"سرمان" کشاورزیست که برای خرید و فروش به شهر موهنجو دارو می رود. شهر توسط یک ارباب خشن و پسرش کنترل می شود. "سرمان" جان دختری را که دریک مهلکه گیر کرده بود نجات میدهد و آنها کم کم به هم علاقه مند میشود. اما مشکل اینجاست که آن دختر در آستانه ازدواج اجباری با پسرِ ارباب شرور شهر می باشد...
فیلم از ورود نیروهای انگلیسی به زمین بازی عده ای نوجوان هندی در شهر «چیتاگاون » شروع می شود , انگلیسی ها نوجوانان را بیرون می کنند و آنها تصمیم می گیرند برای بازپس گرفتن زمین بازی خود به ” سورجو ” که یک معلم انقلابیست مراجعه کنند و ...
داستانی عشقی در قرن شانزدهم میلادی، درباره عشقی که بعد از یک وصلت با اهداف سیاسی، بین امپراطور بزرگ مغول «اکبرشاه» (هریتیک روشن) و «جودا» شاهزاده راجپوت، به وجود می آید.
در سال ۱۹۸۳، هنگامي که هند هنوز مستعمره ي بريتانيا بود، حاکم نظامي منطقه، «سروان راسل» (بلکتورن)، شرط مي گذارد که اگر اهالي دهکده ي «چامپانر» بتوانند مردانش را در بازي کريکت شکست دهند، کل ايالت را براي مدت سه سال از پرداخت ماليات معاف خواهد کرد ...
داستان فیلم درباره بازرس پلیس وظیفه شناس و وطن پرست “عمر دانجی” ( امیرخان ) میباشد که هدفش نابودی تبهکاران و خلافکاران هست و که در این راه به مشکلات زیادی برخورد میکند…