این داستان که در سال ۱۸۶۴ در نیوزلند اتفاق میافتد، به شرح درگیری مهمی از اولین جنگهای زمینی این کشور میپردازد؛ نبردی که میان مائوریها و سربازان مستعمراتی علیه شرایط ناممکن درگرفت.
مغولها، به فرماندهی چنگیز خان، به سوی غرب حرکت کردند تا سلسلهی جین را سرنگون سازند و قصد داشتند برای نابودی سلسلهی سونگ به جنوب نیز لشکرکشی کنند. در این میان، استادان هنرهای رزمی از مکاتب گوناگون در دشتهای مرکزی چین، با گردآوری نیرو، برای دفاع از شهر شیانگ یانگ آماده میشدند.
این مستند تاریخی به بررسی سیر توسعه دشوار شبکه رادار ساحلی بریتانیا میپردازد و نشان میدهد که این شبکه چگونه در کشف و خنثیسازی حملات هوایی آلمان نازی به بریتانیا حیاتی بود.
مِیچن شاله در روایتی شخصی، تأثیر همیشگی جنگ ویتنام بر زندگی خود را بیان میکند. او به شرح دوران کودکیاش در بحبوحه جنگ، شجاعت مادرش و مهاجرتشان از ویتنام به فرانسه میپردازد.
سال ۱۹۴۰. خدمه زیردریایی لهستانی در تاریکی زیر آب، با وجود همه مشکلات، در حال نبرد هستند: حملات دشمن نامرئی، حس تنگنا، خستگی خودشان، اشتباهات و شکستها.
داستان درباره یک واحد کوچک از ارتش ایالات متحده است که مأموریت دارد زندانیان سیاسی فرانسوی را از قلعهای آزاد کند. با وجود نفرت متقابل میان سربازان آمریکایی و زندانیان فرانسوی که از قشر نخبه جامعه هستند، آنها ناچارند برای مقابله با نیروهای اساس که قلعه را به محاصره خود درآوردهاند، متحد شوند.
یک گروه از چتربازان آمریکایی به منظور آمادهسازی یک چراغ سیگنال برای هدایت نیروهای متفقین در آستانه روز دی، در پشت خطوط دشمن در فرانسه تحت اشغال نازیها فرود میآیند...
اثر حاضر، روایتگر داستان واقعی دلاوریهای مردان گبی بزرگ است که ضمن دفاع از آرامش کشورشان، به یاری یک خانواده جنوبی شتافته و زندگی خود را در این راه فدا کردند.
رویارویی یک زن کهنه سرباز جنگ افغانستان با پدربزرگ کهنه سرباز جنگ ویتنام در خانه خانوادگی کنار دریاچه، در حالی که زن با روح دوست صمیمی و درگذشتهاش ارتباطی مرموز دارد...
در ماههای پایانی جنگ اقیانوس آرام، سان و مایو به همراه همکلاسیهایشان به عنوان پرستار به خدمت در جنگ اعزام میشوند. آنها از مهلکه میگریزند، اما در عوض با شرایط دشوار یک بهشت استوایی مواجه میشوند که اکنون به صحنه نبردی وحشتناک بدل گشته است.
در ژوئن سال 1944، گروه پارتیزانی ایوان رایکوف به حومۀ شهر اورشا برای انجام عملیات شناسایی فرستاده شد. اما حضور گروهی شکارچی، که مأموریت اصلی آن ها از بین بردن فعالیت های پارتیزانی در آن منطقه بود، این عملیات را با پیچیدگی هایی مواجه کرد.
داستان در سال 1961 و در بحبوحه جنگ سرد رخ میدهد. این داستان، روایتگر زندگی داگ هامرشولد، دیپلمات و اقتصاددان، است که پس از فرماندهی نیروهای سازمان ملل در نخستین عملیات نظامیشان، برای برقراری آتشبس با دشمنان، در اقدامی نومیدانه سوار هواپیما میشود.
داستان دربارهی نیکولای کیسلیوف است که در طول جنگ جهانی دوم ماموریت مییابد تا بیش از 200 نفر از ساکنان یهودی روستای دولگینوو در بلاروس را از دست نازی ها نجات دهد. این افراد، که شامل سالمندان، زنان و کودکان میشوند، باید مسافتی طولانی و خطرناک را طی کنند تا به مکانی امن برسند.
داستان در قرن چهاردهم و در دوران امپراتوری مقدس روم روایت میشود، جایی که کشورهای اروپایی به شدت برای برتری با یکدیگر رقابت میکنند و اتریشیهای جاهطلب، که خواهان زمینهای بیشتری هستند، به سوئیس، کشوری آرام و روستایی، حمله میکنند.