سریال قشنیگه. من خیلی اهل سخت گیر بودن در زمینه منطق این و اون نیستم. اون لحظه که دارم سریال رو می بینم باید برام جالب باشه و باور پذیر برام باشه. باور پذیری یک سریال ربطی به واقعی بودنش نداره. سریالهای مارول زیادی ساخته میشند و موقع دیدنشون ادم احساس باور پذیری داره با اینکه میدونه واقعی نیست. در مورد این سریالها هم همینه. جذابیت موضوع اصلیه که این سریال داره.شاید بعضی اوقات اغراق میشه ، اما باور پذیر در موقع دیدنه. بازیگرها تا حدود زیادی خوبند ، مخصوصا وندل پیرس (نقش جیمز گریر) که توی سریال suits هم بازیش رو خیلی دوست داشتم . با پایان فصل چهارم اینطور که اعلام شده این سریال هم به پایان رسید. البته پایان بندی طوری نبود که نشه ادامه ای براش ساخت.کسی چه میدونه شاید بعدها دوباره ادامه دادند ، شایدم نه.ولی برای کسانی که ندیدند و به سریالهای اکشن و هیجانی علاقه دارند قطعا توصیه میکنم.
بنظرم بازی دنزل واشنگتن لایق اسکار بود.درسته که کیسی افلک توی manchester by the sea بازی فوق العاده ای ارائه داد ، اما دنزل در این فیلم بی نظیره.البته جنس بازیها هم متفاوته .اینجا دنزل یک بازی بیرونگرا از خودش نشون داد که البته کاملا لازمه نقش بوده ، اما کیسی افلک هم در منچستر درون نما بازی کرده که اونم لازمه نقش بوده.هر دو فوق العاده بودند ، اما دنزل واقعا کمی بهتر بود.وایولا دیویس هم بحق اسکار گرفت و برام سواله اگر بجای اینکه نقش دوم زن رو براش رد کنند ، اونو برای بهترین بازیگر نقش اول زن معرفی می کردند ، اما استون شانسی برای بردن اسکار داشت؟ شخصا فکر نمی کنم و اما استون باید از این بابت ممنون و قدردان باشه.در کل فیلم فوق العاده ای بود با دیالوگهای فوق العاده و البته با بازیهای فوق العاده.از دست ندید.
خب پس از ده سال این سریال هم به پایان رسید. شخصیت ردینگتون یکی از جالبترین و جذابترین شخصیتهای بود که در این سالها در سریالهای تلویزیونی دیده بودیم. شاید کمی بعضی اوقات افت می کرد اما همیشه جذابت خاص خودش رو داشت. با اینکه با یک جنایتکار روبرو بودیم ، اما هیچ وقت ازش متنفر نشدیم. شخصیت دوست داشتنی با بازی فوق العاده جیمز اسپیدر .قطعا دلم برای این سریال تنگ میشه و واقعا لحظات خوشی با دیدنش داشتم. بعضی سوالات بطور کامل پاسخ داده نشد ،اما اگر دقت کرده باشید میتوانید با واقعیتها خودتان روبرو بشید . اگر میخواهید بدانید که ردینگتون کی بود قسمت اسپویل را بخوانید .هر چند در پایان فصل هشت تقریبا مشخص شده بود.بهرحال یک سریال زیبا به پایان رسید و ما با یکی از جذابترین شخصیتهای سریالی بعد از سالها خداحافظی می کنیم.دلتنگ رد و دیالوگهای جذابش میشم.از دیدن این سریال همیشه لذت بردم و اگر کسی هنوز این سریال رو ندیده ، شدیدا توصیه میکنم.
