خطر اسپویل!!!!(کسانی که فیلمو ندیدن اینو نخونن) :
راستش اینهمه تبلیغ برای اینکه چه کسی بمیره یا نمیره یکم زیادی بود. مخصوصا اخرش که مشخص شد قسمت بعد احتمال ۹۹ درصد همشون زنده میشن
و اینکه شخصیت تانوس اصلا منطق نداشت. یه دیالوگ گفت که اخرش هم اتفاق افتاد اینکه وقتی ۶ تا سنگو گیر اوورد میره یه جا میشینه طلوع یا غروب افتاب رو تماشا میکنه. اصلا این جمله یه جورایی خیلی خنده دار بود اینکه بیای بقول خودش نصف جهانو نابود کنی تا بری یه جا بشینی و افتاب رو تماشا کنی. :)
شخصیت ها خوب در نیومدن البته چون ما توی فیلم های مستقل راجب این شخصیت ها اطلاع داریم شاید بخاطر همین زیاد نپرداختن به شخصیت ها.
و نظر آخر منم راجب این همه تبلیغ. این همه نظر که کدومشون میمیرن یا نمیمیرن و کل این قضایا... کسی. که با این توقع بیاد این فیلم رو ببینه مسلما تو ذوقش خواهد خورد. البته نه اینکه فیلم بدی بودا.. من نسبت به این همه تبلیغ و هیاهو گفتم وگرنه هرکس نظر خودشو داره
ارادتمند
خطر اسپویل!!!!
راستشو بخواید اینقد هم که تعریفشو میکردن و اینکه اسپویل بشه یا نشه، در این حد نبود
با پایانی که داشت مطمعنم هرکی مرده در قسمت بعد زنده خواهد شد بتابراین اینکه چه کسی بمیره یا نمیره مسئله این قسمت نبود
8 از 10
بدون اسپویل، چون قهرمان ها زیاد بودن فک کنم توی شخصیت پردازی یکم مشکل داشت، در کل میشه گفت مهمترین فیلم کمپانی مارول تا امروز بوده و با پایانی که داشت باید منتظر قسمت بعدی باشیم
بررسی سه گانه پنجاه طیف (Fifty Shades) ((بدون اسپویل))
قسمت اول Fifty Shades of Grey: امتیاز 8 از 10
خب وقتی ما مجموعه فیلم های 50 طیف رو از ابتدا تماشا میکنیم ، ابتدا باید نگاهی هم به پس زمینه داستان و فرم توجه کنیم. پنجاه طیف یک مجموعه رمان 3 قسمت است که توسط E. L. James در سال 2011 و 2012 منتشر شد. صحبت بی پرده از روابط و یا به اصطلاح اروتیک بودن داستان موجب مشهور شدن آن و در عواقب فروش بی سابقه این مجموعه رمان رو در پی داشت.
فیلم اول Fifty Shades of Grey شاید بشه گفت یکی از موفق ترین و قابل بحث ترین قسمت از این سه گانه باشه. داستان از مصاحبه اتفاقی آناستازیا استیل با بازیگری متوسط Dakota Johnson با شخصی ثروتمند و در عین حال پر جذبه به نام کریستین گری با بازیگری Jamie Dornan آغاز میشه. احساس گرایی و یا رمانتیک بودن این قسمت قابل قبول هست ولی چیزی که در این قسمت به درستی بهش پرداخته میشه سادیستی بودن (کریستین) در رابطه با (آناستازیا) است.آنا ابتدا فکر میکند که ممکن است در هر رابطه ای ، شخص مقابل خواسته ای داشته باشد و این برایش قابل درک است ولی تاجایی پیش میرود که با خود فکر میکند مورد آزار قرار گرفته.به عقیده بنده جدا از موسیقی خوب ، فیلم برداری و بازیگردانی خوب کارگردان ; این حس تناقض اول فیلم و اخر فیلم به خوبی نمایش پیدا میکنه.
و همینطور هم هست که ما با یه فیلم رک و صادق طرف هستیم. شخصیت (کریستین) ممکن است از جمله پیچیده ترین شخصیت چند سال قبل سینما باشد که تا جایی تماشاگر ممکن است با او ارتباط برقرار نکند ولی فیلم تلاش خود را میکند. مبحث BDSM به شدت مبحث طولانی و پیچیده است و توصیه میکنم حتما در اینترنت جست و جو کنید و تحقیق کنید.
