پس از آسیب مغزی، آنجلی برای زندهماندن به دمای دقیق ۲۸ درجه سانتیگراد بدن خود نیازمند میشود. در پی این اتفاق، کارتیک محافظ او شده و از وی مراقبت میکند. رابطه عاشقانه آنها که رو به رشد است، با ظهور تهدیدات مرموز، با چالشهای مرگبار و جدی مواجه میگردد.
در سرزمینی که بیعدالتی در آن ریشه دوانده، جوانی آتشینمزاج در برابر شبکهای نیرومند از فساد قد علم میکند و برای احقاق حقوق مردم عادی به مبارزه با وضع موجود برمیخیزد.
داستان درباره دو دوست دوران کودکی است که به دلیل حادثهای با هم دشمن میشوند. این دشمنی تا بزرگسالی ادامه پیدا میکند، اما با ورودشان به یک دانشکده پزشکی، تصمیم میگیرند آشتی کنند و رابطهشان به تدریج به دوستی عمیقی تبدیل میشود.
آرجون سرکار، یک افسر برتر HIT (واحد مداخله در جنایات) از ویشاکاپاتنام، به جامو و کشمیر فرستاده میشود تا مجموعهای از قتلهای وحشیانه را بررسی کند. در حالی که او گروهی از قاتلان گریزان را تعقیب میکند، این پرونده مهارتها و قدرت ذهنی او را به چالش میکشد.
رنجان، جوان عاشقپیشهای از بنارس، برای ازدواج با تیتلی شغلی دولتی میگیرد، اما با فراموش کردن نذرش به لرد شیوا، گرفتار میشود تا نذرش را ادا کند. این ماجرا، داستانی طنزآمیز از عشق، سرنوشت و نجات را روایت میکند.
ایشا، مدل و مهماندار، و روبن، عکاس، برای عکاسی به مکانی دورافتاده میروند. اقامت شبانه آنها در جنگل با خطراتی غیرمنتظره همراه میشود که بقایشان را به خطر میاندازد.
سیدو با دختری به نام رکشا آشنا میشود که رفتارهای متناقضی، گاه شیطانی و گاه مجرمانه، از خود نشان میدهد. این وضعیت باعث سردرگمی سیدو میشود که آیا رکشا تبهکار است یا شیطان.
یک زوج جوان پس از درگیری با یکی از افراد مافیا، خشم رئیس قدرتمند آن گروه تبهکار را برمیانگیزند. این اتفاق آنها را درگیر یک بازی مرگبار برای زنده ماندن میکند.
کالج سنت وینسنت درختی مقدس برای عاشقان در ولنتاین دارد . از طرفی، شایعاتی مبنی بر تسخیرشدگی آن توسط یک جادوگر و مرگ چند جوان وجود دارد. شانتانو، دانشجویی دلشکسته و مست، در ولنتاین به سوی این درخت میرود.
دو کودک کمسن و تأثیرپذیر که با گسترش دنیای کوچکشان و دربرگرفتن تحولات سریع اجتماعی-سیاسی کشورشان، باورهایشان درباره ایمان پیوسته به چالش کشیده و دگرگون میشود.
منتقد مشهور سینما به دعوت فردی ناشناس برای تماشای یک فیلم ترسناک ویژه میرود. اما با آغاز نمایش فیلم، ناگهان خود را در آن گرفتار مییابد. دنیای درون فیلم پیوسته در حال تغییر خطوط زمانی است، شب و روزهای بیپایانی تکرار میشوند، داستان به صورت غیرخطی روایت میشود و موجودات وحشتناک فیلمهای ترسناک جان میگیرند. او برای رهایی از این وضعیت، دو راه پیش رو دارد: یا برای همیشه از نوشتن نقد فیلم دست بکشد یا راهی برای غلبه بر شبحی که او را به دام انداخته بیابد.
افسر پلیسی به نام آرجون برای انتقام از یک افسر ارشد، در روستا دزدی میکند و باعث انتقال او میشود، اما پس از آن به دزدی معتاد میگردد. پس از فرار از روستا به دنبال دزدی از یک فرد مشهور و اطلاع از مرگ مشکوک او که خودکشی اعلام شده، آرجون متوجه دسیسهای میشود و برای کشف و مجازات عاملان خودکشیهای ساختگی اقدام میکند.
پلیس مخفی، ساراوانان، در پوشش مربی ورزش، باند تبهکاری برادران مالایاراسان، کوتایاراسان و مودیاراسان را که در یک اختلاس بزرگ دست دارند، شناسایی کرده و با کمک کارکنان مدرسه برای دستگیری آنها اقدام میکند.