چیزی که در آغاز فیلم شما را میخکوب میکند نه داستان، بلکه نمابندیهای عجیب و غریب تصاویر است. اینجا خطر لو رفتن داستان وجود ندارد اما خطر از دست رفتن لذتی وجود دارد که در ربع ساعت اول فیلم از این نماها میبریم. لذت دلهرهآلودی که یک پرسش مهم برای تماشاچی ایجاد میکند: مگر قرار است چه اتفاقی بیفتد.
شاید داستان تا حدی همان کلیشهی تکراری «گیر افتادن در یک مخمصهی ناخواسته» باشد. چیزی که بهطور مثال در Flightplan هم خط اصلی داستان بود و در خیلی فیلمهای دیگر. اما ماجرای این یکی فیلم و قطعا کارگردانی سودربرگ و اجرای این طرح که «فیلم قرار است چهطور باشد» باعث شده کلیشه چندان اثر نکند و ملالآور نشود.
سودربرگ هنگام تدوین فیلم (مانند لوگان لاکی نام مادرش در تیتراژ به عنوان تدوینگر دیده میشود) دقیقا همراستا با طراحیای که از پیش در ذهن داشته و موقع نمابندی و فیلمبرداری هم رعایت کرده، کاتهای عجیب و غافلگیرکنندهای میزند. انگار کارگردان تلویزیونیِ یک مسابقهی فوتبال پشت میز سوییچ نشستهباشد، همانقدر ناگهانی و گاهی بدون رعایت اصول تدوین. اما این هم باعث انتقال تشویش حاکم بر داستان به تماشاچی میشود.
طراحی صحنه هم به کمک انتقال این مفهوم میآید که «قهرمان ما تنها ست» وسایلی معدود و اندک در سالنهایی وسیع اما با سقفِ کوتاه. نماهایی داخلی و باز که تنها آکسسوار آن یکی دو میز و صندلی است.
اشارههای گوناگون به انواع آزارهای روحی، کلامی و فیزیکی زنان، از اشاره های ظریف و کوچک گرفته تا آنها که در خط داستان اصلی قرار میگیرند، نکتهی تاثیرگذاری در ماجرای فیلم است. اشارههایی که حالا وقتی ما (به عنوان تماشاچی) هوادار قهرمان فیلم هستیم بیشتر چشم ما را به وجوه مختلف آزار کلامی و فیزیکی زنان جلب میکند. به اینکه چه چیزهایی (حتا بدون آنکه آزارگر خود بخواهد) باعث آزار زنان میشود.
داستان یک خطی که برای خلاصهی سریال نوشته میشود خلاصهی درستی است اما جامع نیست. بله این سریال دربارهی یک سفرِ فضایی یا درواقع پایهگذاری تمدنی جدید از انسانها در مریخ است. مثل همهی داستانهای این سبک، مشخص است که قرار است اتفاقهای بد و خوبی بیفتد که برای خورههای اینجور فیلمها تازگی نخواهد داشت. اما این فقط نیمی از تمام سریال است. نیم دیگر سریال گفت و گوهای مستندی با دانشمندان و پژوهشگران و فضانوردانِ زمان حاضر است که دربارهی رویایِ زندگی در مریخ صحبت میکنند. دربارهی جنبههای سخت و دستآوردهای مفید آن.
قدرت ساختار سریال «مریخ» در آن است که اگرچه این دو بخشِ مستند-گفت و گو ، و داستانی را کاملاً و با عناصری واضح از هم تفکیک میکند اما این تفکیک به خوبی برنامهریزی و از قبل چیدهشدهاست. تماشاچی هنگام دیدن سریال از اینکه چندین بار از بستر مستند به بستر داستانی جابهجا میشود آزرده نمیشود. برعکس از آن لذت میبرد. آنچه در بخش داستانی میبیند را بهصورت علمی در بخش مستند میفهمد. مانند کلاس درسی که بلافاصله پس از آموزش هر نکته، مثال ملموسی برایِ فهمِ بهترِ آن مطرح میشود.
این ساختار اگرچه بدیع نیست و پیش از این در برخی سریالها به ویژه سریالهای تاریخی یا سریالهای ژانر پروندههای جنایی (True Crime) امتحان شدهاست اما تازگی اش در آن است که دربارهی آینده سخن میگوید نه گذشته. بخش داستانی سریال هنوز اتفاق نیفتاده است. یا شاید بهتر است بگوییم مثل ژانرهایی که مثال زدیم اتفاق افتاده است و ما در سال 2037 آن را تماشا میکنیم.
تماشاچیانِ «مریخ» نباید انتظار جلوههایِ ویژهی شگفتانگیزی داشتهباشند. این سریال را نشنال ژئوگرافی ساخته است نه اچ.بی.او. اما تصاویری که چه در بخش داستانی و چه در مستند از مناظر سیارهی سرخ ارائه میکند زیبا و شگفتانگیز است.
اگر میخواهید مثل دیدن سریالها و فیلمهای علمی تخیلی واقعی سرگرم شوید بهتر است این سریال را دانلود نکنید. این یک سریال علمی تخیلی نیست. «مریخ» سریالی است که نشان میدهد چهگونه علم میتواند تخیل و رویاهای ما را تبدیل به واقعیت کند.
(توضیح: عنوانِ این نوشته فقط عنوان است. رایدلی اسکات نقشی در ساخت یا کارگردانیِ این سریال نداشتهاست)
ضربآهنگ فیلم کند است. داستان کلی چند بیشتر نیست. اکشنِ چندانی ندارد. یعنی درواقع صحنههای تیراندازی فیلم هم برای اکشن طراحی نشدهاند. بنابراین اگر اینجور فیلمها را دوست ندارید به هیچوجه آستانهی مصرف منصفانهتان را پای این فیلم هدر ندهید.
اما اگر فکر کردید میتوانید فیلمی که داستانش آرام آرام جلو میرود و سکانسهایش طولانی اند را ببینید، از این فیلم خوشتان میآید. منتها باید تا پایان صبر کنید. کمی تحمل هم لازم است. اگرچه در پایان قرار نیست جهانِ فیلم زیر و رو شود ولی از اینکه تحمل کردهاید و دیدهاید لذت خواهید برد.
سه نکتهی دیگر: بازیها عالی هستند. نمابندیها محشر است و دیالوگها دلنشین و گاهی بامزه اند.
و اینکه از فیلم اینطور برمیآید که کارگردانش از تارانتینو خیلی خوشش میآید اما دوست دارد در سبکِ خودش فیلم بسازد. موفق هم هست.