«دون ويتو کورلئونه» (براندو) يکي از رؤساي پرقدرت مافياست که به خاطر کمک هايش به مهاجران ايتاليايي در نيويورک به «پدرخوانده» معروف است. پس از مرگ «دون ويتو»، جاي او را پسر کوچک خانواده، «مايکل» (پاچينو)، مي گيرد که پيش از اين علاقه اي به فعاليت هاي غيرقانوني خانواده اش نداشته است. «مايکل» خيلي زود با يک سري قتل و کشتار و پس از تصفيه ي خرده حساب هاي قديمي، پدرخوانده ي جديد مي شود...
فیلم دوبله فارسی کامل و بدون حذفیات «پدر خوانده»
دوبله اول توسط موسسه داخلی معتبر و حرفه ای ، دوبله دوم توسط موسسه داخلی ناشناس
گویندگان دوبله اول : ایرج ناظریان ،خسرو خسروشاهی ، منوچهر والي زاده، شهلا ناظريان،نصراله مدقالچی، پرویز ربیعی و …
نسخه هایی که با این نماد
CC
نشان داده شدهاند شامل زیرنویس چسبیده فارسی هستند که در زمان پخش قابل فعال سازی
هستند.
کیفیت:
BluRay 1080p Full HD
حجم :
10.93 گیگابایت
انکودر:
iLLUSiON
نویسنده و کارگردان : فرانسیس فورد کاپولا
بازیگران : مارلون براندو ، آلپاچینو ، جیمز کان
جوایز : برنده اسکار بهترین فیلم ، بهترین فیلمنامه ، بهترین بازیگر نقش اول مرد ( مارلون براندو )
داستان فیلم پدرخوانده به سال های بین ۱۹۴۰ تا ۱۹۵۰ در شهر نیویورک امریکا بازمیگردد
خلاصه داستان:
فیلم، در اواخر دهه ۴۰ و در “نیویورك” جریان دارد و “كورلئونه”، در اصطلاح جرائم سازماندهیشده، یك “پدرخوانده” یا “دون” و به عبارتی رئیس یك خانواده مافیایی است. “مایكل”، آزاداندیش غیرمتعصبی كه با نادیده گرفتن پدرش برای جنگیدن در جنگ جهانی دوم داوطلب شده بود، حالا به عنوان یك كاپیتان و یك قهرمان جنگ به كشور بازگشته است. “مایكل”، كه مدتها پیش، از قبول شغل خانوادگی سر باز زده است، به همراه دوست دختر غیر ایتالیاییاش، “كی” (دایان كیتن) كه برای اولین بار سر از شغل خانوادگی “مایكل” درمیآورد، در مراسم ازدواج خواهرش، “كانی” (تالیا شایر)، حاضر میشود. چند ماه بعد و در ایام كریسمس، “دون”، هدف گلوله مرد مسلحی قرار میگیرد كه در استخدام قاچاقچی مواد رقیبی است كه پیش از این، درخواست كمكش از “دون” با توجه به روابط سیاسیای كه داشت رد شده بود، و به زحمت از مرگ نجات مییابد. “مایكل”، بعد از نجات پدرش از دومین اقدام به ترور، برادر بزرگ و تندخوی خانواده، “سانی” (جیمز كان) و مشاوران خانواده، “تام هگن” (رابرت دووال) و “سال تسیو” (ابی ویگودا) را متقاعد میكند كه بهتر است او كسی باشد كه از مسئولین این حوادث عیناً انتقام بگیرد.