قسمت دوم Fifty Shades Darker : امتیاز 6 از 10
آنقدر که قسمت اول ان سه گانه ، خوب و قابل قبول بود ; قسمت دوم آن به شدت عقبگرد و بی منطق است. شخصیت (کریستین) ناگهان تصمیم میگیرد که عادات خود را کنار بگذارد و اینکار را هم میکند. به طوری که مخاطبی که قسمت اول را دیده ، با دیدن قسمت دوم از این بی هویتی و شخصیت ناپرداخته شده ای که کارگردان به تصویر میکشد ،خنده ش میگیرد.فیلم عمیقا به اصول خود پشت کرد. شاید ممکن است این اتفاق بخاطر عوض شدن کارگردان قسمت دوم باشد ولی باز هم نمیتوان این گاف بزرگ را تحمل کرد. با وجودی که قسمت دوم ، گاف های زیادی داره ولی باز هم ممکن است کسانی که از رمانتیک و اروتیک آن هم همزمان خوششان می آید ، این قسمت را نیز بپسندند. شخصیت (جک هاید) با اضافه شدن به داستان ، نقش منفی به خود میگیرد که البته ممکن است باز هم مضحک باشد . چرا که اصولی که در قسمت اول وجود داشت، خوب و یا بد را به نمایش نمیگذاشت بلکه میخواست مخاطب این دو را درک کند و خودش قضاوت کند..
قسمت سوم Fifty Shades Freed : امتیاز 6 از 10
متاسفانه در این قسمت هم به اندازه قسمت دوم بود.داستان عمیقا همان قسمت دوم را دنبال میکرد و شخصیت احمقانه و بی منطق (جک هاید) نقش پر رنگ تری به خود میگیرد اما باز هم موسیقی خوبی دارد. فیلم برداری هم به مانند دو قسمت خوب است ولی بازیگری به عقیده من تغییری نکرد.
رسما میشه گفت اگر این دو قسمت آخر ساخته نمیشد ، میتوانستیم Fifty Shades of Grey رو به عنوان یک فیلم عالی و در واقع جدی در موردش صحبت کنیم اما متاسفانه اینطور نشد.
البته این نظر ، نظر شخصی بنده است و برداشت شخصی بنده بود به عنوان یک بیننده.
متشکرم
بررسی سه گانه پنجاه طیف (Fifty Shades) ((بدون اسپویل))
قسمت اول Fifty Shades of Grey: امتیاز 8 از 10
خب وقتی ما مجموعه فیلم های 50 طیف رو از ابتدا تماشا میکنیم ، ابتدا باید نگاهی هم به پس زمینه داستان و فرم توجه کنیم. پنجاه طیف یک مجموعه رمان 3 قسمت است که توسط E. L. James در سال 2011 و 2012 منتشر شد. صحبت بی پرده از روابط و یا به اصطلاح اروتیک بودن داستان موجب مشهور شدن آن و در عواقب فروش بی سابقه این مجموعه رمان رو در پی داشت.
فیلم اول Fifty Shades of Grey شاید بشه گفت یکی از موفق ترین و قابل بحث ترین قسمت از این سه گانه باشه. داستان از مصاحبه اتفاقی آناستازیا استیل با بازیگری متوسط Dakota Johnson با شخصی ثروتمند و در عین حال پر جذبه به نام کریستین گری با بازیگری Jamie Dornan آغاز میشه. احساس گرایی و یا رمانتیک بودن این قسمت قابل قبول هست ولی چیزی که در این قسمت به درستی بهش پرداخته میشه سادیستی بودن (کریستین) در رابطه با (آناستازیا) است.آنا ابتدا فکر میکند که ممکن است در هر رابطه ای ، شخص مقابل خواسته ای داشته باشد و این برایش قابل درک است ولی تاجایی پیش میرود که با خود فکر میکند مورد آزار قرار گرفته.به عقیده بنده جدا از موسیقی خوب ، فیلم برداری و بازیگردانی خوب کارگردان ; این حس تناقض اول فیلم و اخر فیلم به خوبی نمایش پیدا میکنه.
و همینطور هم هست که ما با یه فیلم رک و صادق طرف هستیم. شخصیت (کریستین) ممکن است از جمله پیچیده ترین شخصیت چند سال قبل سینما باشد که تا جایی تماشاگر ممکن است با او ارتباط برقرار نکند ولی فیلم تلاش خود را میکند. مبحث BDSM به شدت مبحث طولانی و پیچیده است و توصیه میکنم حتما در اینترنت جست و جو کنید و تحقیق کنید.
