در شهر آرام و کوهستانی رانی، راننده تاکسی فروتن، شانموغان، یک چیز را بیش از هر چیز دیگری گرامی میدارد – خودروی قدیمی امبسادور خود را. وقتی سرنوشت او را محک میزند، او باید ثابت کند که تا کجا حاضر است برای چیزی که برایش عزیز است، پیش برود.
یک سلمانی که مورد سرقت قرار گرفته، به دنبال انتقام است. او به پلیس میگوید که "لاکشمی" او دزدیده شده، اما مشخص نمیکند که منظور او یک فرد است یا یک شیء. داستان حول محور تلاش او برای یافتن و بازگرداندن "لاکشمی" گمشده میچرخد.
تیروچیترامبالام با پدر و پدربزرگش زندگی می کند. او پدرش را مقصر از دست دادن مادر و خواهرش می داند و با پدربزرگش رابطه خوبی ندارد. در این میان، زندگی عاشقانه او چندان موفق نیست...