در آینده ای نزدیک، این امکان بوجود اومده تا وضعیت روانی و شخصیت انسان ها قابل اندازه گیری و در قالب اعداد و ارقام قابل بیان باشه. به این اندازه گیری در اصطلاح، “روان-گذر” (Psycho-pass) گفته میشه. یکی از مهمترین معیار های این اندازه گیری، فاکتوری به نام “ضریب جُرم” هست. این فاکتور نشون دهنده ی اینه که هر فرد چقدر تمایل و اشتیاق برای ارتکاب جرم و جنایت، در ذات خودش داره و حکومت این دنیا، از این فاکتور برای قضاوت در مورد مجرمین استفاده میکنه. کسانی که “ضریب جرم” بالایی داشته باشند خطرات بالقوه ی جامعه هستند و باید حذف بشن، حتی اگر جرمی مرتکب نشده باشند!
«اوکابه رینتورو» ملقب به دانشمند دیوانه با کمک «ایتارو» و «مایوری» دو تا از دوستان نزدیکش، تصادفاً به اختراع مهمی دست پیدا میکنن: میتونن به گذشته ایمیل بفرستن و اونو تغییر بدن اما نتایج کار به این سادگی قابل بررسی نیست چون فقط اوکابه تغییرات زمان رو یادشه …
Rurouni Kenshin که در شمشیرزنی نابغه بود در دوران جوانی با دیدن کشتار مردم در انقلاب ژاپن تصمیم میگیره که برای کمک به پایان شورش ها وارد این نبردها بشه، کنشین با هنر رزمی خودش بسیاری از سرکرده های گروه ها رو میکشه اما نمیتونه از کشتارها و شورش ها کم کنه، تا این که شبی مردی بیگناه رو به قتل میرسونه و سر همین قضیه و انتقام گیری نامزد اون مرد دچار نفرین میشه و زخمی به شکل ضربدر بر روی صورت اون نقش می بنده که درمان پذیر نیست. بعد از اون ماجرا کنشین شمشیر خودش رو برعکس میکنه و با خودش عهد میکنه دیگه کسی رو نکشه، بعد از چند سال شورش تمام میشه در این دوران اتفاقاتی میافته که کنشین مجبور میشه دوباره وارد میدان های نبرد بشه، اما این بار به شیوه ای جدید یعنی …
داستان در چین باستان اتفاق می افته. جنگ همه جا سایه انداخته و مردم دونه دونه دارن میمیرن. شین و هیو دو پسری هستن که به خاطر جنگ یتیم شدن و صبح تا شب توی جنگل تمرین میکنن تا بتونن روزی فرمانده ارتش بشن و این جنگ رو تموم کنن. اما یه روز فرمانده شو بونکون هیو رو میبینه و هیو چشمشو میگیره . به اون اجازه میده که به عنوان کلفت توی قصر خدمت کنه. اما بعد توی قصر درگیری ای پیش میاد و هیو زخمی میشه و فرار میکنه و نقشه ای رو به شین میده و ماجراجویی شروع میشه
گاتس جنگجویی جوان به گروهی مزدور ملقب به دسته شاهین به رهبری جوان جاه طلبی به نام گریفیس ملحق می گردد.گاتس که گریفیس را دوست خود میداند به او برای رسیدن به جاه طلبی هایش کمک می کند. ولی جاه طلبی گریفیس به سمت اعمال پلید سوق می دهد…
یونا تنها شاهدخت یک پادشاهی بزرگ است، اون تحت مراقبت شدید پدر پیرش هست و توسط دوست دوران بچگی و محافظش هاک ازش محافظت می شه. هرچند، سرنوشت اون در تولد ۱۶ سالگیش وقتی پسر عموی دوست داشتنیش سوو وون پدرشُ می کشه تا تاج و تختُ به چنگ بیاره عوض می شه. اون قلعه رو با هاک به مقصد سرزمین مادری هاک ترک می کند و زندگی جدیدش را شروع می کند.
داستان انیمه بر میگردد به زندگی شینجی ایزومی نوجوان ۱۷ ساله ای که به ناگاه در میابد دست چپ و راستش از حالت عادی خارج شده و تبدیل به وسیله ای ترسناک شده است و در ادامه خود را درگیر مبارزه عواملی ترسناک می بیند…
یک تاجر ژاپنی که توسط دزدان دریایی امروزی اسیر شده، توسط شرکتش طرد شده و به حال خود رها میشود. او که از زندگی یکنواخت و پراسترس کاری خسته شده است، ترجیح میدهد به جای بازگشت به زندگی قبلی، به گروه دزدان دریایی که او را ربودهاند بپیوندد.
هانتر ( به معنی شکارچی ) فردیه که دور دنیا سفر میکنه و هر جور ماموریت خطرناکی که فکرشو بکنید انجام میده . از دستگیر کردن مجرم ها گرفته تا کنجکاوی و جستجوی سرزمین های ناشناخته به دنبال گنج . گون ( Gon ) پسر جوونیه که پدرش چندین سال پیش ، موقعی که یه هانتر بوده ، ناپدید شده . گون باور داره که اگه بتونه پا جای پای پدرش بزاره ، ممکنه یه روز بتونه دوباره بهش بپیونده . بعد از اینکه گون 12 سالش میشه ، خونه رو ترک میکنه و ماموریت شرکت در آزمون " هانتری " رو امتحان میکنه . آزمونی که بخاطر پیشرفت کندی که آزمون دهنده داره و درصد بالای مرگش برای هانتر رسمی شدن حسابی معروف شده . گون با کوراپیکا که به عشق انتقام زندست ، با لوریو که میخواد در آینده دکتر بشه و با کیلوآ که قبلا یه قاتل سرکش بوده دوست میشه . و همین جور که ماموریت های سخت تری رو ، به عنوان یه هانتر ، پشت سر میزارن و با خطرات و تهدیدهای بیشتری رو به رو میشن که باعث میشه رفاقتشون گسترده تر میشه.
Madoka Kanome دختری 14 ساله است او یک شب در خواب میبیند که یک دختر با موهای سیاه درحال مبارزه با یک هیولای ترسناک است. صبح همان روز زمانیکه Madoka به مدرسه رفت، دختری بنام Homura Akemi را میبیند که بتازگی به آن مدرسه منتقل شده است و بسیار شبیه به دختری است که او در خواب دیده بود. حتی عجیبتر آنکه بنظر میرسد Homura، Madoka را میشناسد و مدتی بعد در راهرو از او میپرسد که آیا او به دوستانش اهمیت میدهد یا نه. بعد از مدرسه زمانیکه Madoka با دوستش Sayaka Miki بیرون رفته بود، او صدایی را میشنود که از او کمک میخواهد. Madoka بدنبال آن صدا به اتاق عجیبی وارد میشود و در آنجا او با موجودی بنام Kyubey برخورد میکند که توسط Homura مورد حمله قرار میگیرد. هنگامیکه Homura پافشاری میکند که Madoka، Kyubey را به او بدهد، Sayaka به آنها کمک میکند که فرار کنند. سپس آنها در یک خیال عجیب گرفتار میشوند و موجوداتی بسیار عجیب به آنها نزدیک میشوند اما بعد آنها توسط دختری بنام Mami Tomoe نجات پیدا میکنند، او به یک دختر جادوگر تغییرشکل میدهد و با همه آن موجودات مبارزه میکنند و آن طلسم آن خیال را از بین میبرد. سپس او Kyubey را التیام میدهد و او به Sayaka و Madoka شانس تبدیل شدن به یک دختر جادوگر را میدهد.