قسمت دوم Fifty Shades Darker : امتیاز 6 از 10
آنقدر که قسمت اول ان سه گانه ، خوب و قابل قبول بود ; قسمت دوم آن به شدت عقبگرد و بی منطق است. شخصیت (کریستین) ناگهان تصمیم میگیرد که عادات خود را کنار بگذارد و اینکار را هم میکند. به طوری که مخاطبی که قسمت اول را دیده ، با دیدن قسمت دوم از این بی هویتی و شخصیت ناپرداخته شده ای که کارگردان به تصویر میکشد ،خنده ش میگیرد.فیلم عمیقا به اصول خود پشت کرد. شاید ممکن است این اتفاق بخاطر عوض شدن کارگردان قسمت دوم باشد ولی باز هم نمیتوان این گاف بزرگ را تحمل کرد. با وجودی که قسمت دوم ، گاف های زیادی داره ولی باز هم ممکن است کسانی که از رمانتیک و اروتیک آن هم همزمان خوششان می آید ، این قسمت را نیز بپسندند. شخصیت (جک هاید) با اضافه شدن به داستان ، نقش منفی به خود میگیرد که البته ممکن است باز هم مضحک باشد . چرا که اصولی که در قسمت اول وجود داشت، خوب و یا بد را به نمایش نمیگذاشت بلکه میخواست مخاطب این دو را درک کند و خودش قضاوت کند..
قسمت سوم Fifty Shades Freed : امتیاز 6 از 10
متاسفانه در این قسمت هم به اندازه قسمت دوم بود.داستان عمیقا همان قسمت دوم را دنبال میکرد و شخصیت احمقانه و بی منطق (جک هاید) نقش پر رنگ تری به خود میگیرد اما باز هم موسیقی خوبی دارد. فیلم برداری هم به مانند دو قسمت خوب است ولی بازیگری به عقیده من تغییری نکرد.
رسما میشه گفت اگر این دو قسمت آخر ساخته نمیشد ، میتوانستیم Fifty Shades of Grey رو به عنوان یک فیلم عالی و در واقع جدی در موردش صحبت کنیم اما متاسفانه اینطور نشد.
البته این نظر ، نظر شخصی بنده است و برداشت شخصی بنده بود به عنوان یک بیننده.
متشکرم
بررسی سه گانه پنجاه طیف (Fifty Shades) ((بدون اسپویل))
قسمت اول Fifty Shades of Grey: امتیاز 8 از 10
خب وقتی ما مجموعه فیلم های 50 طیف رو از ابتدا تماشا میکنیم ، ابتدا باید نگاهی هم به پس زمینه داستان و فرم توجه کنیم. پنجاه طیف یک مجموعه رمان 3 قسمت است که توسط E. L. James در سال 2011 و 2012 منتشر شد. صحبت بی پرده از روابط و یا به اصطلاح اروتیک بودن داستان موجب مشهور شدن آن و در عواقب فروش بی سابقه این مجموعه رمان رو در پی داشت.
فیلم اول Fifty Shades of Grey شاید بشه گفت یکی از موفق ترین و قابل بحث ترین قسمت از این سه گانه باشه. داستان از مصاحبه اتفاقی آناستازیا استیل با بازیگری متوسط Dakota Johnson با شخصی ثروتمند و در عین حال پر جذبه به نام کریستین گری با بازیگری Jamie Dornan آغاز میشه. احساس گرایی و یا رمانتیک بودن این قسمت قابل قبول هست ولی چیزی که در این قسمت به درستی بهش پرداخته میشه سادیستی بودن (کریستین) در رابطه با (آناستازیا) است.آنا ابتدا فکر میکند که ممکن است در هر رابطه ای ، شخص مقابل خواسته ای داشته باشد و این برایش قابل درک است ولی تاجایی پیش میرود که با خود فکر میکند مورد آزار قرار گرفته.به عقیده بنده جدا از موسیقی خوب ، فیلم برداری و بازیگردانی خوب کارگردان ; این حس تناقض اول فیلم و اخر فیلم به خوبی نمایش پیدا میکنه.
و همینطور هم هست که ما با یه فیلم رک و صادق طرف هستیم. شخصیت (کریستین) ممکن است از جمله پیچیده ترین شخصیت چند سال قبل سینما باشد که تا جایی تماشاگر ممکن است با او ارتباط برقرار نکند ولی فیلم تلاش خود را میکند. مبحث BDSM به شدت مبحث طولانی و پیچیده است و توصیه میکنم حتما در اینترنت جست و جو کنید و تحقیق کنید.
