یک مددکار اجتماعی با استفاده از هنرهای نمایشی سیرک، زندگی خود را وقف بازپروری کودکانی کرده است که در خیابانهای ناپل از تحصیل بازماندهاند. با این وجود، فعالیتهای او با مخالفت خانوادههای ساکن در آن محله مواجه میشود و شهامت این کودکان که با پاهای چوبین و بینیهای سرخرنگ خود جلوهگری میکنند، با واقعیتهای تلخ زندگیشان در تضاد قرار میگیرد.
سازندگان سینما تصمیم گرفتهاند تا انیمیشن کلاسیک دیزنی، "سفیدبرفی و هفت کوتوله" که در سال ۱۹۳۷ ساخته شده است را با استفاده از بازیگران واقعی به یک فیلم سینمایی تبدیل کنند.داستان فیلم درباره شاهزاده خانمی است که برای نجات پادشاهیاش از دست ملکه بدجنس، با هفت کوتوله همراه میشود.
در شبِ کریسمس، یک جنِ بازیگوش در قطب شمال قصد دارد کریسمس را برای کودکانِ خوب خراب کند. لویی، سوفی و بابانوئل به کمکِ آقای سینِ بدجنس، پرفیدیا و ولنیا باید جلوی او را بگیرند.
دریانورد آمریکایی در سال 1944 به ناپل میرود، عاشق دختری بومی میشود و صاحب فرزند میشود. او مجبور به ترک آنها میشود و بعدا به شهر تغییر یافته باز میگردد.
آشیل، دلال موفق و گوشهگیر، کلی، اولین زن اندرویدی با بدنی کاملاً انسانی را میخرد. پس از یک دوره همزیستی که اصلاً ساده نیست، کلی به طرز مرموزی ناپدید میشود. این فقط آغاز گردابی از رویدادها است که زندگی او را زیر و رو میکند.
مری، دختر دوازده سالهای از دوبلین است که با شجاعت با این واقعیت روبرو میشود که ننهی محبوبش در حال مرگ است. اما ننه نمیتواند از زندگی دست بکشد و وقتی یک زن جوان مرموز با یک پیام برای ننه در خیابان مری ظاهر میشود، مری به یک ماجراجویی غیرمنتظره کشیده میشود.
مودگلیانی، هنرمند ایتالیایی، در بحبوحه جنگ جهانی اول در پاریس، طی یک دوره ۷۲ ساعته، با موانع مختلفی از جمله بمبها، پلیس، روابط عاطفی و نقدهای هنری دست و پنجه نرم میکند تا فضایی مناسب برای خلق و نمایش آثار هنری خود بیابد.
النا و کلودیو، زوجی که رابطهشان به پایان رسیده، در مالت با یکدیگر روبرو میشوند. این ملاقات، آنها را با احساسات متضاد انتقام و حسرت برای گذشته از دست رفته مواجه میکند.
در حومه ایتالیا، جامعهای باطنی به نام دمانهور وجود دارد که سبک زندگی متفاوتی دارند. پلیس به معابد زیرزمینی آنها حمله کرد و دوستی که به دنبال تحول معنوی به آنجا رفته بود، ارتباطش را قطع کرد.
داستان در مورد دو دانشجو به نام جورجیا و لورنزو است که در یک کارگاه تئاتر در فلورانس شرکت میکنند. آنها در حال بازی کردن رویاها و آسیبهای دوران کودکی خود هستند. معلم آنها، آلبا، آنها را تشویق میکند تا با اسطورههای درونی خود روبرو شوند. در یکی از صحنهها، یک غول یک چشم مردی را خفه میکند و شاهزاده خانمی را در جنگل تعقیب میکند.
کاراگ، یک پوما تغییرشکلدهنده که در طبیعت وحشی بزرگ شده، به دبیرستان کلیرواتر، مدرسهای برای «وودواکرها» (کسانی که میتوانند به حیوانات تبدیل شوند) میپیوندد. او با دوستانش هالی (سنجاب) و براندون (گاومیش کوهاندار آمریکایی)، در میان رازها و خطرات دنیای وودواکرها حرکت میکند.
داستان در مورد پاسکواله، مربی سگِ بدشانس و ناشی است. او که بار دیگر در مسابقهٔ چابکی از همسر پیشین خود شکست خورده، باید برای تأمین هزینهٔ زندگی و گشایشِ مرکز آموزشیاش، راه دیگری برای کسب درآمد بیابد.
شش نفر با اختلالات وسواسی-اجباری مختلف در اتاق انتظار یک روانشناس جمع میشوند. در ابتدا مضطرب و آشفته، با تعامل با یکدیگر متوجه میشوند که میتوانند به هم کمک کنند و شاید گردهمایی آنها تصادفی نبوده است...
یک نگهبان شب از سردخانهای که در آن مشغول به کار بود، گریخت و در اثر برخورد با خودرو جان باخت. بازرسی که برای بررسی صحنه حادثه فراخوانده شد، متوجه گردید که جسد زنی که به تازگی فوت کرده بود، ناپدید شده است. او با بازجویی از شوهر متوفی، به وی مظنون میشود.
نیکلاس، نوجوانی که به بوکس علاقه دارد، با مربیاش جاناتان دوست میشود و او را به همراه مادرش، ورونیکا، به شام دعوت میکند. اما ورونیکا و جاناتان در یک حلقهٔ زمانی گرفتار شدهاند.