Three Billboards Outside Ebbing Missouri
8.2 (میانگین رآی 418,657 نفر)
88 نمره منتقدین
7.7 امتیاز کاربران ( 235 رای)

Three Billboards Outside Ebbing Missouri ( 2017 )

تاریخ انتشار : 2017/11/09
سه بیلبوردهای خارج افول، میسوری یک درام تیره کمیک از برنده جایزه اسکار مارتین مکدونا (در بروژ) است. پس از ماه ها بدون مقصر در پرونده قتل دخترش گذشت، ...
Three Billboards Outside Ebbing Missouri
  • توضیحات :

    فيلم دوبله فارسي « 3 بیلبورد خارج از ابینگ میزوری»
    دوبله شده توسط موسسه معتبر غير داخلی


    نسخه هایی که با این نماد CC نشان داده شده‌اند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی هستند.

    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 2.19 گیگابایت انکودر: RARBG
    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 1.8 گیگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 1080p حجم : 2.51 گیگابایت انکودر: Pahe
    کیفیت: BluRay 1080p x265 حجم : 1.46 گیگابایت انکودر: PSA
    کیفیت: BluRay 1080p x265 حجم : 900.64 مگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 1080p x265 حجم : 2.9 گیگابایت انکودر: Pahe
    کیفیت: BluRay 720p حجم : 1.39 گیگابایت انکودر: RARBG
    کیفیت: BluRay 720p حجم : 899.87 مگابایت انکودر: NightMovie CC
    کیفیت: BluRay 720p حجم : 900.83 مگابایت انکودر: Pahe
    کیفیت: BluRay 720p x265 حجم : 704 مگابایت انکودر: PSA
    کیفیت: BluRay 720p x265 حجم : 451.19 مگابایت انکودر: NightMovie CC
    نسخه دوبله فارسی کیفیت: BluRay 1080p حجم : 1.9 گیگابایت انکودر: NightMovie
    نسخه دوبله فارسی کیفیت: BluRay 1080p x265 حجم : 1006.89 مگابایت انکودر: NightMovie
    نسخه دوبله فارسی کیفیت: BluRay 720p حجم : 1006.23 مگابایت انکودر: NightMovie
    نسخه دوبله فارسی کیفیت: BluRay 720p x265 حجم : 557.45 مگابایت انکودر: NightMovie
    دانلود صوت دوبله به صورت جداگانه
    • کیفیت: Stereo 128
    • مدت زمان: 01:55:20
    • فرمت: mka
    • حجم: 106.67 مگابایت
    در صورتی که قبلا فیلم را دانلود کرده اید، این فایل صوتی را دانلود کرده و طبق آموزش زیر روی فیلم زبان اصلی بگذارید.
    • gmwow
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      gmwow
      دوشنبه, ۱۴ اس‍ ۱۳۹۶ ساعت ۱۶:۳۸
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • موسیقی متن :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      نقاط ضعف
      درخشش «فرانسس مک دورماند» (Frances McDormand) به‌عنوان یک مادر عزادار که در یک شهر کوچک زندگی می‌کند در اثر تفکر برانگیز «مارتین مک دونا» (Martin McDonagh) در مورد فقدان، خشم و جنگ بین زنان و مردان