قسمت دوم Fifty Shades Darker : امتیاز 6 از 10
آنقدر که قسمت اول ان سه گانه ، خوب و قابل قبول بود ; قسمت دوم آن به شدت عقبگرد و بی منطق است. شخصیت (کریستین) ناگهان تصمیم میگیرد که عادات خود را کنار بگذارد و اینکار را هم میکند. به طوری که مخاطبی که قسمت اول را دیده ، با دیدن قسمت دوم از این بی هویتی و شخصیت ناپرداخته شده ای که کارگردان به تصویر میکشد ،خنده ش میگیرد.فیلم عمیقا به اصول خود پشت کرد. شاید ممکن است این اتفاق بخاطر عوض شدن کارگردان قسمت دوم باشد ولی باز هم نمیتوان این گاف بزرگ را تحمل کرد. با وجودی که قسمت دوم ، گاف های زیادی داره ولی باز هم ممکن است کسانی که از رمانتیک و اروتیک آن هم همزمان خوششان می آید ، این قسمت را نیز بپسندند. شخصیت (جک هاید) با اضافه شدن به داستان ، نقش منفی به خود میگیرد که البته ممکن است باز هم مضحک باشد . چرا که اصولی که در قسمت اول وجود داشت، خوب و یا بد را به نمایش نمیگذاشت بلکه میخواست مخاطب این دو را درک کند و خودش قضاوت کند..
قسمت سوم Fifty Shades Freed : امتیاز 6 از 10
متاسفانه در این قسمت هم به اندازه قسمت دوم بود.داستان عمیقا همان قسمت دوم را دنبال میکرد و شخصیت احمقانه و بی منطق (جک هاید) نقش پر رنگ تری به خود میگیرد اما باز هم موسیقی خوبی دارد. فیلم برداری هم به مانند دو قسمت خوب است ولی بازیگری به عقیده من تغییری نکرد.
رسما میشه گفت اگر این دو قسمت آخر ساخته نمیشد ، میتوانستیم Fifty Shades of Grey رو به عنوان یک فیلم عالی و در واقع جدی در موردش صحبت کنیم اما متاسفانه اینطور نشد.
البته این نظر ، نظر شخصی بنده است و برداشت شخصی بنده بود به عنوان یک بیننده.
متشکرم
8 از 10
خیلی جالب بود، به عنوان یک بلاک باستر حرف زیادی برای گفتن داشت.
یکی از رسالت های فیلم های بلاک باستر هیجان، و جذابیت هست که توی این فیلم به خوبی بهش پرداخته شد.
فصل اول : 8 از 10
فصل دوم : 8 از 10
:بدون اسپویل:
(یک چیز دیگه ببینید، این داستان به جز وحشت ، ترس و بدبختی چیز دیگه ای نداره...)
این متن ، اغازگر یک سریال عجیب و در عین حال تماشایی هست.
راوی داستان ، شخصی به نام Lemony Snicket با بازی Patrick Warburton هست.
این شخص وظیفه دارد که داستان غم انگیز بودلر ها را برای ما بیان کند، در عین حال تلاش میکند تا مارا برای دیدن ادامه ی سریال ، منصرف کند.
با این توصیفات با یک سریال ، که در عین حال تلاش میکنه تراژدی رو به همراه کمدی نمایش بده رو به رو هستیم.
نقش اول داستان Count Olaf با بازی فوق العاده Neil Patrick Harris هست که انصافا هر قسمت با گریم جدید،استایل جدید و لهجه جدید ظاهر میشه و واقعا کل سریال رو اگر بگیم روی این نقش میچرخه ، اشتباه نگفتیم...
بازی بقیه بازیگر ها هم متوسط رو به بالاست.گریم ، جلوه های ویژه و همه چیز این سریال خوب هست.
از نظر داستانی هم میشه گفت با یکی از معمایی ترین سریال ها و در عین حال باز هم کمدی طرف هستیم.پیچیدگی هایی که سریال خصوصا توی فصل دوم بهش میرسه از فصل اول بهتر بود.
لازم به ذکره که کمدی داستان زیبا و دلنشین هست ولی در حدی نیست که شما مثل سریال های Friends و یا Big Bang Theory بخندید.
شاید در نگاه اول که سریال رو ببینید فکر کنید سریال برای کودکان و یا نوجوانان ساخته شده ولی در اشتباه هستید.
تا اونجایی هم که اطلاع دارم این سریال قراره طی سه فصل از روی مجموعه رمان ساخته بشه که تا الان دو فصل ارائه شده.