“مایكل”، بعد از به قتل رساندن یك افسر پلیس فاسد و آن قاچاقچی مواد، در حالی كه آتش یك جنگ گانگستری در خانه زبانه كشیده، خود را جایی مخفی میكند. او كه عاشق یك دختر بومی شده با او ازدواج میكند اما كمی بعد، دختر به دست دشمنان “كورلئونه” در جریان سوءقصدی به جان “مایكل” كشته میشود. “سانی” هم كه مورد خیانت شوهر خواهرش قرار گرفته، سلاخی میشود. زمانی كه “مایكل” به خانه برمیگردد و “كی” را راضی به ازدواج میكند، پدرش، نیرویش را دوباره به دست میآورد و با اطلاع از اینكه “دون” قدرتمند دیگری، كارگردان اصلی و پشت پرده ماجراهای مربوط به مواد مخدر و باعث در گرفتن جنگهای گانگستری است، با رقبایش صلح میكند. به محض آنكه لباس “دون” جدید بر تن “مایكل” مینشیند، خانواده را به دوره جدیدی از سعادت و خوشی هدایت میكند و سپس با تثبیت قدرت خانواده و تكمیل انحطاط اخلاقی خود، مبارزات انتقامجویانهای را علیه كسانی شروع میكند كه زمانی سعی در محو كردن “كورلئونه”ها داشتند.
داستان کامل:
داسـتان فیلم پدرخوانده از جـشن عروسی دختر دون کورلئونه در تابستان سال ۱۹۴۵ شروع می شود دختر او کانی با پســری به نام کارلو که رفیق سانی ( پسر دون کورلئونه ) اسـت ازدواج می کند در این هنـگام افراد زیادی مشکلات خود را با پدرخوانده در میان می گذارند یکی از این افراد پسر خوانده ویتو کورلئونه بود که به عنوان هنرپیشه به او یک نقش بسیار مهم داده نمی شد دون تام پسر دیگرش که وکیل خانواده نیز بود را بعد از عروسی به هالیوود می فرستد و تام وقتی می بیند که رئیس استودیو که والتز نام داشت مواقفت نمی کند آن نقش را به جانی (همان پسر دون کورلئونه ) نمی دهد آنجا را با این جمله ترک می کند : با تشکر من باید سریع برگردم چون آقای کورلئونه دوست دارن خبرهای بد را زود بشنوند دقیقاً روز بعد هنگامی والتز از خواب بیدار می شود سر بریده اسبش که بسیار گران و دوست داشتنی بود را در لای پتویش می بیند و از وحشت فریاد های بسیار بلندی می کند که این فریاد ها یعنی من با حضور جانی موافقم . هنگامی که تام به نیویورک باز می گردد متـوجه می شـود که فردی به نام سولاسو به دون پیشنهاد همکاری در قاچاق مواد مخدر داده که سرانجام در جلسه ای دون به صورت حضوری به سولاسو پیشنهاد منفی میدهد اما سانی که هیچ تجربه ای ندارد به نوعی رضــایت خود را با انجام این معامله اعلام می کند که دون به سرعت سر حرفش می پرد و در مقابــل همه اعضا به سانی می گوید : ساکت ، و هنگامی که سولاسو از جلسه خارج می شـود دون سـانی را فرا مـی خواند و خطاب به او می گوید : هرگز نظر خودت را به افراد خارج از خانواده نگو . در چند ثانیه بعد ما حق را به دون می دهیم زیرا سولاسو که می دانست پس از مرگ دون پسر بزرگترش رئیس خانواده می شود و چون سانی با این معامله موافق بود در یک صحنه که دون در حال خرید بود و محافظی نداشت مورد اصابت ۶ گلوله قرار می گیرد و به ظاهر کشته میشود . پس از گــذشت چند هفته در حالی بود که دون در بیمارستان بستری بود سولاسو به ســانی پیشنهاد حل اختلافات را می دهد و با این فکر که مایـکل (کوچکترین پسر دون ) از کارهای مافیایی