زمانی که کبیر دهلیوال، یک مامور مخفی، متهم به خیانت به کشورش میشود، اوضاع پیچیده میگردد. در این میان، ویکرام که همدورهای سابق او بوده، مأموریت پیدا کردن کبیر را بر عهده میگیرد.
مردی که در سیرک کار می کرده و به خوبی تعلیم دیده است، سعی دارد برای گرفتن انتقام مرگ پدرش، به یک بانک فاسد در شیکاگو دستبرد بزند. دو مامور پلیس از بمبئی برای رسیدگی به این پرونده انتخاب می شوند و …
فردی که به تازگی ازدواج کرده است و بر اساس مشکلاتی که همسرش با آنها مواجه بوده از او به ناچار دوری می گزیند، فرصتی به دست میاورد تا بتواند به منظور ارتباط برقرار کردن با همسر خود و رفع این مشکل تغییر چهره دهد و در کنار همسرش در مسابقه ی رقص شرکت کند اما …
دو ناسازگار در شهر کوچک به زندگی کلاهبرداری روی می آورند و به دو نفر بدنام تبدیل می شوند که به نام های بانتی و بابلی شناخته می شوند. با این حال، آنها به زودی توجه یک کمیسر پلیس سختگیر را به خود جلب می کنند...
"راج"،"پوجا" و "تینا" دوستان دوران کودکی هستند.درحالیکه "راج" همیشه مجذوب "تینا" بود هیچگاه از احساسی که "پوجا" نسبت به او داشته با خبر نمی شود.وقتی خانواده او برای تجارت به انگلیس می روند،او به "تینا" قول می دهد که دوستی شان هیچگاه از بین نخواهد رفت.اما "تینا" او را نادیده گرفته و پاسخ نامه هایش را نمی دهد و...
نارایان( آمیتا باچان) مدیر یک کالج در هندوستان است که عقاید سرسختی در رابطه با عشق دارد.از نظر او بروز دادن عشق امری است غیر قابل تحمل. در این حین ۳ تن از دانشجویان این کالج دلباخته میگردنند.داستان با ورود معلم موسیقی جدید به این کالج( شاهرخ خان) دست خوش تغییراتی میشود. با مرور زمان نارایان به این موضوع پی میبرد که معلم موسیقی جدید، نامزد دخترش ( آیشواریا رای) بوده که بعدها خودکشی میکند...
«رائول» (شاهرخ خان) کارگردان یک گروه رقص و آواز است. او با یکی از رقاص های گروهش بنام «نیشا» (کاریشما کاپور) رابطه دوستی قوی ای دارد. نیشا طوری رفتار می کند که انگار فقط یک دوست ساده برای رائول است، اما در قلبش او عمیقا عاشق رائول می باشد…
«سمرین» (کاجول) دختری آرام و سربراه از یک خانواده متعصب هندوستانی مقیم شهر لندن است که علیرغم میل باطنی و بخاطر احترام به پدر و عقاید او قرار است به زودی با پسری مقیم هندوستان ازدواج نماید بدون آنکه حتی او را بشناسد چرا که پدر شناخت خود از خانواده پسر را کافی میپندارد. «راج» (شاهرخ خان) جوانی است ثروتمند، شوخ طبع٬ سر به هوا و مقیم شهر لندن که به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل شده. این دو یکدیگر را در یک سفر به دور اروپا به همراه دوستانشان ملاقات میکنند و علی رغم تفاوتهای بارز شخصیتی و مسئله ازدواج قریب الوقوع سمرین به یکدیگر دل میبازند٬ ولی بدون آنکه جرات ابراز آنرا داشته باشند از هم جدا میشوند...