این فیلم بشدت مفهومی اگزیستانسیالیسمی داره، اگر با این دیدگاه و آثار اروین یالوم ویا پادکست رواق آشنایی دارید 10 دقیقه ی آخر فیلم مفهوم ارزشمندی رو درک می کنید، در غیر اینصورت مثل بقیه یا فکر می کنید این فیلم درام هست، یا فکر میکنید این فیلم در مورد ارتباطات هست، یا فکر می کنید فیلم مزخرفیه!
زمانی که پیرمرد به خبرنگار جوانی که ازش در حال مصاحبه گرفتنه میگه ^تو وجود نداری،منم همینطور^ یا ازش میپرسه از کجا می دونی که تویی وجود داره در واقع به طور مستقیم در حال به چالش کشیدن ذهن مخاطبه. این که بیننده رو با این سوال مواجه می کنه که مطمئنی که واقعا وجود داری؟
این که ممکنه تمام ماهیت زندگی تخیلات یه بچه ی نه ساله باشه که داره تو ذهنش اونا رو میسازه.
این که شبیه به اون ریل های چند خطی قطار ما هر روز به چند راهی های به ظاهر ساده ای میرسیم که می تونن تمام مسیر زندگی ما رو به یک باره تغییر بدن و زمانی که بیننده به این پوچی رسید اون رو مواجه می کنه با یه جمله ی بزرگ که من از مردن نمی ترسم نگرانم که به اندازه ی کافی زندگی نکرده باشم، باید روی تمام تخته سیاه ها نوشته شه زندگی یه بازیه، نه بیشتر. هر چیزی می تونه هر چیز دیگه ای باشه، هر مسیری می تونه درست باشه. این که در بازی شطرنج اصطلاحی به نام سودس وان وجود داره، زمانی که نوبت توعه و بهترین راه حرکت نکردنه اما تو ناچاری که حرکت کنی و جالبه ما بارها در زندگی به این مسیر میرسیم و این بزرگ ترین چالش زندگیه.
اجبار به تصمیم گرفتن و پیش رفتن
باید پیش رفت در زندگی ای که شبیه به یک قماره در حالی که تضمینی برای درست بودن مسیرت وجود نداره.
برگرفته از https://varune.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-mr-nobody/
زمانی ک کول می خواد وارد اتاق دختری بشه ک مسمومش می کردن ( اولین نفری که سعی کرد باهاش ارتباط برقرار کنه و فیلم مسمومیتش رو ب پدر دختر داد ) در که باز میشه با اینکه مالکوم پشت کول هست، ولی فقط سایه ی کول دیده میشه / اینجا بود ک داستان رو فهمیدم و کفففففففم بعنوان یه مخاطب عام این فیلم برید.
پارادوکس عجیبی با این کامنت ایجاد کردید، از یه طرف آزادی بیان و نظر حق شماست، از طرف با اعلام تنفر از انتخاب یه گروه دیگه، بطور غیر مستقیم به این آزادی نظر و انتخاب تنفر ورزیدید
تکلیف آدم با این کامنت و تفکر مشخص نیست، یا شایدم، تکلیف شما با احترام به آزادی ویا تنفر از اون...
فیلم اصلا هیچ وقت شروع نشد
واقعا بد بود، وااااقعا بد
این که ممکنه تمام ماهیت زندگی تخیلات یه بچه ی نه ساله باشه که داره تو ذهنش اونا رو میسازه.
این که شبیه به اون ریل های چند خطی قطار ما هر روز به چند راهی های به ظاهر ساده ای میرسیم که می تونن تمام مسیر زندگی ما رو به یک باره تغییر بدن و زمانی که بیننده به این پوچی رسید اون رو مواجه می کنه با یه جمله ی بزرگ که من از مردن نمی ترسم نگرانم که به اندازه ی کافی زندگی نکرده باشم، باید روی تمام تخته سیاه ها نوشته شه زندگی یه بازیه، نه بیشتر. هر چیزی می تونه هر چیز دیگه ای باشه، هر مسیری می تونه درست باشه. این که در بازی شطرنج اصطلاحی به نام سودس وان وجود داره، زمانی که نوبت توعه و بهترین راه حرکت نکردنه اما تو ناچاری که حرکت کنی و جالبه ما بارها در زندگی به این مسیر میرسیم و این بزرگ ترین چالش زندگیه.
اجبار به تصمیم گرفتن و پیش رفتن
باید پیش رفت در زندگی ای که شبیه به یک قماره در حالی که تضمینی برای درست بودن مسیرت وجود نداره.
برگرفته از https://varune.com/%D9%86%D9%82%D8%AF-%D9%88-%D8%A8%D8%B1%D8%B1%D8%B3%DB%8C-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85-mr-nobody/
حاوی اسپویل:
زمانی ک کول می خواد وارد اتاق دختری بشه ک مسمومش می کردن ( اولین نفری که سعی کرد باهاش ارتباط برقرار کنه و فیلم مسمومیتش رو ب پدر دختر داد ) در که باز میشه با اینکه مالکوم پشت کول هست، ولی فقط سایه ی کول دیده میشه / اینجا بود ک داستان رو فهمیدم و کفففففففم بعنوان یه مخاطب عام این فیلم برید.
تکلیف آدم با این کامنت و تفکر مشخص نیست، یا شایدم، تکلیف شما با احترام به آزادی ویا تنفر از اون...