-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
نقاط قوت
- روایت خارق العاده داستان
- کارگردانی به شدت قوی
- نداشتن سکانس و دیالوگ بیجا
- شخصیت پردازی بی نظیر و فوق العاده
سه بیلبورد خارج از ابینگ میسوری
بی شک آنان که اثر "در بروژ" را از این کارگردان تماشا کرده اند، دلیل و انگیزه ی دیگری برای تماشای فیلمی که از قبل می دانند عالی خواهد بود، نیاز ندارند.
روایت داستان به اندازه ای قوی و زیباست که با هر بار دیدن مجدد فیلم، می توانید جنبه های دیگری از هنر کارگردان را ببینید. هنری که نه فقط در شیوه روایت داستان، بلکه در انتخاب صحیح دیالوگ، انتخاب صحیح لوکیشن، انتخاب صحیح زاویه دوربین، و در کل در انتخاب صحیح تمام اجزای یه فیلم عالی به راحتی قابل مشاهده است.
شاید چنین سیر داستانی که لحظه به لحظه اوج میگیرد-اما نه با صحنه های اکشن و داستان های ترسناک و راز آلود،-در کمتر اثری در طول تاریخ سینما قابل یافت است.
چگونه می شود که شما در ابتدای فیلم از شخصیتی تنفر دارید و در انتهای آن، عاشقش خواهید بود؟
کارگردان می داند و میفهمد که چنج و تغییر شخصیت یعنی چه، و در هر یک از شخصیت های داستان به شیوه ای استادانه به تناسب با آن شخصیت، آن را اجرا می کند. تغییر شخصیت ها اصلا بی منطق و مصنوعی نیستند و شما در انتهای فیلم وقتی نگاه کلی به شخصیت ها در طول داستان و فیلم می اندازید تازه متوجه چنج عظیم شخصیت آنان می شوید.
شما در این فیلم حتی یک سکانس بی دلیل و اضافه پیدا نمی کنید. تک تک سکانس ها و پلان ها در اختیار فیلم و در راستای سیر داستانی آن قرار دارند.
کارگردان در این فیلم درس بزرگی به سایر کارگردانان می دهد که بفهمند نقطه عطف دقیقا به چه معناست. در طول فیلم چندین نقطه عطف وجود دارد که در عین تکان دهنده بودن، مانندی تیری از چله کمان، داستان را به سمت قله ی خود پرتاب می کنند.
رابطه افراد در ای فیلم نیز از نکات قابل بحث و از امتیازات فیلم به حساب می آید.
و در کل فیلمی با شاکله ای قوی و زیبا و جزئیاتی دقیق و مرتب را به تماشا خواهید نشست.
با توجه به اینکه هنوز "شکل آب" را ندیدم، نمیتوانم با قاطعیت بگویم که این فیلم اسکار را خواهد گرفت. هر چند اسکار نشان داده که شما اگر فیلم ضعیفی درباره اقلیت های مظلوم و به ظاهر مظلوم مانند سیاهپوستان و همچنسگراها بسازید، شانس گرفتن اسکار را دارید. چیزی که شاید امسال در مورد فیلم "مرا با نام خودت صدا کن" ببینیم.
لازم نیست تردیدی داشته باشید، با خیال راحت فیلم را پلی کرده و بدانید که در طول تماشای فیلم لذتی بی اندازه خواهید برد که شاید بعدا میل به تکرار آن لذت باعث شود بارها و بارها فیلم را تماشا کنید.
S.M.R
نمره 10/10
-
نقش آفرینی بازیگران :
-
موسیقی متن :
-
جلوه های ویژه :
-
تأثیرگذاری :
-
داستان کلی :
نقاط قوت
- بازی درخشان اولدمن
- دکوپاژهای فوق العاده در چندین سکانس
تاریک ترین ساعتی که بدون شک یکی از روشن ترین ساعات زندگی شما را به ارمغان می آورد.
همانطور که کارگردان موفق شد اثری به مراتب بهتر از آثار قبل خود بسازد، اولدمن نیز نگاه مخاطبین را به جدی ترین شکل در چند سال اخیر، خیره به مانیتورهای نمایش کرد. اولدمنی که بی تردید فراتر از جوایز جشنواره ها و آکادمی ها ظاهر شد و تقدیر از او فقط جنبه ادای دین داشته و خواهد داشت.
فیلم سرشار از دیالوگ بود. دیالوگ های سیاسی، و چالش بزرگ کارگردان نیز سر و کله زدن با این دیالوگ ها بود، زیرا باید به گونه ای آنها را به نمایش میگذاشت که جوان و پیر و سیاسی و غیرسیاسی میخکوب به تماشای فیلم بنشینند. کاری که به نظر این حقیر، کارگردان از پس آن بهتر از اسپیلبرگ در لینکلن برآمده بود.
فیلم بدون شک نقص هایی دارد که از بخت بزرگ کارگردان، همه در زیر سایه بازی خارق العاده اولدمن تا حدود زیادی پنهان می مانند.
جنگ موضوعی است که در آثار قبل کارگردان نیز کاملا به آن پرداخته شده و بک گراند داستانی فیلم های مطرح او، موضوع جنگ است. اما خوراندن تخم آن به مخاطب به گونه ای که بعد از اتمام فیلم رشد کند و به این زودی ها ذهن و دلش از آن رها نشود، بی شک در این فیلم رخ داد.
چرچیل را نمیشناسم، و تاریخ او را مطالعه نکردم، اما چرچیل جو رایت می تواند الگوی تمام سیاستمداران دنیا قرار گیرد.
فیلم سکانس هایی دارد که فقط میتوان از لفظ حیرت انگیز برای آنها استفاده کرد. رایت به خوبی می داند کارگردانی و دکوپاژ یعنی چه، و آنچنان دقیق در بعضی سکانس ها همه چیز را در کنار هم میچیند که پلک زدن را برای دقایقی به فراموشی خواهید سپرد. برای مثال سکانس مترو و سخنرانی پایانی در مجلس و یا صحبت دوستانه با منشی و راه رفتن فرمانده گردان کاله در دالان مخروبه و ... . (سکانس مترو به معنای واقعی کلمه تکانم داد.)
در اکثر سکانس های فیلم همه چیز به خوبی کنار هم قرار گرفته بودند. اما با تمام این محسنات، شاید نتواند رقیب هیکلی و خطرناکی برای سه بیلبورد باشد.
از نظر این حقیر چرچیل رایت دوست داشتنی تر و خارق العاده تر از لینکلن اسپیلبرگ بود. و اولدمن تاریک ترین ساعت، قوی تر و غیرقابل توصیف تر از دی لوئیس لینکلن.
-نظرتو عوض کردی؟
چرچیل: کسانی که نظرشونو رو عوض نمیکنن، هرگز نمیتونن چیزی رو تغییر بدن...
امتیاز من : 8.5 از 10