داستان بدبختترین فرد روی زمین و کسی که باید دنیا را از خوشبختی نجات دهد را دنبال میکند.
در شمال سوئد، سال ۱۸۵۲، یک کشیش جدید و خانوادهاش به کنگیس، روستایی پر از بینظمی، میرسند. کشیش میخواهد جامعه را بهبود بخشد، اما بسیاری از روستاییان با تغییر مخالفند. وقتی یک سری قتلهای وحشتناک رخ میدهد، کشیش و پسرخواندهاش، جوسی، تحقیقات را آغاز میکنند، اما نخبگان حاکم در روستا مانع آنها میشوند. تنشها تشدید میشود، وفاداریها آزمایش میشود و کشیش مجبور میشود در حین شکار قاتلی که دست از تلاش برنمیدارد، از خانوادهاش محافظت کند.
یک سارق بانک، بازدیدکنندگان یک خانهی باز را گروگان میگیرد و سپس فوراً ناپدید میشود و پلیس را گیج و به همه مشکوک میکند.
وقتی یک هواپیمای حمل و نقل زندانیان در مناطق دورافتاده آلاسکا سقوط میکند و دهها زندانی خشن را آزاد میکند، تنها کلانتر منطقه باید از شهری که قسم خورده است آن را امن نگه دارد، محافظت کند.
در سال 1958، اولین افسر پلیس زن در سوئد فارغالتحصیل میشود. گروه کوچکی از پیشگامان در راه برابری جنسیتی گام بزرگی برمیدارند، اما همچنان با مشکلاتی روبرو هستند، به خصوص زمانی که دامنهایی که مجبور به پوشیدن آن هستند، محدودیتهای غیرقابل تصوری را ایجاد میکند.
مامور افبیآی، تام، رهبری یک گروه ضربت در حومه شهر فیلادلفیا را بر عهده دارد تا به مجموعهای از سرقتهای خانههای توزیع مواد مخدر که توسط یک مرد خانواده ظاهراً بیخبر هدایت میشود، پایان دهد.
سوفی، مشاوری متمرکز بر کار و مادر دو فرزند، وقتی برای بهروزرسانی یک انتشاراتی قدیمی ماموریت میگیره، با مکس، تکنسین جوان آیتی، روبهرو میشه و رابطهای پر از شوخی و عشوهگری بینشون شکل میگیره. اونا مخفیانه همدیگه رو به انجام کارهایی تشویق میکنن که با عرف جامعه سازگار نیست. در ابتدا همهچیز بیضرر به نظر میرسه، اما با جسورتر شدن بازی، پیامدهای اون از کنترل خارج میشه.
یک جرمشناس به همراه شریک سابق خود که رئیس پلیس بوده است، ناپدید شدن دختری محلی را در شهر کوچکی در سوئد که خودِ او زمانی در آنجا در اسارت بوده، مورد بررسی قرار میدهند.
تو یه آینده نزدیک، آسیبپذیرترین مناطق سوئد دیوارکشی میشن و قوانین خاصی روشون اجرا میشه. وقتی وزیر کشور تو بزرگترین منطقه، شهر پارادایس، دزدیده میشه، فردریکا، مامور سِپو (SÄPO)، از امیر، یه مبارز سابق اِماِماِی (MMA) که با حبس ابد روبهروئه، کمک میخواد. ماموریتش: نفوذ به شهر پارادایس و پیدا کردن وزیر، وگرنه شانس دیدن دوباره دخترش رو از دست میده.
وقتی بقایای انسان در یک گرگ مرده پیدا می شود، افسر پلیس هانا وستر مجبور می شود با یک مارپیچ خشونت آمیز وحشیانه در شهر کوچک مرزی هاپارندا مقابله کند.