      «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» سومین اثر نوشته و کارگردانی شده توسط نمایشنامه‌نویس و فیلم‌ساز «مارتین مک دونا» (Martin McDonagh) ( «در بروژ» (In Bruges)، «هفت روانی» (Seven Psychopaths) ) بدون اتلاف وقت شروع می‌شود. یک گروه سه‌تایی از بیلبوردهای قدیمی، فرسوده و در حال سقوط مانند دومینوهای شکسته، ایستاده در مه صبحگاهی در جاده‌ای کم تردد در حوالی ابینگ. «میلدرد هیس» (Frances McDormand)، با صورتی گرفته از ناامیدی و با جدیت تمام وارد دفتر تبلیغاتی‌ای که بیلبوردها را کنترل می‌کند می‌شود، قراردادی برای اجاره بیلوردها برای یک سال تنظیم می‌کند و مبلغ پنج هزار دلار به‌عنوان پیش‌قسط برای یک ماه می‌پردازد. پس از آن بیلبوردها را قرمز کرده و با سه پیام مرتبط که با حروف بزرگ به رنگ سیاه نوشته شده‌اند کامل می‌کند: «هنوز کسی دستگیر نشده؟»، «چطور ممکنه، رئیس «ویلوبی» (Willoughby) ؟» و در نهایت، «در حال مرگ مورد تجاوز قرار گرفته».

      ما در مورد «میلدرد» (Mildred) متوجه شویم که دختر نوجوانش «آنجلا» (Angela) را هفت ماه پیش در حالی که مورد تجاوز قرار گرفته، کشته شده و سپس سوزانده شده از دست داده است (لزوماً نه به همین ترتیب). درواقع پیام‌های روی بیلبورد حمله‌ای هستند به بی‌توجهی نیروی پلیس محلی، علی‌الخصوص رئیسِ پلیس، کلانتر «بیل ویلوبی» (Woody Harrelson) به دلیل شکست در یافتن قاتل و یا حتی تلاش نکردن برای یافتن او. وقتی‌که «ویلوبی» از بیلوردها با خبر می‌شود، بسیار خشمگین می‌گردد و واضح است که داستان فیلم به کدام سمت می‌رود: به سمت جنگی بین پلیس و «میلدرد»، شهروندی آزرده که قصد دارد به دست خود قانون را اجرا کند یا حداقل سعی دارد از قدرت جلب‌توجه عموم و تهدید استفاده کند. وقتی‌که «میلدرد»، «ویلوبی» را متهم می‌کند به این‌که بیشتر درگیر «شکنجه سیاه‌پوستان است» تا حل مسئله قتل دختر «میلدرد»، بازتابی غیر قابل انکار در مورد پرونده کلانتر آریزونا که به‌تازگی مورد عفو قرار گرفته «جو آرپایو» (Joe Arpaio) وجود دارد. کسی که در تب مهاجر ستیزی خود دفتری را اداره می‌کرد که در بررسی صدها پرونده در مورد جرائم جنسی علیه کودکان شکست خورد.

