مجموعهای از داستانهای خندهدار و نگرانکننده که مرزهای نجابت را به شیوههایی که فقط تام سگورا میتوانست تصور کند، جابهجا میکند.
در آیندهای با تکنولوژی پیشرفته، یک ربات امنیتی سرکش مخفیانه اراده آزاد پیدا میکند. برای پنهان ماندن، با اکراه به ماموریت جدیدی برای محافظت از دانشمندان در سیارهای خطرناک میپیوندد..
این سریال دنیای زیرزمینی جنایتکاران کهکشان را دنبال میکند. آساج ونترس، یک آدمکش سابق، با متحد جدیدی فرار میکند، در حالی که کاد بین هنگام ملاقات با یک دوست قدیمی که اکنون مارشال شده است، با گذشته خود روبرو میشود.
داستان دربارهی خوان سالوو و گروهی از بازماندگان است که پس از بارش برف مرگباری که جان میلیونها نفر را میگیرد، با یک تهدید بیگانه مبارزه میکنند. این بیگانگان تحت فرمان یک نیروی نامرئی عمل میکنند.
بعد از شورشهایی که سال ۴۸۲.M39 توی «آرگوسا» اتفاق افتاد، به چَپتر «رتربیوتر» که از نیروهای «ادپتوس استارتس» هستن، وظیفه داده شده کمک کنن تا شورشیهایی که فرار کردن و رهبرهاشون پیدا بشن و بابت کارایی که کردن، عدالت امپراتور در موردشون اجرا بشه.
یک جرمشناس به همراه شریک سابق خود که رئیس پلیس بوده است، ناپدید شدن دختری محلی را در شهر کوچکی در سوئد که خودِ او زمانی در آنجا در اسارت بوده، مورد بررسی قرار میدهند.
در سال ۲۰۵۲ میلادی، جهان در صلحی بیسابقه به سر میبرد که داروی مُسکن «هاپونا»، ساختهی دکتر عصبشناس، اسکینر، نقشی اساسی در برقراری آن داشت. هاپونا که به عنوان یک «داروی معجزهآسا» بدون هیچ عارضهی جانبی شناخته میشد، به سرعت در سراسر جهان توزیع گشت و انسانها را از درد رهایی بخشید. اما روزی، خالق این دارو، دکتر اسکینر، به طور ناگهانی ناپدید شد و کسی از محل اختفای او خبر نداشت. سه سال بعد، اسکینر دوباره ظاهر شد، اما این بار نه به عنوان یک ناجی، بلکه همچون اهریمنی که قصد نابودی جهان را در سر داشت. فاش شد که هاپونا در حقیقت دامی مرگبار بوده و مصرفکنندگان آن پس از سه سال به بیماری لاعلاجی مبتلا شده و جان خود را از دست خواهند داد. اسکینر پیامی برای جهانیان فرستاد: «تنها ۳۰ روز فرصت باقیست. اگر تا پیش از پایان این مهلت مرا بیابید، بشریت شانس بقا خواهد داشت.» تنها امید باقیمانده برای انسانها، دستیابی به تنها واکسن موجود است که در دستان اسکینر قرار دارد و شرط او برای تحویل آن، پیدا کردن خودش است. به منظور مقابله با این توطئهی هولناک، پنج مامور زبده از نقاط مختلف جهان گرد هم آمده و تیمی ویژه تحت عنوان «لازاروس» تشکیل دادهاند. آیا آنها موفق به نجات بشریت خواهند شد؟ و نیت واقعی اسکینر از این اقدامات چیست؟
در دنیایی آینده نگر که در آن انسان ها هم در زمین و هم در ماه زندگی می کنند، مرد جوانی از زمین برای حمله به شورشیان در ماه در ارتش نام نویسی می کند، اما متوجه می شود که بهترین دوست سابقش دشمن او شده است.
این زمان جنگ است که در آن نبردهای بی امان بین انسان ها و قبایل نیمه-انسان مانند Ash Monkeys (Macaque) و مردم خوک (Ogres) که به سرزمین های انسانی حمله می کنند ادامه دارد.
زنوس، یک شفا دهنده خودآموخته از محله های فقیر نشین، که به عنوان "بی فایده" تبعید شده است، ناامیدی را به سرپیچی تبدیل می کند و یک درمانگاه مخفی در سایه های شهر باز می کند. او با جادوی بیمجاز و بیهمتا، خطاها را درمان میکند، آسایش میدهد و به حقوقش میپردازد و بیسر و صدا تبدیل به یک افسانه میشود. اما با افزایش قدرت او، حتی کاخ سلطنتی نیز مورد توجه قرار می گیرد. آیا او می تواند شانس ها را جبران کند و جهانی را که او را کنار گذاشته است، درمان کند؟