این فیلم درباره خاطرات دختری است که در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی در سانفرانسیسکو در کنار پدرش، استیو ابوت، که یک نویسنده و کنشگر (فعال اجتماعی) بود، بزرگ شده است.
ژان، دختر یتیم پانزدهساله، از نزدیک شاهد فیلمبرداری اقتباس سینمایی قصهی پریان «ملکه برفی» میشود. او شیفتهی بازیگر نقش اصلی، یعنی کریستینا، میگردد؛ بازیگری که درست مثل شخصیتی که ایفا میکند، مرموز و اغواگر است.
در جریان تصرف کابل توسط طالبان، سربازان افغان از سفارت فرانسه محافظت میکردند. آنها در بحبوحه هرجومرج، مأموریت خطرناکی برای انتقال ۵۰۰ نفر به فرودگاه داشتند و برای فرار از شهر در حال سقوط، خود را با خطرات جدی روبهرو دیدند.
بازیگر بدهکار، ماریوس دو ویلدوک، پس از رکود، برای دریافت کامل دستمزد، مجبور به بازی در نقش اصلی فیلم کارگردان نویدبخش، ریچارد فاوار، با شرط اجباری شرکت در تور پیشنمایش آن میشود. به این ترتیب، ماریوس ناخواسته همراه با ریچارد و دو نفر دیگر (کولت و لولو)، یک سفر جادهای پرهرجومرج و پرماجرا را در فرانسه آغاز میکند.
نوازندهای سرگردان برای آشتی کردن با یکی از دوستان قدیمیاش راهی سفری میشود. در این سفر، دخترِ یاغیِ معشوقه سابقش او را همراهی میکند. آنها در طول این مسیر، غافلگیرانه به لحظات شادی و جشنهای موسیقایی دست مییابند.
کاپیتان آندرئاس مایر در سوئیس پس از دریافت یک مجسمه چوبی دیو، از مرگ میگریزد. به طور همزمان و مرموزی در فرانسه، پاسبان کنستانس ویویه همان مجسمه را کنار جسد یک تاجر چوب به نام ویکتور کارون، که در یک کلیسای دورافتاده فوت کرده، پیدا میکند. این دو حادثه مشابه که با یک شیء فولکلور مشترک در دو سوی مرز مرتبط هستند، یک راز غیرقابل توضیح را شکل میدهند.
سه دوست که توسط ایو (به دلیل مظنون بودن به دست داشتن در ناپدید شدن خواهرش) در جنگل به زمین بسته شدهاند، با تهدید مرگ مواجه هستند. ایو زیر آنها بامبوی سریعالرشد کاشته و به آنان فرصت داده است که تا پایان روز، یا اعتراف کنند و یا با فرورفتن بامبو در بدنشان کشته شوند.
دو کلاهبردار جوان با تأسیس شرکتی به نام "خانهپاککنها"، از ثروتمندان سرقت میکنند. پس از بدشانسیهایی، قصد دارند بزرگترین کلاهبرداری خود را انجام دهند، اما هدفشان، زنی تنها در ویلایی لوکس، آن کسی نیست که به نظر میرسد.
این داستان درباره یک مأموریت فضایی آفریقایی است که برای یافتن سیارهای قابل سکونت، در صورت غیرقابل زندگی شدن زمین و نادیده گرفتن مردم آفریقا، انجام میشود.
گروهی از سارقان حیوان که در حال یک کلاهبرداری معمولی بودند، ناخواسته وارد ماجرای سرقت قطار میشوند. در پی این اتفاق، فالکون (راکون دزد خردهپا) و رکس (سگ پلیس وظیفهشناس) باید تلاش کنند تا حیواناتی را که در این قطار پرسرعت گرفتار شدهاند، نجات دهند.
آملیا، دختر بچهای بلژیکی که در ژاپن زندگی میکند، زندگی را در کنار همنشینش، نیشیو-سان، میکاود. سومین سالروز تولد او، نقطهی عطفی است که آغازگر رویدادهای سرنوشتسازی میشود و درک او از دنیا را دگرگون میسازد.
کامل که در آستانه تعطیلات، مجبور به تغییر برنامه و سفر به زادگاه خود همراه با مادرش میشود، سفری طولانی را با خانواده در رنو ۲۱ به مقصد مراکش آغاز میکند. این سفر، خاطرات و کینههای قدیمی را زنده کرده و در عین حال، استحکام و زیبایی پیوندهای خانوادگی آنها را نمایان میسازد.
پسری شانزده ساله برخلاف انتظار خانوادهٔ طبقهٔ مرفه خود، حرفهٔ بنایی را با گذراندن دورهٔ کارآموزی آغاز میکند. در محل کار، با همکار اوکراینیِ ملاقات میکند که جهانبینی و زندگی او را متحول میسازد.
پنج مادر جوان که در یک مرکز حمایتی (پناهگاه) اقامت دارند، علیرغم مشکلات ناشی از تربیت و گذشتهای سخت، برای ساختن آیندهای روشنتر برای خود و کودکانشان میکوشند.