      بااین‌حال این خطوط اخلاقی سیاه‌وسفید، به‌سرعت وارد سایه‌های خاکستری می‌شوند. حالا معلوم می‌شود که «میلدرد» بیشتر از آن چه که ما فکر می‌کردیم تسخیر شده است. زمانی که «ویلوبی» برای یک گفتگو نزد او می‌آید، صادقانه تمایل خود برای یافتن قاتل را ابراز می‌کند و حتی می‌گوید که بیمار است و سرطان دارد. بااین‌حال این مسئله هیچ تأثیری در تعلق‌خاطر و علاقه «میلدرد» به بیلبوردهایش ندارد. (این فقط باعث می‌شود که او بگوید «وقتی‌که تو بمیری بیلبوردها دیگر آن قدرها مؤثر نخواهند بود»)
      یک کشیش محلی سعی می‌کند او را آرام کند و او کلیسا را به گنگسترهایی که با یکدیگر در رقابت هستند تشبیه می‌کند و می‌گوید «شما هم مقصر هستید». کمی بعد در یک قرار ملاقات با یک دندان‌پزشک که دوست «ویلوبی» است، او دریل دندانپزشکی را درحالی‌که روشن است به درون انگشت شست دندان‌پزشک فرومی‌کند و در اینجا مشخص می‌شود که «میلدرد» فقط به دنبال قانون نیست، او چیزهایی که می‌بیند را به توطئه‌ای توسط مردان علیه خود تعبیر می‌کند. او بیدار شده است؛ او آکنده از خشم است؛ او فراتر از شرم و تردید است؛ او حقیقت را در گوش قدرت فریاد می‌زند؛ او پر شده است از خشم یک انتقام‌جو؛ اما او تا کجا می‌تواند برود؟ سرانجام او چیست؟ آیا اندوه و خشم او را دیوانه کرده‌اند؟ و اما داستان فیلم دقیقاً به کدام سمت می‌رود؟نه به جایی که شما فکر می‌کنید. «سه بیلبورد خارج از ابینگ، میزوری» یک حمله عوام فریبانه از طرف یک فرد صالح و نیکوکار به بی‌توجهی و ضعف پلیس و یا به خشونت مردان و برتری آنان بر زنان نیست، بلکه قصد دارد ما را به فکر وا دارد. این اثر یک رمان پلیسی که فرد شرور در آن مشخص است و همیشه پس از یک تعقیب و گریز دستگیر می‌شود نیست، هرچند که تمام خواسته‌های ما از فیلم را فراهم می‌کند و در نهایت این فیلم داستانی نیست که پایان و نتیجه ثابتی را ارائه کند، هرچند پس از این که فیلم به پایان می‌رسد، حس می‌کنید که در سفری بوده‌اید و «مک دونا» ما را به شیوه‌ای پست‌مدرن و خاص به درون یک داستان سه‌بخشی هدایت کرده است؛ در گرداب رنج و خشم، بخشش و رستگاری. «سه بیلبورد» شاید در فصل اهدای جوایز به‌عنوان فیلمی که شباهت بسیاری به فیلم «منچستر کنار دریا» (Manchester by the Sea) دارد پخش شده باشد، با این حال آن فیلم یک شاهکار درام واقع‌گرایانه بود؛ اما این یکی بیشتر شبیه به یک پازل احساسی است که توسط یک شاعر حیله‌گر و مکار در کنار هم چیده شده است. این اثر فاصله بسیاری از یک شاهکار دارد اما شما را جذب می‌کند، قابل باور است و ارزش دیدن دارد.در واقع این احساسات «مک دورماند» است که تصاویر را در کنار هم نگاه می‌دارد. او از «میلدرد» یک مبارز قهرمان می‌سازد؛ اما این بازیگر هیچ‌گاه نقش شخصیتی تا این حد خشمگین را بازی نکرده است، شخصیتی که در لحظه هم عبوس و نفرت‌انگیز است و هم دلسوز و احساساتی. با این حال این نگاه خشمناک «میلدرد» است که شخصیت او را نشان می‌دهد و «مک دورماند» به زیبایی انسانیت دچار بحران و کشمکش درونی در زیر این نمای سنگی را نشان می‌دهد. به نظر می‌آید که «میلدرد» فقط یک مادر تنهاست که ساکن یک شهر کوچک است و در یک فروشگاه کار می‌کند، اما او با آن لباس یکسره و سربند خاکستری نقطه‌نقطه بیشتر به سربازها شبیه است و به هرکسی که نزدیکش شود حمله می‌کند؛ شخصیتی که «مک دورماند» می‌سازد گاهی دیوانه و بی‌باک است، گاهی به‌شدت کینه‌جوست و گاهی نجیب است و باوقار. پسر «میلدرد» «رابی» (Robbie)، که توسط «لوکاس هجز» (Lucas Hedges) بازی شده است (بازیگر فیلم «منچستر کنار دریا» (Manchester by the Sea) ) با آن رفتار محتاطانه‌اش به ما می‌گوید که زندگی کردن با چنین مادری هیچ‌گاه آسان نبوده است.«مک دونا» به کمک فیلم‌برداری «بن دیویس» (Ben Davis) شهر کوچکی که «بیلبوردها» در آن ساخته شده است را با استفاده از جلوه‌های بصری بسیار وسیع‌تر نشان داده است؛ با این حال، برخلاف «کنت لونرگان» (Kenneth Lonergan)، سازنده «منچستر» (Manchester)، او مثالی است از این‌که چطور می توانید یک نمایشنامه نویس را از سالن تئاتر خارج کنید اما نمیتوانید تئاتر را از یک نمایشنامه نویس جدا کنید و تئاتر بخشی از وجود اوست. این به این معنی نیست که دیالوگ‌های «مک دونا» نمایشی و غیرواقعی هستند؛ این دیالوگ‌ها بسیار شیرین و زمانبندی شده هستند؛ اما او «سه بیلبورد» را حول تعدادی برخورد و رویارویی طراحی شده ساخته است، با بن‌مایه و استعاره‌های به‌دقت لایه بندی شده که از نشانه‌های اصلی یک نمایش خوش‌ساخت هستند. ابینگ یک شهر کوچک است، اما در این فیلم از آن نوع شهرهای کوچکی است که احساس می‌شود فقط ۹ نفر جمعیت دارد.

