پلیس مخفی، ساراوانان، در پوشش مربی ورزش، باند تبهکاری برادران مالایاراسان، کوتایاراسان و مودیاراسان را که در یک اختلاس بزرگ دست دارند، شناسایی کرده و با کمک کارکنان مدرسه برای دستگیری آنها اقدام میکند.
دو برادر پس از مرگ پدرشان متوجه میشوند که او به طور کامل غایب نیست. تلاش آنها برای برگزاری مراسم خاکسپاری مخفیانه منجر به آشوب میشود و آنها را وادار میکند تا با رابطه سرد خود و یاد پدرشان دست و پنجه نرم کنند.
یک سلمانی که مورد سرقت قرار گرفته، به دنبال انتقام است. او به پلیس میگوید که "لاکشمی" او دزدیده شده، اما مشخص نمیکند که منظور او یک فرد است یا یک شیء. داستان حول محور تلاش او برای یافتن و بازگرداندن "لاکشمی" گمشده میچرخد.
خانواده ویجی توسط یک فرد مهاجم نقابدار ربوده میشود. او مجبور میشود که رقیبان آدمربا را به عنوان بخشی از یک نقشه انتقام پیچیده، ترور کند. در همین حین که ویجی از دستورات او پیروی میکند، هویت و انگیزههای آدمربا را کشف میکند.
آرویند از همان بدو تولد، دو فرشته نگهبان داشت که او را همراهی میکردند. اما این آرامش و سعادت چندان دوامی نیاورد. اشتباه یکی از این فرشتگان، سرنوشت آرویند را دگرگون کرد و باعث شد او به طرز غمانگیزی و زودهنگام از دنیا برود.
دانشآموزان سال 2008 یک مدرسه کنوانت تحت اجبار قانونی در سال 2018 به مدرسه خود بازمیگردند و سپس سه ماه را برای شرکت در آزمونهای هیئت مدیره صرف میکنند.
پسر نوجوانی در مراسم ترحیم پدربزرگش با دختری آشنا می شود و شرط می بندد که تا پایان مراسم او را به دست بیاورد. پسر با دختر معاشقه می کند و سعی می کند او را مجذوب خود کند...
شخصیت اصلی داستان و دوستانش برای فرار از پلیس، کیسهای پر از پول و جواهر را در یک عمارت متروکهی جنزده پنهان میکنند. هنگامی که او برای برداشتن کیسه بازمیگردد، یک روح او را مجبور به انجام یک بازی مرگ و زندگی میکند تا بتواند با کیسه فرار کند...
پسر 15 ساله ای که در ویرانور زندگی می کند، مورد اصابت صاعقه قرار می گیرد و به کما می رود. پس از بهبودی، او به تدریج متوجه می شود که دارای ابرقدرت رعد و برق و کنترل ذهن است...
جنایتکار خرده پا، ناای سکار، سگ های متعلق به ثروتمندان را می رباید تا باج بگیرد، اما زمانی که سگ یک گانگستر بی رحم را می رباید، مرتکب یک اشتباه بزرگ می شود...
ویرا یک مرد متعصب است که به دنبال یک همسر با شرایط خاص خود میگردد. اما به طور اتفاقی با کیرتی ازدواج میکند که یک کشتیگیر حرفهای است . زندگی آنها پس از افشای حقیقت چه تغییراتی خواهد کرد؟...
تیروچیترامبالام با پدر و پدربزرگش زندگی می کند. او پدرش را مقصر از دست دادن مادر و خواهرش می داند و با پدربزرگش رابطه خوبی ندارد. در این میان، زندگی عاشقانه او چندان موفق نیست...
راناسینگام که برای کار به دوبی رفته ، در یک شورش کشته می شود. همسر و خانواده وی تلاش می کنند که جسد وی را به کشور باز گردانند ولی اراده عجیبی در طرفین ۲ کشور برای عدم انجام این کار وجود دارد…