خانواده خود دور است و هیچ تجربه ای ندارد از سانی خواست که مایکل را برای حل این اختلاف ها بفرستد سانی قبول می کند ولی با کمک کلمنزا و تسیو (مشاوران خانواده ) اسلحه ای در محل قرار می گذارند تا مایکل سولاتسو و کاپیتان مک کلاســکی ( که از رشــوه بگیران سولاسو بود ) را به قتل برساند که همین گونه شد و مایکل پس از قتل این دو نفر به سیســـیل فرستاده شد تا در امنیت باشد و همان جا عاشق دختری زیبا به نام آپولونیا می شود و با او ازدواج می کند . از آن سو دون کورلئونه از بیمارستان مرخص می شود و دوباره به جایگاه خود بر می گردد .در نیویورک، سانی تندمزاج شوهر خواهرش را به خاطر بدرفتاری با کانی، خواهر آبستنش، به شدت کتک می زند. پس از آنکه کارلو، کانی را برای بار دوم کتک می زند، سانی به تنهایی برای انتقام جویی به دنبال او می افتد. او که در یک باجه عوارض راهداری کمین کرده، با ضرب گلوله از پا در می آید. دن کورلئونه به جای ادامه انتقام جویی ها، در یک جلسه با سران پنج خانواده، ترتیبی می دهد که پسر کوچکش بتواند در امنیت کامل به خانه برگردد. در سیسیل، مایکل خبر مرگ برادرش را می شنود و آماده بازگشت به آمریکا می شود. قبل از حرکت، یک بمب در ماشین وی کار گذاشته می شود. اما به جای او، آپولونیا کشته می شود. در جلسه سران خانواده های نیویورکی، دون درمی یابد که شخص پشت این جنگ ها و مرگ سانی، دن امیلیو بارزینی است . مایکل از سیسیل بر می گردد و با دوست دختر سابقش کی آدامز ازدواج می کند دون کورلئونه ریاست خانواده را به مایکل می سپارد و قبل از مرگ به مایکل سفارش می کند که هرکس پیشنهاد ملاقات با بارزینی را به تو داد او یک خیانت کار است . پس از مرگ دون این تسیو بود که پیشنهاد را داد و مایکل دستور قتل او را می دهد سپس در صحنه ای که پدرخوانده فرزند کانی و کارلو میشــود به دستور او سران ۴ خانواده ی دیگر به قتل می رسند و مایکل با این کار قدرت خود را تثــبیت می کــند و در آخرین اقدام خود در فیلم دامادش یعنی کارلو را که متوجه شد او توسط بارزینی خریده شـده و در مرگ سانی دست داشته او را دریک ماشین به وسیله کلمنزا خفه می کند . بعد ازچند روز کانی پیش مایکل می آید و او را قاتل صدا می زند و آنگاه محافظان مایکل او را بیرون می کنند کی آدامز که شاهد این صحنه بود ازمایکل سوال می کند که آیا او واقعاً کارلو را کشته و مایک باآرامش خاصی پاسخ منفی می دهد و کی را با دروغ خود آرام می کند سپس در صحنه آخر فیلم کی در حالی که در اتاق مایکل می بیند که کلمنزا و جانشین تسیو دست او را می بوسند و او را دون کورلئونه خطاب می کنند در به روی او بسته می شود .
نقدی بر فیلم پدرخوانده
فیلم از روی داستانی اقتباس شد که به همین نام توسط حبیبالله شهبازی به فارسی برگردانده شده است. جنگ بین گروه های مافیایی برای مالکیت هرچه بیشتر قدرت در تمام زمینهها، حتی عرصهی فرهنگ و هنر، زمینه اصلی فیلم را تشکیل میدهد. این دعوا هزینههای گزافی را برای هر یک از بازیگران به دنبال دارد. کشتن و یا قربانی کردن اطرافیان و در جهاتی قربانی شدن خود و فرزندان، نتیجهی بازی در این زمینه است.
