جوانی برای یافتن شهابسنگی که به تازگی در کوهستان فرود آمده بود، به آنجا رفت، اما موجودی ناشناخته جان او را گرفت. آن موجود سپس به روستا حمله کرد و با خوردن ساکنان، وحشتی عظیم در سراسر جزیره برانگیخت.
یک تیم تحقیقاتی علمی پس از سقوط هواپیما در یک کوه یخی، با یک گرگ غولپیکر جهشیافته مواجه میشوند. گرگ، دختر اوتیسم یکی از اعضای تیم را میرباید و پدر برای نجات او، وارد نبردی مرگبار با گرگ میشود.
شو کیائو، مدرس دانشگاهی سی ساله، در آستانه ازدواج با نامزدش، هو، بانکداری موفق، قرار دارد. آینده او از پیش رقم خورده است. اما در جریان یک برنامه پژوهشی در پراگ، شو با فن، کارگردان تئاتر، ملاقات میکند.
کونگ شیو، کارگر زنی معمولی، در بازه زمانی اواخر دهه 1960 تا اوایل دهه 1980، با شهامت از دو ازدواج ناموفق خود رهایی یافت و در خلال کار طاقتفرسای کارگاه، در اوقات فراغت به نوشتن پرداخت و به یک نویسنده تبدیل شد.
در نخستین سال امپراتوری تانگ کبیر، امپراتور وو در شهر لوئویانگ، پایتخت آن زمان، حضور داشت. در همین هنگام، قرار بود حکم اعدام جینپینگ به جرم جستجو برای موجودی افسانهای به نام "دیو بلعنده" اجرا شود.
یک استاد باتجربه موی تای، پس از آنکه همسر و دخترش به طرز وحشیانهای توسط نیروهای مرموزی به قتل میرسند، برای انتقامجویی بیرحمانهای دست به کار میشود. تونی جا در یک سکانس طولانی مبارزه، نمایش خیرهکنندهای از مهارتهای موی تای خود ارائه میدهد.
روح نژا و آئوبینگ پس از یک فاجعه نجات یافت، اما بدنهایشان در حال نابودی بود. تایئی ژنرن تصمیم گرفت با استفاده از نیلوفر هفت رنگ، بدنهایشان را دوباره بسازد.
این فیلم تصویری از یک خانواده چینی در دهه 1990 را به نمایش میگذارد که در آن پدری دور از خانه کار میکند و مادربزرگ مسئولیت مراقبت از کودکان را بر عهده دارد. فضایی از دلتنگی و خستگی بر خانه حاکم است.
گروهی از دانشجویان برای جشن فارغالتحصیلی به جزیرهای دورافتاده سفر میکنند، اما با یک مار پیتون غولپیکر مواجه میشوند. تلاش سرایدار مهربان برای نجات جان آنها، محور اصلی داستان است.
داستان در مورد مرد جوانی است که با اتکا به خاطرات گنگ دوران کودکیاش، قاتل مادر خود را شناسایی میکند؛ همان کسی که بیست سال پیش مادرش را به قتل رساند و او را به فروش رساند.
پس از وقوع گردبادی مهیب، هیولایی آبیرنگ سر برآورده و مردم را طعمه خود میسازد. شاهزاده، معبد دالی را مأمور میکند تا پیش از فرارسیدن جشن نیمه پاییز، پرده از راز این قتلهای مرموز بردارد.
داستان کارآگاه نابغهای به نام هو باییی را روایت میکند که به همراه دوستش، عمو مینگ، برای یافتن مرواریدهای گمشده به دریای چین جنوبی میروند. در این سفر، آنها به طور اتفاقی با شهر باستانی غرق شدهای مواجه میشوند و با موانع و چالشهای متعددی در آن روبرو میشوند.
در دوران دبیرستان، ژو شیائوچی در همان نگاه اول عاشق یونگچی شد، اما او مخفیانه مراقبش بود و دختر بدون خداحافظی رفت. حالا 15 سال از آن زمان می گذرد و او هنوز هم دلتنگ اوست ...
یک پاندا از چین به آفریقا سفر میکند و در آنجا با هیپوها، هیناها و گوریلها روبهرو میشود. او دوست اژدهای ربودهشدهاش را نجات میدهد، دوستان جدیدی پیدا میکند و از خانه جنگلی آنها محافظت میکند.
در شهری که با قتلهای زنجیرهای دست و پنجه نرم میکند، مردی به نام لی نیان با دوختن تکههای جسد، هیولایی را زنده میکند. این هیولا با فریب لی نیان، او را به سوی خود میکشاند و همسرش را متهم به اهریمنی بودن میکند.
خوانندهای قدیمی به نام یانگ هاولیانگ متوجه میشود که شخصی با جعل هویت او، مردم را فریب میدهد. او از پسرش میخواهد واقعیت را کشف کند و پسرش در نهایت با جاعل همکاری میکند.
در دهه ۱۹۹۰، در یک شهر کوچک کنار رودخانه در چین ، یک سری قتل اتفاق می افتد. پلیس بلافاصله تحقیقات خود را آغاز می کند و به سرعت یک مظنون را دستگیر می کند. با این حال، سرنخ های بیشتری به دست می آید که پلیس را وادار می کند تا به رفتار پنهان مردم محلی نگاهی دقیق تر بیندازد...