سریال ساخته ی نتفلیکس هست. و از اونجایی که نتفلیکس کم پیش میاد سریال بد بسازه پس این هم مُهر محکم دیگری است به خوب بودن سریال...
پیشنهاد میکنم تماشا کنید.
متشکرم
راستش اینهمه تبلیغ برای اینکه چه کسی بمیره یا نمیره یکم زیادی بود. مخصوصا اخرش که مشخص شد قسمت بعد احتمال ۹۹ درصد همشون زنده میشن
و اینکه شخصیت تانوس اصلا منطق نداشت. یه دیالوگ گفت که اخرش هم اتفاق افتاد اینکه وقتی ۶ تا سنگو گیر اوورد میره یه جا میشینه طلوع یا غروب افتاب رو تماشا میکنه. اصلا این جمله یه جورایی خیلی خنده دار بود اینکه بیای بقول خودش نصف جهانو نابود کنی تا بری یه جا بشینی و افتاب رو تماشا کنی. :)
شخصیت ها خوب در نیومدن البته چون ما توی فیلم های مستقل راجب این شخصیت ها اطلاع داریم شاید بخاطر همین زیاد نپرداختن به شخصیت ها.
و نظر آخر منم راجب این همه تبلیغ. این همه نظر که کدومشون میمیرن یا نمیمیرن و کل این قضایا... کسی. که با این توقع بیاد این فیلم رو ببینه مسلما تو ذوقش خواهد خورد. البته نه اینکه فیلم بدی بودا.. من نسبت به این همه تبلیغ و هیاهو گفتم وگرنه هرکس نظر خودشو داره
ارادتمند
راستشو بخواید اینقد هم که تعریفشو میکردن و اینکه اسپویل بشه یا نشه، در این حد نبود
با پایانی که داشت مطمعنم هرکی مرده در قسمت بعد زنده خواهد شد بتابراین اینکه چه کسی بمیره یا نمیره مسئله این قسمت نبود
بدون اسپویل، چون قهرمان ها زیاد بودن فک کنم توی شخصیت پردازی یکم مشکل داشت، در کل میشه گفت مهمترین فیلم کمپانی مارول تا امروز بوده و با پایانی که داشت باید منتظر قسمت بعدی باشیم
قسمت اول Fifty Shades of Grey: امتیاز 8 از 10
خب وقتی ما مجموعه فیلم های 50 طیف رو از ابتدا تماشا میکنیم ، ابتدا باید نگاهی هم به پس زمینه داستان و فرم توجه کنیم. پنجاه طیف یک مجموعه رمان 3 قسمت است که توسط E. L. James در سال 2011 و 2012 منتشر شد. صحبت بی پرده از روابط و یا به اصطلاح اروتیک بودن داستان موجب مشهور شدن آن و در عواقب فروش بی سابقه این مجموعه رمان رو در پی داشت.
فیلم اول Fifty Shades of Grey شاید بشه گفت یکی از موفق ترین و قابل بحث ترین قسمت از این سه گانه باشه. داستان از مصاحبه اتفاقی آناستازیا استیل با بازیگری متوسط Dakota Johnson با شخصی ثروتمند و در عین حال پر جذبه به نام کریستین گری با بازیگری Jamie Dornan آغاز میشه. احساس گرایی و یا رمانتیک بودن این قسمت قابل قبول هست ولی چیزی که در این قسمت به درستی بهش پرداخته میشه سادیستی بودن (کریستین) در رابطه با (آناستازیا) است.آنا ابتدا فکر میکند که ممکن است در هر رابطه ای ، شخص مقابل خواسته ای داشته باشد و این برایش قابل درک است ولی تاجایی پیش میرود که با خود فکر میکند مورد آزار قرار گرفته.به عقیده بنده جدا از موسیقی خوب ، فیلم برداری و بازیگردانی خوب کارگردان ; این حس تناقض اول فیلم و اخر فیلم به خوبی نمایش پیدا میکنه.
و همینطور هم هست که ما با یه فیلم رک و صادق طرف هستیم. شخصیت (کریستین) ممکن است از جمله پیچیده ترین شخصیت چند سال قبل سینما باشد که تا جایی تماشاگر ممکن است با او ارتباط برقرار نکند ولی فیلم تلاش خود را میکند. مبحث BDSM به شدت مبحث طولانی و پیچیده است و توصیه میکنم حتما در اینترنت جست و جو کنید و تحقیق کنید.