      اما هرکدام در جای خود تأثیرگذار هستند. «هرلسون» (Harrelson) نقش رئیس سخت‌گیر را بازی می‌کند که بیش از این که خشمگین باشد، غمگین به نظر می‌رسد و «جان هاوکس» (John Hawkes) به‌عنوان همسر سابق «میلدرد» تکبر و غرور بسیاری را بروز می‌دهد که نشان از ناامیدی و درماندگی که حس می‌کند دارد. «کلارک پیترز» (Clarke Peters) به‌عنوان پلیس جدید شهر بار دیگر اثبات می‌کند که بازیگر بسیار خوبی است و به‌عنوان یک مسئول جدی و پرانرژی ظاهر می‌شود. و «سم راکول» (Sam Rockwell) یک نقش کلیدی را ایفا می‌کند. به‌عنوان «دیکسون» (Dixon) یک افسر نژادپرست که بازنده‌ای بیش نیست؛ یک پسر مامانی و یک آدم بی‌منطق و خشن. بازی او به‌مانند بندبازی پرخطر است؛ او جرئت می‌کند که از خود یک فرد خطرناک و نفرت‌انگیز بسازد فقط برای این که بتواند تغییراتی ایجاد کند و با توانایی خیره‌کننده خود حتی در آزاردهنده‌ترین موقعیت‌ها نیز لبخند را بر روی لب‌های بیننده بنشاند و موقعیت را باورپذیر کند.