خطر اسپویل شخصیت ردینگتون کی بود و سرانجام او
شخصا سریال رو با لیز بیشتر دوست داشتم . حیف شد که بخاطر اینکه لیز دیگه حاضر به ادامه بازی در سریال نشد ، این شخصیت حذف و با مرگ روبرو شد.اینکه ردینگتون کیه تقریبا از قسمت اول سوال اصلی بود.تقریبا تا انتهای فصل هشت پاسخ مشخصی بهش داده نشد. در اون دو قسمت پایانی متوجه شدیم که لیز عملا ردینگتون رو در بچگی و در ان اتش سوزی کشته. اگر به پایان فصل هشت و قسمت بیست دو نگاه کنید ، لحظه ای که لیز تیر میخوره و کشته میشه ، وقتی ردینگتون اونو بقل میکنه و میبوسه ،دقیقا همون لحظه با فلش بک به گذشته لحظه ای رو می بینیم که کاترینا مادر لیز اونو در بچگی در اغوش گرفته و میبوسه. تام شوهر لیز چمدان استخوانهای رو پیدا کرده بود که رینگتون نمیخواست کسی متوجه بشه کیه. در قسمت اخر وقتی ردینگتون (پیکی) با اگنس صحبت می کرد ، اگنس بهش گفت مثل مادرها صحبت میکنی و اونم تقریبا تائید کرد . بنابراین ردینگتون همون کاترینا رستوا مادر لیز بود. بعد از کشته شدن ردینگتون تغییر جنسیت داده بوده و با عملهای زیبایی که انجام داده ، خودش رو با نام ردینگتون معرفی میکرده.اون استخوانهای که تام پیدا کرده بود مال ردینگتون بود و مشخص میشد که ردینگتون مرده.شاید بطور صد درصد به این سوال که ردینگتون دقیقا کی بوده پاسخ داده نشد ، اما با این نشانه ها و شواهد میشه فهمید که ردینگتون مادر لیز یعنی کاترینا بود.پایان سریال یعنی مرگ ردینگتون بد نبود ، یعنی انتظاری جز مردن شخصیت اصلی نداشتم ف چون مرود علاقه نویسنده ها کشته شدن قهرمان اینطور سریالهاست، اما اون انتظاری که از مرگ قهرمانی که ده فصل با ما بود داشتیم رو برآورده نکرد. با مرگ ردینگتون مشکلی نداشتم ، اما شکلش و پایان بندی رو دوست نداشتم.کاش سرنوشت گروه ویژه بهتر مشخص میشد ،مخصوصا رسلر ، هرچند گفته شد که دمبه از اف بی ای جدا شد اما اون انتظاری که داشتیم نبود.
از قسمت اولش خوشم اومد. بازی کیت وینسلت خیلی خوب بود و واقعا بازیگر فوق العاده ایه. پرداخت خوب و داستان جالبی داشت . باید دید در قسمتهای بعد چطور پیش میره.
بعد از گذشت چهار قسمت حالا میشه راحتتر قضاوت کرد ، البته بنظرم پایان فصل اول میشه راحتتر نظر داد ، اما تا الان داستان خوب پیش رفته. شخصیت اصلی تا اینجای کار رنیرا تارگرین بوده که بنظرم در نقش دختر پادشاه خیلی خوب ظاهر شده . هر چی جلوتر میریم داره بهتر و جذابتر میشه و ازش خوشتان می اد. دیمون با بازی مت اسمیت هم خیلی کارکتر جالبی بوده . ریتم سریال کند نیست و داستان بخوبی روایت میشه.شخصا تا پایان قسمت چهار کار رو خیلی خوب دیدم. از نظر جلوه های ویژه خصوصا اژدها هم کار خوب بوده.شاید دوست داشتم تیتراز ابتدایی موسیقی جدیدی می داشت ، اما اونهم مشکلی نیست و البته موسیقی تیتراژ پایانی در قسمت دوم فوق العاده بود. بنظر من میتونه سلایق مختلف رو این سریال راضی کنه. البته بازم همیشه نظرات متفاوته و به همه نظرات باید احترام گذاشت.
خطر اسپویل
بنظر با جدی شدن ازدواج رنیرا با پسر مار آبی ، رابطه رنیرا با محافظش ، مشخص شدن نقشه های دیمون با رابطه با رنیرا و البته برکناری مشاور اعظم که نکته جالبی بود ، باید منتظر اتفاقات جدید و مهمتری باشیم. قطعا همه آدمها برای کسب قدرت بیشتر جدی تر وارد خواهند شد و من کتاب جورج آر آر مارتین رو نخوندم و اطلاعی هم ازش ندارم ، اما بنظر حوادث مهم و شاید خونینی در راه باشه. خط داستانی داره خوب پیش میره و بنظرم هر گروه مخاطبی رو راضی میکنه.
