#184
داستان در دوره تایشو ژاپن اتفاق میافتد و ماجراجوییهای تانجیرو کامادو، پسر نوجوانی باهوش و مهربان را دنبال میکند. تانجیرو به همراه خانوادهاش در کوهها زندگی میکند و از طریق فروش زغال امرار معاش میکند. اما یک روز، خانواده او توسط شیاطین (اُنی) به طور وحشیانهای به قتل میرسند و تنها تانجیرو و خواهر کوچکش نزوکو از این حادثه جان سالم به در میبرند. اما نزوکو در اثر این حمله به یک شیطان تبدیل میشود. با این حال، او هنوز مقداری از انسانیت خود را حفظ کرده و به برادرش حمله نمیکند. تانجیرو که مصمم به یافتن راهی برای نجات خواهرش و انتقام از شیاطین است، به گروه شیطانکشها میپیوندد. او در این مسیر با آموزشهای سخت و چالشهای خطرناکی روبرو میشود و در کنار دیگر شیطانکشها با شیاطین قدرتمندی میجنگد.
سون جی یون (Park Ha Sun) به خاطر کار جدید همسرش به عنوان یک خدمتکار به یک شهر کوچک نقل مکان می کند. کم کم زندگی برای او در این شهر کوچک خسته کننده می شود. اما زندگی کسل کننده او پس از دیدار با یون جونگ وو (Lee Sang Yeob) که یک معلم زیست شناسی مدرسه است دچار هیجان و تغییرات میشود…
در سال 198 دوران خورشیدی در توکیو، آتش نشانی ویژه با پدیده ای به نام احتراق خود بخودی انسان مبارزه می کند، که در آن انسان ها به جهنم های زنده ای تبدیل می شوند که "جهنمی" خوانده می شوند. برخلاف جهنمی هایی که اولین نسل از موارد احتراق خودبخودی انسان هستند، نسل های بعدی توانایی دستکاری شعله ها را حین نگه داشتن فرم انسانی دارند. شینرا کاساکابه، جوانی که توانایی مشتعل کردن ارادی پاهایش دارد و ردپای شیطان نامیده می شود، به جوخه مبارزه با آتش 8 ملحق می شود که از دیگر افراد استفاده کننده از شعله ها تشکیل شده و تلاش می کنند تا هر جهنمی که با آن مواجه می شوند را خاموش کنند. فرق های جهنمی را ساخته، شیرا شروع به پرده برداشتن از حقیقت درباره آتش مرموزی می کند که باعث کشته شدن خانواده اش در 12 سال پیش شده.
این داستان علمی تخیلی تلاش دو پسر را برای احیای بشریت پس از بحران مرموزی که همه را برای هزاران سال به سنگ بدل کرده نشان می دهد.
قهرمان ما می فهمد که مدرسه از او می خواهد به یک کلاب ملحق شود و در حین جست و جوی مخالف میلش به تجینا-سنپای بر می خورد که سعی دارد در اتاق کلابش شعبده بازی کند. تجینا-سنپای ترس بسیاری از روی صحنه دارد و حالا که بیننده ای دارد تلاش هایش در یک کلمه خنده دارند.
حین دوران طولانی جنگ داخلی که شمالی ها را برابر جنوبی ها قرار داد، بسیاری از شمالی ها از هنرهای جادویی سیاه استفاده کردند تا ابرسربازهای هیولایی – تجسم یافته ها- را بسازند. حالا که جنگ تمام شده، این هیولاها باید یاد بگیرند که چگونه در جامعه ای صلح آمیز زندگی کنند، یا اینکه توسط شکارچی هیولا کشته شوند... نانسی اسکال بنکرافت، دختر یک تجسم یافته که به دست یک شکارچی هیولا کشته شد، تصمیم می گیرد تا خود به شکارگر شکارچی تبدیل شود، اما زمانی که با شکارش مواجه می شود او حقیقت دردناکی درباره زندگی تجسم یافته ها را کشف می کند.
داستان سریال درباره یک دزد حرفه ای می باشد که از زندان آزاد می شود و توسط گروهی خلافکار مجبور به انجام عملی می شود که به خاطر آن به زندان افتاده بود و…
داستان سریال درباره افسر پلیسی به نام مارتین میباشد که عشق زندگیاش به قتل رسیده است. در این میان، مارتین به همراه یک قاتل در دنیایی از قاتلان حرفهای، یاکوزاها، مافیای روسی و گروهی از گانگسترهای نوجوان گرفتار خواهند آمد...
در اوایل دههی نود میلادی در شهر بوستون، یک دستیار دادستان ناحیه و یک مامور کهنهکار پلیس با یکدیگر همکاری میکنند تا پروندهای را در دست بگیرند که در نهایت تمام سیستم قضایی شهر بوستون را درگیر کرده و از هم میپاشاند و…
سریال درباره شخصیتی بنام "چارلی منکس" نامیرا می باشد. "منکس" از روح کودکان تغذیه می کند و باقیمانده روح آنها را به سرزمینی خیالی بنام "سرزمینکریسمس" می فرستد. جایی که زاده خیالات وی است و هر روز کریسمس است. در این سرزمین، هیچکس حق ناراحتی ندارد. اما یک دختر ساده متوجه قدرتی در خود می شود که باعث می شود "منکس" سرزمین خود را در آستانه نابودی ببیند. این دختر که "ویک مک کوئین"نام دارد، یک هنرمند جوان است که متوجه قابلیتی در خود می شود که می تواند "منکس" را پیدا کند. وی تصمیم می گیرد به مقابله با "منکس" بپردازد تا بتواند جان کودکانی که "منکس" آنها را گرفته است، نجات دهد. البته به شرط اینکه خود اسیر "منکس" نشود ..