بعد از نابودی جهان بواسطه طاعونی که توسط انسان ها در زمین پخش شد، گروهی از بازماندگان برای زنده ماندن در این دنیای بی رحم جنگی به راه می اندازند.
داستان این سریال درباره نوجوان 16 ساله پر جنب و جوشی به نام "وین" است که تلاش دارد تا خودروی قدیمی که قبل از مرگ پدرش، دزدیده شده است را باز پس بگیرد اما...
گروهی از جوانان بزهکار به جهانی موازی و خالی از سکنه منتقل می شوند تا بخشی از یک بازی بقا باشند . . .
یک کشیش تبعیدی سعی می کند در حالی که در دهکده ای دور افتاده در اسپانیا زندگی می کرد ، از شیاطین خود بگریزد.
کونومی کاساهارا، یک دختر دبیرستانی است که بعد از بردن تعداد زیادی مسابقات «پازل رقابتی»بسیار مشهور شده است. داستان از آنجایی شروع میشه که که او دربارهی کلوب ورزشی صخرهنوردی در مدرسه خود خبردار میشود. استفاده از مهارتهای ویژهای به جز اونهایی که در بازی پازل استفاده میشود باعث میشود که کاساهارا مجذوب صخرهنوردی شود.
نسخه ای انگلیسی از سریالی نروژی که در آن جراحی مصمم است همسر در حال مرگ خود را نجات دهد...
برای سالیان درازی جنگ بزرگی میان امپراطوری پیشرفته از نظر علمی و نبولیس، قلمروی ساحره ها، در جریان است. تا اینکه جوان ترین شوالیه ای که لقب قویترین جنگجوی امپراطوری را گرفته با شاهدخت کشور رقیب ملاقات میکند. با اینکه انها دشمن قسم خورده یکدیگر هستند، شوالیه تحت تاثیر زیبایی و وقار شاهدخت قرار میگیرد و شاهدخت نیز متاثر قدرت و روش زندگی شوالیه میشود. آیا جنگ میان آن دو روزی به پایان خواهد رسید؟
زندگی در یه محل شناخته شده برای جرم جوانیش، ماکوتؤ بیست و یک ساله دوست شاه، رهبر یه گروه نوجوونی به اسم جی-بویزـه، با اینکه خودش شخصاً تمایلی به عضویت در گروه نداره. ماکوتو با شناخته شدنش بخاطر خونسردیش و توانایی حل مسائل، با خنثی کردن موقعیتهای پرتلاطم و دور نگهداشتن دوستانش از خطر، تبدیل به یه مشکلگشا میشه. ولی، مرگ دوستدخترش و دعوای گنگشون با یه گنگ رقیب این تهدید رو به عمل میاره که بیشتر از اون چیزیه که ماکوتو از پسش بربیاد.
این فیلم اقتباسی از رمان "رومر گودن" در سال هزار و نهصد و سی و نه است. در مورد گروهی از راهبه ها که در محیط وحشیانه یک کاخ قدیمی دور افتاده هیمالیا با چالش هایی روبرو هستند که آرزو دارند یک صومعه درست کنند.
یک مهماندار هواپیما به نام کاساندرا بودِن در اتاق هتل خود بیدار می شود و در کنار خود یک جسد می بیند و از شب قبل چیزی به یاد نمی آورد. او از ترس با پلیس تماس نمی گیرد و صبح خود را مثل اینکه اتفاقی نیوفتاده است ادامه می دهد و با دیگر مهمانداران و خلبانان برای سفر به فرودگاه می رود. در نیویورک با ماموران اف بی آی رو در رو می شود و...