اول اینکه طبیعیه بعد از پخش این سریال همه به مقایسه سه گانه فوق العاده پیتر جکسون با این سریال بپردازند . سه گانه ای که من قسمت سومش (بازگشت پادشاه) رو خیلی خیلی دوست داشتم. یکی از نکات عجیب اینکه هیچ مشورتی با جکسون سر این سریال نشده . این تاثیری زیادی داشته . در خاندان اژدها بعد از اشتباهات اخرین فصل گات که هنوز جورج آر آر مارتین داستان رو تموم نکرده ، اونها خودشان تمومش کردند ، اومدن در خاندان اژدها جورج آرآر مارتین رو یکی از تهیه کنندگن اصلی قرار دادند و در روند کار هم نظارت داره ، اما اینجا تالکین که زنده نیست ، اما بنظرم اشتباه که از جکسون هیچ استفاده ای نشده. من نه برام مهمه بازیگران سریال کی هستند یا سیاه هستند یا سفید یا هر چیزی دیگه ای ، بلکه توانائیهاشون مهمه. برای من داستان و روند داستان در اولویت اول قرار داره. از نظر من در دو قسمت اول روند کلی و ریتم سریال کنده و مخصوصا در قسمت دوم این موضوع بیشتر به چشم می اد. همیشه از مقایسه بدم می اومده ، الان هم میخواهم فقط با ذکر مثال نکته ای رو بگم. توی سریال کیم اف ترونز در همون قسمت اول و دوم شما تحت تاثیر شخصیت تیریون لنیستر و تا حدود زیادی جان اسنو قرار می گیرید و بعد ند استارک که با بازی شان بین بسیار جذاب بود(شخصیتی که بعد مرگش بسیا ناراحت شدم) ، دیالوگهای مهمی رد وبدل میشه و روند داستان بسیار جذابه. اما اینجا در دو قسمت اول ما دیالوگهای جذابی نمی بینیم. بازیگرها شما رو جذب نمی کنند. اصلا نمیدانیم باید منتظر چی باشیم. بله جلوه های ویژه و ... بسیار خوب هستند . با اینهمه هزینه مگه غیر از این هم انتظاری می رفت؟ من داستانهای تالکین رو نخوندم که بتونم نظری در اینباره بدم. فن ارباب حلقه ها هم نیستم . من فقط دنبال دیدن سریال خوبم . حقیقتش در این دو قسمت انتظارات براورده نشد. اما برای نتیجه گیری زوده ، باید چند قسمت به سریال فرصت داد تا بهتر و راحتتر تصمیم گرفت. اما منصفانه شروع پرقدرتی نبود.
همین اول بگم که از فیلم خوشم اومد. شاید وقتی به داستان یک خطی فیلم نگاه میکنیم بنظر یک فیلم دیگر در مورد قتلهای سریالی است ، اما وقتی به فیلم بخوبی نگاه میکنیم ، متوجه میشیم که دقیقا از زاویه دیگری به ماجرا نگاه کرده. بگذریم که بنظرم هرگز در ایران چنین فیلمی رو نمیشه ساخت . شاید اگر در نیمه دوم فیلم کم ریتم بهتری پیدا می کرد از این هم بهتر میشد. بازی دنزل واشنگتن مثل همیشه خوبه ، اما برای اینکه بهترین بازی دنزل رو ببینید ، باید دنبال فیلمهای مثل حصارها و پرواز و روز تمرین و ... باشید که فیلمنامه های قویتری دارند و جا برای قدرتنمایی بازیگر وجود داره . بنظر من در این فیلم دنزل مثل همیشه خوبه ، اما بیشتر از این نقش جای کار نداشته که بشه انتظار بیشتری هم از دنزل داشته باشیم ، اما با اینحال اگر به بازی دنزل بخوبی نگاه کنید ، در این فیلم هم می تونید ریزه کاریهای رو ببینید که خاص خودشه. رامی مالک هم خوبه. از نوع نگاهاش به دنزل واشنگتن که با یک لبخندی همراه بود خیلی خوشم اومد. اینکه داستان بنظر قابل پیش بینی می اد اما شما رو تا حدودی غافلگیر میکنه هم برام جذاب بود. در طول فیلم خسته و اذیت هم نشدم.بنظرم فیلم مناسب و سرگرم کننده ای بود و دوستان رو به دیدنش دعوت میکنم.
خطر اسپویل
سریال قشنگیه. با توجه به مسائل اخیر آمریکا درباره مسائل جنسی ساخته شده و خیلی هم تمیز و قشنگ اینکار رو کردند. بسیار خوش ساخت. با بسیاری از مسائل برنامه های تلویزیونی آشنا میشید ، در حالیکه یک سریال خوب می بینید و لذت می برید. بازی بازیگران عالیه ، مخصوصا جنیفر آنیستون که فوق العاده است .قسمت اخر یعنی قسمت ده بی نهایت هیجان داره و اصلا هم نمیدونید تا اخرین دقایق چی میشه. خوشبختانه سریال برای فصل دوم تائید شد و باید ببینیم چی در فصل دو رخ میده. بنظرم واقعا ارزش دیدن رو داره.
