داستان در سال 1961 و در بحبوحه جنگ سرد رخ میدهد. این داستان، روایتگر زندگی داگ هامرشولد، دیپلمات و اقتصاددان، است که پس از فرماندهی نیروهای سازمان ملل در نخستین عملیات نظامیشان، برای برقراری آتشبس با دشمنان، در اقدامی نومیدانه سوار هواپیما میشود.
این فیلم مستند، زندگی روزمره دو کودک نوپا در یک مهد کودک نروژی را در طول یک سال به تصویر میکشد و به بررسی روابط اجتماعی، دوستیها و درگیریهای آنها میپردازد. این اثر، علاوه بر نمایش تعاملات کودکان، به تأمل در ماهیت انسانی نیز میپردازد.
هدویک و هنریک از نامادری جدیدشان ویکتوریا که دائم قانون جدید می گذارد، خسته شده اند. با الهام از یک کتاب مصور، تصمیم می گیرند یک قاتل استخدام کنند و یک مهاجر بی میل به نام کارل را برای این کار راضی می کنند.
ویدکون کوئسلینگ، خائن نروژی، پس از پایان جنگ جهانی دوم به جرم خیانت دستگیر و زندانی میشود. داستان این فیلم، حول محور این سوال است که آیا این فرد میتواند با کمک یک کشیش، به آرامش درونی دست یابد و از گناهان خود توبه کند.
داستان زندگی لی میلر، عکاس سرشناس آمریکایی، که از یک مدل مشهور به یک خبرنگار جنگی تحسینشده برای مجلهی ووگ در طول جنگ جهانی دوم تبدیل شد، داستانی جذاب و پر فراز و نشیب است.
گانار سونستبی، یک جوان نروژی از همان ابتدای اشغال کشورش توسط نازیها، به مبارزه برخواست و با رهبری گروه مقاومت "اسلو" و انجام عملیاتهای شجاعانه، به بزرگترین قهرمان جنگی نروژ تبدیل شد.
آرمان، پسر بچهای شش ساله، به دلیل رفتاری نامناسب با دوستش متهم میشود. این اتفاق ساده، منجر به بروز مشکلات بزرگتری میشود و باعث ایجاد تنش و کشمکش بین والدین و مسئولان مدرسه میشود. در این میان، احساسات و انگیزههای پیچیدهای مانند جنون، خواهش و وسواس نیز وارد بازی میشوند.
داستان استر، معلم جوانی که به دلیل نژاد سامی بودن، هویت خود را پنهان میکند. اما با شرکت در تظاهرات و مبارزه برای حق خود، سفری را برای رهایی از شرم و پذیرش هویت خود آغاز میکند.
گروه موسیقی ایمپیلد رکتوم در زندان است اما وقتی پدر گیتاریست بیمار میشود و خانه و کسب و کار خانوادگیشان در معرض تخریب قرار میگیرد، باید فرار کنند. آنها پیشنهادی برای بازی در یک جشنواره بزرگ دریافت میکنند اما به دلیل زندانی بودن و آمادگی نداشتن، این پیشنهاد را رد میکنند.
پسر جوانی به نام کریستین بود که تولدش شب کریسمس بود. اما مرگ ناگهانی خواهرش، این شب را برای او و خانوادهاش غمانگیز کرد. تا اینکه با هدویگ، زنی که عاشق کریسمس بود آشنا شد و دوباره به کریسمس امیدوار شد.
ماتس استین، یک گیمر جوان نروژی، در سن ۲۵ سالگی بر اثر بیماری درگذشت. والدین او که فکر میکردند پسرشان زندگی منزوی داشته، پس از دریافت پیامهای دوستان آنلاین ماتس متوجه شدند او دوستان بسیاری در سراسر دنیا داشته است.
یک هیپنوتیزمدرمانگر میبیند که ورا رفتارهای متمدنانه خود را کنار میگذارد. در یک مراسمی که ورا با آندره شرکت میکند، رفتار او، ریاکاری، خودنماییهای کاذب و نفاق همکاران کارآفرینش را آشکار میکند.