قسمت دوم Fifty Shades Darker : امتیاز 6 از 10
آنقدر که قسمت اول ان سه گانه ، خوب و قابل قبول بود ; قسمت دوم آن به شدت عقبگرد و بی منطق است. شخصیت (کریستین) ناگهان تصمیم میگیرد که عادات خود را کنار بگذارد و اینکار را هم میکند. به طوری که مخاطبی که قسمت اول را دیده ، با دیدن قسمت دوم از این بی هویتی و شخصیت ناپرداخته شده ای که کارگردان به تصویر میکشد ،خنده ش میگیرد.فیلم عمیقا به اصول خود پشت کرد. شاید ممکن است این اتفاق بخاطر عوض شدن کارگردان قسمت دوم باشد ولی باز هم نمیتوان این گاف بزرگ را تحمل کرد. با وجودی که قسمت دوم ، گاف های زیادی داره ولی باز هم ممکن است کسانی که از رمانتیک و اروتیک آن هم همزمان خوششان می آید ، این قسمت را نیز بپسندند. شخصیت (جک هاید) با اضافه شدن به داستان ، نقش منفی به خود میگیرد که البته ممکن است باز هم مضحک باشد . چرا که اصولی که در قسمت اول وجود داشت، خوب و یا بد را به نمایش نمیگذاشت بلکه میخواست مخاطب این دو را درک کند و خودش قضاوت کند..
قسمت سوم Fifty Shades Freed : امتیاز 6 از 10
متاسفانه در این قسمت هم به اندازه قسمت دوم بود.داستان عمیقا همان قسمت دوم را دنبال میکرد و شخصیت احمقانه و بی منطق (جک هاید) نقش پر رنگ تری به خود میگیرد اما باز هم موسیقی خوبی دارد. فیلم برداری هم به مانند دو قسمت خوب است ولی بازیگری به عقیده من تغییری نکرد.
رسما میشه گفت اگر این دو قسمت آخر ساخته نمیشد ، میتوانستیم Fifty Shades of Grey رو به عنوان یک فیلم عالی و در واقع جدی در موردش صحبت کنیم اما متاسفانه اینطور نشد.
البته این نظر ، نظر شخصی بنده است و برداشت شخصی بنده بود به عنوان یک بیننده.
متشکرم
قسمت اول Fifty Shades of Grey: امتیاز 8 از 10
خب وقتی ما مجموعه فیلم های 50 طیف رو از ابتدا تماشا میکنیم ، ابتدا باید نگاهی هم به پس زمینه داستان و فرم توجه کنیم. پنجاه طیف یک مجموعه رمان 3 قسمت است که توسط E. L. James در سال 2011 و 2012 منتشر شد. صحبت بی پرده از روابط و یا به اصطلاح اروتیک بودن داستان موجب مشهور شدن آن و در عواقب فروش بی سابقه این مجموعه رمان رو در پی داشت.
فیلم اول Fifty Shades of Grey شاید بشه گفت یکی از موفق ترین و قابل بحث ترین قسمت از این سه گانه باشه. داستان از مصاحبه اتفاقی آناستازیا استیل با بازیگری متوسط Dakota Johnson با شخصی ثروتمند و در عین حال پر جذبه به نام کریستین گری با بازیگری Jamie Dornan آغاز میشه. احساس گرایی و یا رمانتیک بودن این قسمت قابل قبول هست ولی چیزی که در این قسمت به درستی بهش پرداخته میشه سادیستی بودن (کریستین) در رابطه با (آناستازیا) است.آنا ابتدا فکر میکند که ممکن است در هر رابطه ای ، شخص مقابل خواسته ای داشته باشد و این برایش قابل درک است ولی تاجایی پیش میرود که با خود فکر میکند مورد آزار قرار گرفته.به عقیده بنده جدا از موسیقی خوب ، فیلم برداری و بازیگردانی خوب کارگردان ; این حس تناقض اول فیلم و اخر فیلم به خوبی نمایش پیدا میکنه.
و همینطور هم هست که ما با یه فیلم رک و صادق طرف هستیم. شخصیت (کریستین) ممکن است از جمله پیچیده ترین شخصیت چند سال قبل سینما باشد که تا جایی تماشاگر ممکن است با او ارتباط برقرار نکند ولی فیلم تلاش خود را میکند. مبحث BDSM به شدت مبحث طولانی و پیچیده است و توصیه میکنم حتما در اینترنت جست و جو کنید و تحقیق کنید.