درونمایهی داستان پر است از خشونتهای لخت و مستتر در کنشهای متقابل اشخاص. خونسردی بی نظیر دون کورلئونه در ارسال دستور برای پیشرفت اهداف به ظاهر آسان اما مهم خانواده کورلئونه، بیننده را با شوک غیرمنتظرهای مواجه میسازد. درخواست وکیل دون از کارگردان هالیوود و امتناع او از پاسخ ، خشونتی را به همراه دارد که در نوع خود بینظیر است. کارگردان کشته نمیشود اما بر اثر بریده شدن سر اسبش دچار آسیب روحی و روانی میشود که خواستهی دون را بدون چشمداشتی انجام میدهد. حتی در اجلاس با سولاتزوی ؛ زمانی که محترمانه و حسابشده به پیشنهادش جواب منفی می دهد، بیننده مضطرب و ترسان از عواقب جلسه در انتظار حادثه ای مرگبار است. لوکا براتسی اولین قربانی به شکل وحشتناکی کشته شده و در شب کریسمس دون کورلئونه هدف گلوله افراد سولاتزو قرار گرفته و به شدت زحمی میشود.
مقابلیه میان این دو گروه مافیایی آغاز شده و کشتن ها ادامه مییابد، تا اینکه پس از کشته شدن سانی پسر بزرگ دون، داستان شکل بدیع تری به خود میگیرد. دون کورلئونه روسای خانوادههای مافیایی را به جلسهای دعوت میکند تا از ادامهی این مشاجره که منافع وی را هدف گرفته، پیشگیری کند و چنانچه امکان داشته باشد ورق را به سود خود برگرداند. در آخر جلسه، برخلاف آغاز آن، گفتار دون متحول شده با دیالوگی طعنه آمیز میگوید: “من یه آدم خرافاتی هستم اگر اتفاقی برای پسرم بیفته مثلا یه مامور پلیس با تیر بکشدش یا تو سلولش خودشو حلق آویز کنه یاصاعقه انو بزنه انوقت یه عده از حاضرین اینجا را مقصر میدونم…” دون کورلئونه اینچنین، مرحلهی تازه ای را در تعامل بین باندهای مافیایی نشان میدهد. اما اینبار بسیار دقیق و حساب شده بعد از تعیین مایکل به عنوان جانشین و انتقال اختیارات خود به او، در روزهای آخر عمر، با هشدارهایی خطیر به مایکل، در خصوص اطرافیان و دشمنان خانواده، فصل بدیعی را در کارکرد خانوادهی کورلئونه پدید میاورد. مایکل با ایستادن بر نهایت تجربیات و فراز و نشیبهای خانواده، همزمان با مراسم مقدس غسل تعمید در کلیسا، سران اکثر خانوادههای مافیایی رقیب را از بین می برد. روح “قدرت” خانوادهی کورلئونه جان تازهای میگیرد و روند نوینی را برای قدرت هرچه زیادتر خانواده پدید میاورد
فیلم پدرخوانده فیلمی ست با عملکردی کاملاً مردانه که دنیای زنان را تحت مالکیت و بازیهای قدرتمدارانهی خود، زیرنظر قرار داده ست. زنان دستاویز و بهانهی دعوای مردان هستند (کتک خوردن دختر دون از همسرش و کشته شدن سانی در راه منزل خواهرش )، یا قربانی زیاده خواهی کوتاه مدت مردان میشوند (کشته شدن همسر مایکل آپولونیا دختر سیسیلی)، و یا خانهدار و آشپز ماهری هستند در دنیای ترسناک و پر از دروغ مردان، که حق اعتراض و سوال نداشته و تنها باید سکوت کنند (کِی زن مایکل در آخرین سکانس با دروغ واضح مایکل آرام میگیرد). رنگ قالب صحنهها تیره و قهوهای سوخته است که تداعی کننده سبک معماری و ترکیب رنگ مکتب گوتیک میباشد. مردان در اتاقهای تاریک و پنجرههای پوشیده به سروسامان دادن کارها پرداخته و دسیسه ها و معاملات را شکل میدهند.
موسیقی فیلم که از ترانههای قدیمی ایتالیایی منشا میگیرد در برخی صحنهها وظیفهی دراماتیک کردن امور را برعهده دارد و در بعضی سکانس ها پوشش ریاکارانه عملکرد آکنده از خشونت شخصیت ها را، کنار میزند و ما را به عمق آن رهسپار میکند.
