بررسی سه گانه پنجاه طیف (Fifty Shades) ((بدون اسپویل))
قسمت اول Fifty Shades of Grey: امتیاز 8 از 10
خب وقتی ما مجموعه فیلم های 50 طیف رو از ابتدا تماشا میکنیم ، ابتدا باید نگاهی هم به پس زمینه داستان و فرم توجه کنیم. پنجاه طیف یک مجموعه رمان 3 قسمت است که توسط E. L. James در سال 2011 و 2012 منتشر شد. صحبت بی پرده از روابط و یا به اصطلاح اروتیک بودن داستان موجب مشهور شدن آن و در عواقب فروش بی سابقه این مجموعه رمان رو در پی داشت.
فیلم اول Fifty Shades of Grey شاید بشه گفت یکی از موفق ترین و قابل بحث ترین قسمت از این سه گانه باشه. داستان از مصاحبه اتفاقی آناستازیا استیل با بازیگری متوسط Dakota Johnson با شخصی ثروتمند و در عین حال پر جذبه به نام کریستین گری با بازیگری Jamie Dornan آغاز میشه. احساس گرایی و یا رمانتیک بودن این قسمت قابل قبول هست ولی چیزی که در این قسمت به درستی بهش پرداخته میشه سادیستی بودن (کریستین) در رابطه با (آناستازیا) است.آنا ابتدا فکر میکند که ممکن است در هر رابطه ای ، شخص مقابل خواسته ای داشته باشد و این برایش قابل درک است ولی تاجایی پیش میرود که با خود فکر میکند مورد آزار قرار گرفته.به عقیده بنده جدا از موسیقی خوب ، فیلم برداری و بازیگردانی خوب کارگردان ; این حس تناقض اول فیلم و اخر فیلم به خوبی نمایش پیدا میکنه.
و همینطور هم هست که ما با یه فیلم رک و صادق طرف هستیم. شخصیت (کریستین) ممکن است از جمله پیچیده ترین شخصیت چند سال قبل سینما باشد که تا جایی تماشاگر ممکن است با او ارتباط برقرار نکند ولی فیلم تلاش خود را میکند. مبحث BDSM به شدت مبحث طولانی و پیچیده است و توصیه میکنم حتما در اینترنت جست و جو کنید و تحقیق کنید.
قسمت دوم Fifty Shades Darker : امتیاز 6 از 10
آنقدر که قسمت اول ان سه گانه ، خوب و قابل قبول بود ; قسمت دوم آن به شدت عقبگرد و بی منطق است. شخصیت (کریستین) ناگهان تصمیم میگیرد که عادات خود را کنار بگذارد و اینکار را هم میکند. به طوری که مخاطبی که قسمت اول را دیده ، با دیدن قسمت دوم از این بی هویتی و شخصیت ناپرداخته شده ای که کارگردان به تصویر میکشد ،خنده ش میگیرد.فیلم عمیقا به اصول خود پشت کرد. شاید ممکن است این اتفاق بخاطر عوض شدن کارگردان قسمت دوم باشد ولی باز هم نمیتوان این گاف بزرگ را تحمل کرد. با وجودی که قسمت دوم ، گاف های زیادی داره ولی باز هم ممکن است کسانی که از رمانتیک و اروتیک آن هم همزمان خوششان می آید ، این قسمت را نیز بپسندند. شخصیت (جک هاید) با اضافه شدن به داستان ، نقش منفی به خود میگیرد که البته ممکن است باز هم مضحک باشد . چرا که اصولی که در قسمت اول وجود داشت، خوب و یا بد را به نمایش نمیگذاشت بلکه میخواست مخاطب این دو را درک کند و خودش قضاوت کند..
قسمت سوم Fifty Shades Freed : امتیاز 6 از 10
متاسفانه در این قسمت هم به اندازه قسمت دوم بود.داستان عمیقا همان قسمت دوم را دنبال میکرد و شخصیت احمقانه و بی منطق (جک هاید) نقش پر رنگ تری به خود میگیرد اما باز هم موسیقی خوبی دارد. فیلم برداری هم به مانند دو قسمت خوب است ولی بازیگری به عقیده من تغییری نکرد.
رسما میشه گفت اگر این دو قسمت آخر ساخته نمیشد ، میتوانستیم Fifty Shades of Grey رو به عنوان یک فیلم عالی و در واقع جدی در موردش صحبت کنیم اما متاسفانه اینطور نشد.
البته این نظر ، نظر شخصی بنده است و برداشت شخصی بنده بود به عنوان یک بیننده.
متشکرم
سازندگان سینما تصمیم گرفتهاند تا انیمیشن کلاسیک دیزنی، "سفیدبرفی و هفت کوتوله" که در سال ۱۹۳۷ ساخته شده است را با استفاده از بازیگران واقعی به یک فیلم سینمایی تبدیل کنند.داستان فیلم درباره شاهزاده خانمی است که برای نجات پادشاهیاش از دست ملکه بدجنس، با هفت کوتوله همراه میشود.
فیلم روزی که زمین از حرکت باز ایستاد، که بازسازی مجدد فیلمی با همین نام از سال ۱۹۵۱ است، زمانی اتفاق می افتد که دروغگویی و جنگ سراسر زمین را فرا گرفته است و یک موجود بیگانه بنام «کلاتو» (کینیو ریوز) به همراه رباتش گورت، از سیاره ای دیگر ماموریت می یابد تا به مردم زمین هشدار دهد که جنگهای زمینی نظم کهکشان را به هم ریخته است و اگر دست از این کار برندارند و بایکدیگر دوست نباشند سیاره زمین توسط دیگر سیاره ها نابود خواهد شد. کلاتو در زمین با پسر بچه ای به نام «باب» (جیدن اسمیت) دوست می شود که مادر او هلن (جنیفر کانلی) به کلاتو که تحت تعقیب است کمک می کند.
آرتور فلک، که در حرفه کمدی توفیقی نیافته بود، در بیمارستان روانی آرکهم به سر میبرد. در آنجا با زنی به نام هارلی کویین که عشق زندگی او میشود، ملاقات میکند. فلک پس از آزادی از بیمارستان، به همراه هارلی، سفری عاشقانه اما پرماجرا و در نهایت ناگوار را آغاز میکنند.
«بروک» (انیستن) و «گری» (وون) تصمیم می گیرند مثل دو دشمن در خانه جبهه بندی کنند و آن قدر بر مواضع خود پا بفشارند تا شاید یکی از آن دو به شکست اعتراف کند. اما «بروک» سرانجام پی می برد که در واقع برای تصاحب آپارتمان و متعلقاتش نیست که مبارزه می کند بلکه این همه به خاطر نجات رابطه اش با مردی است که زمانی او را عشق زندگی خود تصور می کرده است…
یک نویسنده نیویورکی که در زمینه عشق و س*ک*س می نویسد در نهایت با "آقای بیگ" ازدواج می کند. اما وقتی یکی از دوستان صمیمی او "آقای بیگ" را فریب می دهد، همه چیز به هم می ریزد و...
یک زن متاهل بعد از مدتی پی می برد که ازدواج اش بر وفق مرادش نیست، و باید در زندگی اش تغییر مسیر دهد. بعد از گرفتن طلاق، او تمام دنیا را می گردد تا خودش را پیدا کند.