کند.
پس از مرگ مادرشان، خواهری که برادرش را بزرگ میکند، عاشق پسری از اهالی باتیندا میشود. برادرش آیندهای متفاوت برای او متصور میشود که منجر به تضاد بین عشق و وظیفه خانوادگی میشود.
وقتی یک سیاستمدار قدرتمند عاشق یک سوپراستار با اراده میشود، رابطه عاشقانه پرشور آنها به سرعت به یک بازی خطرناک از وسواس، غرور و دلشکستگی تبدیل میشود.
نوجوانی سرکش به نام بینی و پدربزرگ محافظهکارش اهل بیهار پس از یک حادثهی دراماتیک با هم آشنا میشوند. آیا این دو شخصیت متضاد میتوانند شکاف نسلی را پر کنند و بر زندگی یکدیگر تأثیر بگذارند؟
این داستان که ادای احترامی صمیمانه به فرهنگ هواداران است، ساگار، یک هوادار سرسخت را دنبال میکند که زندگی، روابط و هویتش حول تحسین او از الگوی سینماییاش، سوریا کومار، «پادشاه آندرا»، میچرخد.
در مارس ۱۹۲۰، سه کودک در کولاک شدیدی گم میشوند. آنها باید ۲۵ ساعت برای زنده ماندن بجنگند، در حالی که پدرشان جستجوی ناامیدانهای را برای یافتن آنها قبل از اینکه خیلی دیر شود، رهبری میکند.
یک گروه از یتیمان پس از اینکه یک بیماری ویروسی جمعیت بزرگسال کشور را از بین میبرد، برای یافتن زندگی جدیدی به سمت جنوب سفر میکنند، اما در آنجا خود را در معرض خطر یک زن روانپریش میبینند که یک راز خطرناک را پنهان کرده است.
«دون»، پسربچهای چاق و قربانی آزار و قلدری، با روحی به نام «مری» آشنا میشود. مری برای پیوستن به ارواح خانواده آشفتهاش به کمک دون نیاز دارد. این دیدار سرآغاز سفر آنهاست.
کارل کولهوف ۷۰ ساله در یک کتابفروشی کوچک در شهری کوچک کار میکند، جایی که کتابها را بستهبندی میکند تا پیاده تحویل دهد. روزی دختر ۹ ساله شاشا به او در تورهای تحویل کتاب ملحق میشود. او او را "فروشنده کتاب" صدا میزند.
در پس زمینه آزمایشهای باکتریایی واحد ۷۳۱ ارتش امپراتوری ژاپن در شمال شرقی چین، این فیلم جنایات واحد ۷۳۱ را از طریق سرنوشت پر فراز و نشیب یک فرد عادی آشکار میکند.
دختر ممتاز یک واعظ زمانی که یک تصادف تقریباً مرگبار او را مجبور میکند با رسواییهایی که امپراتوری مذهبی مرفه خانوادهاش را تکان میدهند، بیداری عمیقی را تجربه کند و ایمان از هم پاشیده جامعه را بازگرداند.
این فیلم یک داستان ماوراءالطبیعه است که در سال ۱۷۸۰ در روزنالیس، شهرستان کوئینز (کوئینز کانتی) اتفاق میافتد، جایی که لیدیا، یک نوجوان، باید برای نجات خواهر کوچکتر بیمارش، تربیت کوئیکر خود را به چالش بکشد.
گروهی متشکل از پنج دوست برای گذراندن آخر هفته به مکانی دورافتاده میروند. در طول اقامتشان در آنجا، از آنها خواسته میشود که تمام فناوریهای خود را برای مدت اقامت کنار بگذارند. یکی از دوستان با این الزام دست و پنجه نرم میکند، تسلیم میشود و سعی میکند بقیهی زمان را به خوبی بگذراند.
دو دوست قدیمی - یک متخصص محتاط ارزهای دیجیتال و یک کارآگاه بازنشستهی آزاداندیش - برای مقابله با یک سندیکای جرایم سایبری که شهر و خانوادهشان را تهدید میکند، تبدیل به گروهی خودسر میشوند.
وقتی یک نویسنده موفق متوجه میشود که دوست پسرش با دوست سابق دانشگاهش نامزد کرده است، این دو زن دوباره با هم ارتباط برقرار میکنند و با بهترین دوست نویسنده همکاری میکنند و یک خیانت دردناک را به سفری غیرمنتظره از دوستی و بهبودی تبدیل میکنند.