از شخصیت دون کورلئونه پس از سکانس ابتدایی فیلم، انتظار داریم که کمتر دچار اشتباه و لغزشهای سادهلوحانه شود و ادارهی خانوادهی مافیایی خود را به نحو احسن سامان ببخشد. او اساس خانواده است و سرپرست فرزندان و فامیل های سببی و نسبی خود، تا در هیاهوی مرگ و زندگی، درآن واحد با کشتن دشمنان، زنده ماندن و زندگی کردن را تجربه کنند. در سیر کشمکش و درگیری ها، سانی که از سکانس اول شور و شوق دارد و شخصیتی عصبانی ؛ در نهایت توهم قدرتمداری و شادمان از غلبه بر سایرین و بر داماد خانواده، به طرز ناجوانمردانه و مشمیز کننده ای به قتل میرسد.در مقابل، مایکل، که نه تنها مخاطب ، بلکه خود نیز فکرش را هم نمیکرد روزی وارد معرکه شود که با قتل یکی از روسای مافیا و رئیس پلیس شهر ، مجبور شود به سیسیل پناه برده و پس از کشته شدن سانی و همسر سیسیلیاش جایگزین پدر شود. دو شخصیت سانی و مایکل قبل و بعد از “پدرخوانده” متناوبا در بقیه آثار سینما بازآفرینی شدهاند.
اگر بر روی کاراکتر مایکل، به دلیل حضورش در دو قسمت دیگر پدرخوانده، زوم کنیم، بیننده سفر عجیبش در بطن جامعه و خانواده می شویم که وی را از پسری تحصیلکرده ، مودب و قهرمان جنگ جهانی و محبوب پدر، به یکی از روسای موثر باندهای مافیایی آمریکا تبدیل میکند. مایکل سفر خود را با ورود به بیمارستانی که پدرش بستری است شروع میکند. تمهیداتی به خرج میدهد تا پدر از هجوم دشمنان در امان نگاه دارد. به دلیل کمتجربگی، در مقابله با رئیس پلیس، زبان سرخش پلیس را خشمگین نموده و با مشتی به صورت مایکل شکل قیافه وی را به چهرهی غیرمتعارف پدر نزدیک میکند. مایکل به مرور زمان یاد میگیرد که با تدبر و مدیریت درست وارد جهان پیچیده و بیرحم مافیایی شود، در غیر این صورت جان خود و خانوادهاش را به آسانی از دست خواهد داد. با طرح نقشهای بررسی شده، در قراری با سولاتزو و رئیس پلیس در یک رستوران، هر دوی آنها به دست مایکل به قتل میرسند. مایکل به مخفیگاهی در سیسیل پناه برده و مرحلهای خاص درهیاهوی مبارزهی باندهای مافیایی آغاز میشود. اوج قدرت نمایی و کامل شدن شخصیت مایکل به عنوان رییس خانواده، در سکانسهای انتهایی آشکار میشود. سکانسهای غسل تعمید در کلیسا و هم زمان کشتار رقبای خانوادهی کورلئونه، تهدید سایر سهامداران کازینوی برادر به فروش سهام خود، کشتن داماد خانواده به اتهام دست داشتن در مرگ سانی، کشتن تسیو به جرم خیانت و …
پی نوشت : فیلم پدرخوانده سه واقعیت زیر را نشان می دهد :
۱ – قدرت فساد میاورد و فساد مطلق مرگ انسان ها
۲ – خانواده همیشه در درجه ی اول اهمیت قرار دارد حتی برای رذل ترین آدم ها
۳ – مافیای ایتالیایی ، در گذشته قدرت بیشتری از هر ارگانی در کشور داشته ست حتی پلیس و …
فیلم از روی داستانی عامهپسند اقتباس شد که به همین نام توسط حبیبالله شهبازی به فارسی ترجمه شده است. چالش میان باندهای مافیایی برای تصاحب هرچه بیشتر قدرت در همه زمینهها، حتی عرصهی فرهنگ و هنر، تم اصلی داستان را تشکیل میدهد. این کشمکش هزینههای گزافی را برای هر یک از بازیگران به دنبال دارد. کشتن و یا قربانی کردن اطرافیان و در قبال آن قربانی شدن خود و فرزندان، نتیجهی بازی در این جبهه است.