قسمت دوم Fifty Shades Darker : امتیاز 6 از 10
آنقدر که قسمت اول ان سه گانه ، خوب و قابل قبول بود ; قسمت دوم آن به شدت عقبگرد و بی منطق است. شخصیت (کریستین) ناگهان تصمیم میگیرد که عادات خود را کنار بگذارد و اینکار را هم میکند. به طوری که مخاطبی که قسمت اول را دیده ، با دیدن قسمت دوم از این بی هویتی و شخصیت ناپرداخته شده ای که کارگردان به تصویر میکشد ،خنده ش میگیرد.فیلم عمیقا به اصول خود پشت کرد. شاید ممکن است این اتفاق بخاطر عوض شدن کارگردان قسمت دوم باشد ولی باز هم نمیتوان این گاف بزرگ را تحمل کرد. با وجودی که قسمت دوم ، گاف های زیادی داره ولی باز هم ممکن است کسانی که از رمانتیک و اروتیک آن هم همزمان خوششان می آید ، این قسمت را نیز بپسندند. شخصیت (جک هاید) با اضافه شدن به داستان ، نقش منفی به خود میگیرد که البته ممکن است باز هم مضحک باشد . چرا که اصولی که در قسمت اول وجود داشت، خوب و یا بد را به نمایش نمیگذاشت بلکه میخواست مخاطب این دو را درک کند و خودش قضاوت کند..
قسمت سوم Fifty Shades Freed : امتیاز 6 از 10
متاسفانه در این قسمت هم به اندازه قسمت دوم بود.داستان عمیقا همان قسمت دوم را دنبال میکرد و شخصیت احمقانه و بی منطق (جک هاید) نقش پر رنگ تری به خود میگیرد اما باز هم موسیقی خوبی دارد. فیلم برداری هم به مانند دو قسمت خوب است ولی بازیگری به عقیده من تغییری نکرد.
رسما میشه گفت اگر این دو قسمت آخر ساخته نمیشد ، میتوانستیم Fifty Shades of Grey رو به عنوان یک فیلم عالی و در واقع جدی در موردش صحبت کنیم اما متاسفانه اینطور نشد.
البته این نظر ، نظر شخصی بنده است و برداشت شخصی بنده بود به عنوان یک بیننده.
متشکرم
قسمت اول Fifty Shades of Grey: امتیاز 8 از 10
خب وقتی ما مجموعه فیلم های 50 طیف رو از ابتدا تماشا میکنیم ، ابتدا باید نگاهی هم به پس زمینه داستان و فرم توجه کنیم. پنجاه طیف یک مجموعه رمان 3 قسمت است که توسط E. L. James در سال 2011 و 2012 منتشر شد. صحبت بی پرده از روابط و یا به اصطلاح اروتیک بودن داستان موجب مشهور شدن آن و در عواقب فروش بی سابقه این مجموعه رمان رو در پی داشت.
فیلم اول Fifty Shades of Grey شاید بشه گفت یکی از موفق ترین و قابل بحث ترین قسمت از این سه گانه باشه. داستان از مصاحبه اتفاقی آناستازیا استیل با بازیگری متوسط Dakota Johnson با شخصی ثروتمند و در عین حال پر جذبه به نام کریستین گری با بازیگری Jamie Dornan آغاز میشه. احساس گرایی و یا رمانتیک بودن این قسمت قابل قبول هست ولی چیزی که در این قسمت به درستی بهش پرداخته میشه سادیستی بودن (کریستین) در رابطه با (آناستازیا) است.آنا ابتدا فکر میکند که ممکن است در هر رابطه ای ، شخص مقابل خواسته ای داشته باشد و این برایش قابل درک است ولی تاجایی پیش میرود که با خود فکر میکند مورد آزار قرار گرفته.به عقیده بنده جدا از موسیقی خوب ، فیلم برداری و بازیگردانی خوب کارگردان ; این حس تناقض اول فیلم و اخر فیلم به خوبی نمایش پیدا میکنه.
و همینطور هم هست که ما با یه فیلم رک و صادق طرف هستیم. شخصیت (کریستین) ممکن است از جمله پیچیده ترین شخصیت چند سال قبل سینما باشد که تا جایی تماشاگر ممکن است با او ارتباط برقرار نکند ولی فیلم تلاش خود را میکند. مبحث BDSM به شدت مبحث طولانی و پیچیده است و توصیه میکنم حتما در اینترنت جست و جو کنید و تحقیق کنید.
