به نظر این فیلم به درخواست رهبر پاپ ساخته شده باشه
چون بعد از رنسانس اعتقاد به مسیحیت در اروپا به شدت ریزش کرد
ولی با همه این تفاسیر فیلم علارغم یک داستان طولانی و خسته کننده، نتیجه و مفهوم قابل تأملی داشت
فیلم مادر(mother) به کارگردانی دارن آرنوفسکی یکی از آثار چالش براگیز در تاریخ سینماست
در ابتدا شاهد زندگی زوجی هستیم که عشقی دو طرفه میان آنها وجود دارد ، اما رفته رفته پرسشی در ذهن مخاطب شکل میگیرد که :
چرا مرد علارغم احساسی که نسبت زنش دارد به دیگران بیشتر از همسرش توجه میکند؛ چرا نمیتواند از او حمایت کند؛ چرا هیچگاه غم او را درک نمیکند؛ و ...
همچنین شاهد صحنه هایی نیز هستیم که زن (جنیفر لارنس) قسمتی از وجودش را میبیند که در حال تپش هست و هربار سخت و سیاه میشود
در قسمت پایانی نیز شاهد عشق مادر به فرزند و حفاظت از او در مقابل خطرات ی که در اجتماع ممکن است برای او اتفاق بیافتد هستیم
و اما در پایان ، فیلم سه جواب به تمام سوالات مخاطب میدهد:
1. مرد هیچگاه عاشق زن نبود و همیشه به دنبال راهی بود برای نا امن کردن فضا و ناراحتی همسرش
*دو دیالوگ مرتبط ( تو نمیخوای من اینجا باشم) (تو عاشق من نبودی ، وفقط عاشق عشق من به خودت بودی)*
درواقع فیلم روایتگر عشقی ظاهری است که هیچگاه اثری از آن در واقعیت وجود ندارد
2.عشق مادر به فرزند عشقی بی نظیر و همیشگی است
3. قلب (نماد عشق) یک زن می تواند در طول زمان سخت و سیاه شود ، و در نهایت باعث نابودی زندگیش شود
*زن موجودی عاطفی است که تمام زندگیش احساس و عطوفت هست*
البته ناگفته نماند برداشت های زیادی از فیلم میتوان کرد که خود این یک ویژگی منحصر به فرد و خلاقانه برای فیلمنامه هست
ولی به هر حال ارزش یکبار دیدن رو داره
حتما ببینید
واقعا زیباست
حتما ببینید
شاید بعضی ها رو فقط سرگرم کنه
ولی یکبار دیدنش هم ضرر نداره
چون بعد از رنسانس اعتقاد به مسیحیت در اروپا به شدت ریزش کرد
ولی با همه این تفاسیر فیلم علارغم یک داستان طولانی و خسته کننده، نتیجه و مفهوم قابل تأملی داشت
در ابتدا شاهد زندگی زوجی هستیم که عشقی دو طرفه میان آنها وجود دارد ، اما رفته رفته پرسشی در ذهن مخاطب شکل میگیرد که :
چرا مرد علارغم احساسی که نسبت زنش دارد به دیگران بیشتر از همسرش توجه میکند؛ چرا نمیتواند از او حمایت کند؛ چرا هیچگاه غم او را درک نمیکند؛ و ...
همچنین شاهد صحنه هایی نیز هستیم که زن (جنیفر لارنس) قسمتی از وجودش را میبیند که در حال تپش هست و هربار سخت و سیاه میشود
در قسمت پایانی نیز شاهد عشق مادر به فرزند و حفاظت از او در مقابل خطرات ی که در اجتماع ممکن است برای او اتفاق بیافتد هستیم
و اما در پایان ، فیلم سه جواب به تمام سوالات مخاطب میدهد:
1. مرد هیچگاه عاشق زن نبود و همیشه به دنبال راهی بود برای نا امن کردن فضا و ناراحتی همسرش
*دو دیالوگ مرتبط ( تو نمیخوای من اینجا باشم) (تو عاشق من نبودی ، وفقط عاشق عشق من به خودت بودی)*
درواقع فیلم روایتگر عشقی ظاهری است که هیچگاه اثری از آن در واقعیت وجود ندارد
2.عشق مادر به فرزند عشقی بی نظیر و همیشگی است
3. قلب (نماد عشق) یک زن می تواند در طول زمان سخت و سیاه شود ، و در نهایت باعث نابودی زندگیش شود
*زن موجودی عاطفی است که تمام زندگیش احساس و عطوفت هست*
البته ناگفته نماند برداشت های زیادی از فیلم میتوان کرد که خود این یک ویژگی منحصر به فرد و خلاقانه برای فیلمنامه هست
از من میشنوید از دستش ندید
(در ضمن این فیلم نظر خیلی ها رو درباره عشق به چالش میکشه)
بعد از دیدن فیلم نقدش رو که خودم نوشتم بخونید
فیلم نکات جالبی داره
همه فیلم داره سرباز های مظلوم متفقین رو نشون میده که دارن بمب بارون میشن