      شما در حین تماشای فیلم «سه بیلبورد» می‌توانید طرح کلی یک فیلم که در مورد انتقام است را ببینید، با این حال این فیلم به‌مانند یک کالیدوسکوپ است که در آن احساسات و دوستی‌ها و روابط مرتباً در حال تغییر هستند. در یک لحظه فیلم ما را به این باور می‌رساند که قاتل را یافته‌ایم، اما در همان حال این را نیز به ما گوشزد می‌کند که این که بسیار ساده بود! در انتها نیز فقط برای این که به سمت موضوعی معقول‌تر عقب‌نشینی کند با اشاره به‌تنهایی عدالت به شما طعنه می‌زند. این فیلم غالباً درستکاری زنانه و قدرت مردانه را به شیوه‌ای افسانه‌ای می‌ستاید و این پرسش را مطرح می‌کند که «چرا آن‌ها باهم کنار نمی‌آیند؟»
    • SMR1992
      آیا این نقد برایتان مفید بود ؟
      SMR1992
      دوشنبه, ۰۷ اس‍ ۱۳۹۶ ساعت ۲۳:۳۹
      • نقش آفرینی بازیگران :
      • تأثیرگذاری :
      • داستان کلی :
      نقاط قوت
      • روایت خارق العاده داستان
      • کارگردانی به شدت قوی
      • نداشتن سکانس و دیالوگ بیجا
      • شخصیت پردازی بی نظیر و فوق العاده
      نقاط ضعف
      • ندارد
      سه بیلبورد خارج از ابینگ میسوری
      بی شک آنان که اثر "در بروژ" را از این کارگردان تماشا کرده اند، دلیل و انگیزه ی دیگری برای تماشای فیلمی که از قبل می دانند عالی خواهد بود، نیاز ندارند.
      روایت داستان به اندازه ای قوی و زیباست که با هر بار دیدن مجدد فیلم، می توانید جنبه های دیگری از هنر کارگردان را ببینید. هنری که نه فقط در شیوه روایت داستان، بلکه در انتخاب صحیح دیالوگ، انتخاب صحیح لوکیشن، انتخاب صحیح زاویه دوربین، و در کل در انتخاب صحیح تمام اجزای یه فیلم عالی به راحتی قابل مشاهده است.
      شاید چنین سیر داستانی که لحظه به لحظه اوج میگیرد-اما نه با صحنه های اکشن و داستان های ترسناک و راز آلود،-در کمتر اثری در طول تاریخ سینما قابل یافت است.
      چگونه می شود که شما در ابتدای فیلم از شخصیتی تنفر دارید و در انتهای آن، عاشقش خواهید بود؟
      کارگردان می داند و میفهمد که چنج و تغییر شخصیت یعنی چه، و در هر یک از شخصیت های داستان به شیوه ای استادانه به تناسب با آن شخصیت، آن را اجرا می کند. تغییر شخصیت ها اصلا بی منطق و مصنوعی نیستند و شما در انتهای فیلم وقتی نگاه کلی به شخصیت ها در طول داستان و فیلم می اندازید تازه متوجه چنج عظیم شخصیت آنان می شوید.
      شما در این فیلم حتی یک سکانس بی دلیل و اضافه پیدا نمی کنید. تک تک سکانس ها و پلان ها در اختیار فیلم و در راستای سیر داستانی آن قرار دارند.
      کارگردان در این فیلم درس بزرگی به سایر کارگردانان می دهد که بفهمند نقطه عطف دقیقا به چه معناست. در طول فیلم چندین نقطه عطف وجود دارد که در عین تکان دهنده بودن، مانندی تیری از چله کمان، داستان را به سمت قله ی خود پرتاب می کنند.
      رابطه افراد در ای فیلم نیز از نکات قابل بحث و از امتیازات فیلم به حساب می آید.
      و در کل فیلمی با شاکله ای قوی و زیبا و جزئیاتی دقیق و مرتب را به تماشا خواهید نشست.
      با توجه به اینکه هنوز "شکل آب" را ندیدم، نمیتوانم با قاطعیت بگویم که این فیلم اسکار را خواهد گرفت. هر چند اسکار نشان داده که شما اگر فیلم ضعیفی درباره اقلیت های مظلوم و به ظاهر مظلوم مانند سیاهپوستان و همچنسگراها بسازید، شانس گرفتن اسکار را دارید. چیزی که شاید امسال در مورد فیلم "مرا با نام خودت صدا کن" ببینیم.

      لازم نیست تردیدی داشته باشید، با خیال راحت فیلم را پلی کرده و بدانید که در طول تماشای فیلم لذتی بی اندازه خواهید برد که شاید بعدا میل به تکرار آن لذت باعث شود بارها و بارها فیلم را تماشا کنید.

      S.M.R
      نمره 10/10

عناوین مشابه

The Shawshank Redemption (1994)
9.3
 «اندي» (رابينز)، بانکدار محترم و پولدار ايالت نيوانگلند، به اتهام قتل همسرش و فاسق او به حبس ابد در زندان ايالتي شوشنک محکوم مي شود و اندکي بعد با «رد» (فريمن)، زنداني سياه پوست، دوست مي شود. پس از هجده سال، «اندي» ردي از قاتل اصلي پيدا مي کند و تصمیم می گیرد برای آزادی تلاش کند...