قسمت دوم Fifty Shades Darker : امتیاز 6 از 10
آنقدر که قسمت اول ان سه گانه ، خوب و قابل قبول بود ; قسمت دوم آن به شدت عقبگرد و بی منطق است. شخصیت (کریستین) ناگهان تصمیم میگیرد که عادات خود را کنار بگذارد و اینکار را هم میکند. به طوری که مخاطبی که قسمت اول را دیده ، با دیدن قسمت دوم از این بی هویتی و شخصیت ناپرداخته شده ای که کارگردان به تصویر میکشد ،خنده ش میگیرد.فیلم عمیقا به اصول خود پشت کرد. شاید ممکن است این اتفاق بخاطر عوض شدن کارگردان قسمت دوم باشد ولی باز هم نمیتوان این گاف بزرگ را تحمل کرد. با وجودی که قسمت دوم ، گاف های زیادی داره ولی باز هم ممکن است کسانی که از رمانتیک و اروتیک آن هم همزمان خوششان می آید ، این قسمت را نیز بپسندند. شخصیت (جک هاید) با اضافه شدن به داستان ، نقش منفی به خود میگیرد که البته ممکن است باز هم مضحک باشد . چرا که اصولی که در قسمت اول وجود داشت، خوب و یا بد را به نمایش نمیگذاشت بلکه میخواست مخاطب این دو را درک کند و خودش قضاوت کند..
قسمت سوم Fifty Shades Freed : امتیاز 6 از 10
متاسفانه در این قسمت هم به اندازه قسمت دوم بود.داستان عمیقا همان قسمت دوم را دنبال میکرد و شخصیت احمقانه و بی منطق (جک هاید) نقش پر رنگ تری به خود میگیرد اما باز هم موسیقی خوبی دارد. فیلم برداری هم به مانند دو قسمت خوب است ولی بازیگری به عقیده من تغییری نکرد.
رسما میشه گفت اگر این دو قسمت آخر ساخته نمیشد ، میتوانستیم Fifty Shades of Grey رو به عنوان یک فیلم عالی و در واقع جدی در موردش صحبت کنیم اما متاسفانه اینطور نشد.
البته این نظر ، نظر شخصی بنده است و برداشت شخصی بنده بود به عنوان یک بیننده.
متشکرم
خیلی جالب بود، به عنوان یک بلاک باستر حرف زیادی برای گفتن داشت.
یکی از رسالت های فیلم های بلاک باستر هیجان، و جذابیت هست که توی این فیلم به خوبی بهش پرداخته شد.
فصل دوم : 8 از 10
:بدون اسپویل:
(یک چیز دیگه ببینید، این داستان به جز وحشت ، ترس و بدبختی چیز دیگه ای نداره...)
این متن ، اغازگر یک سریال عجیب و در عین حال تماشایی هست.
راوی داستان ، شخصی به نام Lemony Snicket با بازی Patrick Warburton هست.
این شخص وظیفه دارد که داستان غم انگیز بودلر ها را برای ما بیان کند، در عین حال تلاش میکند تا مارا برای دیدن ادامه ی سریال ، منصرف کند.
با این توصیفات با یک سریال ، که در عین حال تلاش میکنه تراژدی رو به همراه کمدی نمایش بده رو به رو هستیم.
نقش اول داستان Count Olaf با بازی فوق العاده Neil Patrick Harris هست که انصافا هر قسمت با گریم جدید،استایل جدید و لهجه جدید ظاهر میشه و واقعا کل سریال رو اگر بگیم روی این نقش میچرخه ، اشتباه نگفتیم...
بازی بقیه بازیگر ها هم متوسط رو به بالاست.گریم ، جلوه های ویژه و همه چیز این سریال خوب هست.
از نظر داستانی هم میشه گفت با یکی از معمایی ترین سریال ها و در عین حال باز هم کمدی طرف هستیم.پیچیدگی هایی که سریال خصوصا توی فصل دوم بهش میرسه از فصل اول بهتر بود.
لازم به ذکره که کمدی داستان زیبا و دلنشین هست ولی در حدی نیست که شما مثل سریال های Friends و یا Big Bang Theory بخندید.
شاید در نگاه اول که سریال رو ببینید فکر کنید سریال برای کودکان و یا نوجوانان ساخته شده ولی در اشتباه هستید.
تا اونجایی هم که اطلاع دارم این سریال قراره طی سه فصل از روی مجموعه رمان ساخته بشه که تا الان دو فصل ارائه شده.
سریال ساخته ی نتفلیکس هست. و از اونجایی که نتفلیکس کم پیش میاد سریال بد بسازه پس این هم مُهر محکم دیگری است به خوب بودن سریال...
پیشنهاد میکنم تماشا کنید.
متشکرم