بطن و درونمایهی داستان سرشار است از خشونتهای عریان و مستتر در کنشهای متقابل افراد. خونسردی وصفناپذیر دون کورلئونه در صدور دستور برای پیشبرد هدفهای به ظاهر ساده اما اساسی خانواده کورلئونه، بیننده را با شوک غیرمنتظرهای مواجه میسازد. درخواست وکیل دون از کارگردان هالیوود و امتناع او از پاسخ مثبت، خشونتی را به همراه دارد که در نوع خود بینظیر مینماید. کارگردان کشته نمیشود اما بر اثر بریده شدن سر اسبش چنان دچار هجمه روحی و روانی میشود که خواستهی دون را بدون چشمداشتی عملی میکند. حتی در جلسه با سولاتزوی ترک؛ زمانی که محترمانه و حسابشده به پیشنهاد او پاسخ رد می دهد، بیننده نگران و هراسان از عواقب جلسه منتظر اتفاقی خشونتبار است. لوکا براتسی نخستین قربانی به شکل فجیعی کشته شده و در شب کریسمس دون کورلئونه هدف گلوله افراد سولاتزو قرار گرفته و به شدت مجروح میشود.
جنگ بین این دو گروه مافیایی آشروع شده و کشتارها ادامه مییابد، تا اینکه پس از کشته شدن سانی پسر بزرگ دون، داستان صورت تازهتری به خود میگیرد. دون کورلئونه سران خانوادههای مافیایی را به جلسهای دعوت میکند تا از ادامهی این روند که منافع او را هدف گرفته، جلوگیری کند و چنانچه امکان داشته باشد ورق را به سود خود برگرداند. در انتهای جلسه، برخلاف ابتدای آن، لحن دون تغییر کرده و تلویحاً با گویشی طنزآلود میگوید: "من یه آدم خرافاتی هستم اگر اتفاقی برای پسرم بیافته مثلا یه مامور پلیس با تیر بکشدش یا تو سلولش خودشو حلق آویز کنه یاصاعقه انو بزنه انوقت یه عده از حاضرین اینجا را مقصر میدونم..." دون کورلئونه اینگونه، مرحلهی جدیدی را در تعامل میان باندهای مافیایی نوید میدهد. اما اینبار بسیار دقیق و بررسیشده پس از تعیین مایکل به عنوان جانشین و تفویض اختیارات خود به او، در روزهای پایانی عمر، با هشدارهایی جدی به مایکل، در خصوص اطرافیان و دشمنان خانواده، فصل جدیدی را در عملکرد خانوادهی کورلئونه میگشاید. مایکل با ایستادن بر قله تجربیات و فراز و نشیبهای خانواده، همزمان با مراسم مقدس غسل تعمید در کلیسا، سران اغلب خانوادههای مافیایی رقیب را نابود میکند. روح "قدرت" خانوادهی کورلئونه جان تازهای میگیرد و روند نوینی را برای فربهی هرچه بیشتر قدرت خانواده رقم میزند.
فیلم پدرخوانده اثری است با رویکردی کاملاً مردانه که دنیای زنان را تحت سیطره و بازیهای قدرتمدارانهی خود، تحتالشعاع قرار داده است. زنان یا وسیله و بهانهی دعوای مردان هستند (کتک خوردن دختر دون توسط شوهر و کشته شدن سانی در راه خانهی خواهر)، یا قربانی مطامع کوتاه مدت مردان میشوند (کشته شدن همسر مایکل آپولونیا دختر سیسیلی)، و یا خانهدار و آشپز قابلی هستند در دنیای هراسآلود و آکنده از دروغ آفریده مردان، که حق اعتراض و پرسش نداشته و تنها باید سکوت اختیار کنند (کِی زن مایکل در آخرین سکانس با دروغ مسلم مایکل آرام میگیرد). رنگ قالب صحنهها تیره و قهوهای سوخته است که تداعی کننده سبک معماری و ترکیب رنگ مکتب گوتیک میباشد. مردان در اتاقهای تاریک و پنجرههای پوشیده به رتق و فتق امور میپردازند و توطئهچینیها و تعاملاتشان را شکل میدهند.