از اون دست فیلمهاست که کاملا سلیقه ایه. شاید بعضی ها خوششون بیاد و بعضیها کلا به چرت بودنش نظر بدند. نظر من اینکه حداقل برای یکبار دیدن ارزش داره. صحنه های اکشن با اینکه بعضی اوقات بیش از حد اغراق شده و باور پذیر نیست ، اما خوب ساخته شده. در کل یک فیلم کاملا اکشن با قصه یه خطی که فیلمنامه خاصی هم نداره ، اما به لطف صحنه های اکشن که خوب ساخته شده شما رو سرگرم میکنه .با توجه به اینکه موضوع درباره دزدیده شدن پسر یک قاچاقچی مواد مخدر هندیه و تلاش برای نجات اونه ، صحنه های اکشن بعضا به فیلمهای هندی شباهت پیدا کرده ، اما بازم میگم خوب ساخته شده.اگر فیلم اکشن دوست دارید برای یکبار دیدن توصیه میکنم.اما انتظار بالای نداشته باشید.
میشه خواهش کنم تیم ترجمه سایتتون این سریال رو ترجمه کنه؟ الان قسمت نهم فصل دوم پخش شده ، اما هنوز زیرنویس قسمت هفتم منتشر نشده.خیلی دیر منتشر میشه.ممنون میشم پیگیری کنید و اگر میشه اعضای تیم سایت خودتون، ترجمه رو بر عهده بگیره.
خطر اسپویل شخصیت ردینگتون کی بود و سرانجام او
شخصا سریال رو با لیز بیشتر دوست داشتم . حیف شد که بخاطر اینکه لیز دیگه حاضر به ادامه بازی در سریال نشد ، این شخصیت حذف و با مرگ روبرو شد.اینکه ردینگتون کیه تقریبا از قسمت اول سوال اصلی بود.تقریبا تا انتهای فصل هشت پاسخ مشخصی بهش داده نشد. در اون دو قسمت پایانی متوجه شدیم که لیز عملا ردینگتون رو در بچگی و در ان اتش سوزی کشته. اگر به پایان فصل هشت و قسمت بیست دو نگاه کنید ، لحظه ای که لیز تیر میخوره و کشته میشه ، وقتی ردینگتون اونو بقل میکنه و میبوسه ،دقیقا همون لحظه با فلش بک به گذشته لحظه ای رو می بینیم که کاترینا مادر لیز اونو در بچگی در اغوش گرفته و میبوسه. تام شوهر لیز چمدان استخوانهای رو پیدا کرده بود که رینگتون نمیخواست کسی متوجه بشه کیه. در قسمت اخر وقتی ردینگتون (پیکی) با اگنس صحبت می کرد ، اگنس بهش گفت مثل مادرها صحبت میکنی و اونم تقریبا تائید کرد . بنابراین ردینگتون همون کاترینا رستوا مادر لیز بود. بعد از کشته شدن ردینگتون تغییر جنسیت داده بوده و با عملهای زیبایی که انجام داده ، خودش رو با نام ردینگتون معرفی میکرده.اون استخوانهای که تام پیدا کرده بود مال ردینگتون بود و مشخص میشد که ردینگتون مرده.شاید بطور صد درصد به این سوال که ردینگتون دقیقا کی بوده پاسخ داده نشد ، اما با این نشانه ها و شواهد میشه فهمید که ردینگتون مادر لیز یعنی کاترینا بود.پایان سریال یعنی مرگ ردینگتون بد نبود ، یعنی انتظاری جز مردن شخصیت اصلی نداشتم ف چون مرود علاقه نویسنده ها کشته شدن قهرمان اینطور سریالهاست، اما اون انتظاری که از مرگ قهرمانی که ده فصل با ما بود داشتیم رو برآورده نکرد. با مرگ ردینگتون مشکلی نداشتم ، اما شکلش و پایان بندی رو دوست نداشتم.کاش سرنوشت گروه ویژه بهتر مشخص میشد ،مخصوصا رسلر ، هرچند گفته شد که دمبه از اف بی ای جدا شد اما اون انتظاری که داشتیم نبود.
خطر اسپویل
بنظر با جدی شدن ازدواج رنیرا با پسر مار آبی ، رابطه رنیرا با محافظش ، مشخص شدن نقشه های دیمون با رابطه با رنیرا و البته برکناری مشاور اعظم که نکته جالبی بود ، باید منتظر اتفاقات جدید و مهمتری باشیم. قطعا همه آدمها برای کسب قدرت بیشتر جدی تر وارد خواهند شد و من کتاب جورج آر آر مارتین رو نخوندم و اطلاعی هم ازش ندارم ، اما بنظر حوادث مهم و شاید خونینی در راه باشه. خط داستانی داره خوب پیش میره و بنظرم هر گروه مخاطبی رو راضی میکنه.
خطر اسپویل