موسیقی متن فیلم که از ترانههای قدیمی ایتالیایی سرچشمه میگیرد در برخی صحنهها وظیفهی دراماتیزه کردن حوادث را عهدهدار است و در برخی صحنهها پوشش ریاکارانه عملکرد سرشار از خشونت کاراکترها را، کنار میزند و ما را به عمق دنائت خفته در زیر آن رهنمون میسازد.
از شخصیت دون کورلئونه پس از سکانس نخستین فیلم، انتظار داریم که کمتر دچار خطا و لغزشهای سادهلوحانه شود و ادارهی خانوادهی مافیایی خود را به بهترین نحو سامان بخشد. او ستون خانواده است و مربی فرزندان و وابستگان سببی و نسبی خود، تا در کشاکش مرگ و زندگی، همزمان با کشتن رقبا، زنده ماندن و زندگی کردن را تجربه کنند. در سیر جنگ و دعواها، سانی که از سکانس نخست سری پرشور دارد و شخصیتی عصبی مزاج؛ در اوج توهم قدرتمداری و سرخوش از پیروزی بر سایرین و حتی بر داماد خانواده، به طرز ناجوانمردانه و فجیعی به قتل میرسد.در مقابل، مایکل، که نه تنها بیننده، بلکه خود نیز انتظار ندارد روزی چنان وارد معرکه شود که با کشتن یکی از سران مافیا و رئیس پلیس منطقه، مجبور شود به سیسیل پناه برده و پس از کشته شدن سانی و همسر سیسیلیاش جایگزین پدر شود. دو شخصیت سانی و مایکل قبل و بعد از "پدرخوانده" بارها در سایر آثار سینمای بازآفرینی شدهاند.
اگر بر روی شخصیت مایکل، به دلیل حضورش در دو قسمت بعدی پدرخوانده، تمرکز کنیم، شاهد سفر اودیسهوارش در بستر جامعه و خانوادهایم که او را از پسری تحصیلکرده و قهرمان جنگ و محبوب پدر، به یکی از سران تاثیرگذار باندهای مافیایی آمریکا مبدل میسازد. مایکل سفر خود را با ورود به بیمارستانی که پدر در آن بستری است آغاز میکند. تمهیداتی به خرج میدهد تا جان پدر از هجوم دشمنان در امان بماند. به دلیل بیتجربگی، در مواجهه با رئیس پلیس، زبان سرخش پلیس را عصبانی کرده و با مشتی به صورت مایکل فرم چهرهی او را به چهرهی غیرمتعارف پدر نزدیک میسازد. مایکل به تدریج میآموزد که با تدبیر و مدیریت صحیح وارد جهان پیچیده و بیرحم مافیایی شود، در غیر این صورت جان خود و خانوادهاش را به راحتی از دست خواهد داد. با طرح نقشهای حسابشده، در قراری با سولاتزو و رئیس پلیس در یک رستوران، هر دوی آنها به دست مایکل کشته میشوند. مایکل به مخفیگاهی در سیسیل پناه می برد و مرحلهای خاص در میدان مبارزهی باندهای مافیایی آغاز میشود. اوج قدرتنمایی و تکامل نسبی مایکل به عنوان رهبر خانواده، در سکانسهای پایانی آشکار میشود. سکانسهای غسل تعمید در کلیسا و همزمان کشتار رقبای خانوادهی کورلئونه، تهدید سایر سهامداران کازینوی برادر به فروش سهام خود، کشتن داماد خانواده به اتهام دست داشتن در مرگ سانی، کشتن تسیو به جرم خیانت و ...