relex85 گرامی، نظراتی که بنده نوشتم (اسمش رو هم بههیچوجه نقد نمیذارم و در ضمن مطمئن هم باشید که نوشتهی خود بنده هست) کاملن جنبهی شخصی دارد و هیچ اصراری هم برای قبولاندن آن به همگان ندارم.
اما پیشنهاد میکنم سری به فیلمنامههای «چارلی کافمن» (مثلن «درخشش ابدی یک ذهن پاک» او) بزنید تا خلاقیت در فیلمنامهنویسی برایتان معنای والاتری پیدا کند.
اما در مورد پایانبندی کلیشهای فیلم «مادر!» عرض کنم که ایدهی تکرار بیت/بند/جملهی ابتدای یک اثر، در پایان همان اثر در ادبیات کلاسیک و مخصوصن شعر نو بهوفور یافت میشود. در سینما هم تکرار پلان اول فیلم در پایان آن نیز دیگر یک تدبیر دمدستی برای فیلمنامه بهحساب میآید.
بنده نیز از طرفداران سینمای آرنوفسکیام (بهویژه آن سه فیلمی که نام بردم)
اما با احترام به نظر شما همچنان معتقدم این اثر، یک اثر کاملن شخصی برای آرنوفسکی است و از نظر فیلمنامه و پردازش شخصیتهایش تا حدود زیادی ناتوان است. (فیلمنامهی «مرثیهای برای یک رویا»ی همین کارگردان را بهیاد بیاوریم: فیلمی که با فصل تابستان شروع میشد و با زمستان تمام. فیلم و فیلمنامهی تلخی که «بهار» نداشت. خلاقیتی تحسینبرانگیز (در همین «نمادپردازی» که شما عاشق آنید) که در متن کل فیلم حل شده بود و غیرمستقیم مفهومش را میرساند. اینها نمونهی کوچکی از خلاقیت است. نمادپردازیهای شلوغکارانه و بیپایه که نشد خلاقیت...)
موفق باشید.
نولان کنار تارکوفسکی و برگمان؟!!
فیلمهای برگمان خزعبل؟!! «دانکرک» شاهکار؟!!
به هر حال اینا هم نظریه واسه خودش...
هرچند مدتهاست به این باور رسیدم که باید گذاشت هر کس در حد شعور و داشتههای ذهنی خودش از یه فیلم لذت ببره و گنجایش و ذهنیت آدمها خیلی متفاوته.
اما دوستانه پیشنهاد میکنم هر کاری که میکنید، «نسنجیده حکم صادر نکنید!» جملات و نظرات هر کس گویای داشتههای فکری و آینهی درونیات اون فرده.
«هنر ناب» با نظر نسنجیدهی من و شما هم تا ابد «هنر ناب» باقی خواهد موند،
«جواهر بدلی»، «هنر جعلی» و «جنس بیارزش» هم با نظرات نسنجیدهی من و شما، هرگز ناب و ماندگار نخواهد شد.
سلام دوست عزیز. تفاوت کیفیت محسوسی بینشون ندیدم. و همونطور که در راهنمای فایلهای بالا میبینیم، رزولوشن تمام 720ها (544×1280) و رزولوشن تمام 1080ها (800×1920) هست.
اما پیشنهاد میکنم سری به فیلمنامههای «چارلی کافمن» (مثلن «درخشش ابدی یک ذهن پاک» او) بزنید تا خلاقیت در فیلمنامهنویسی برایتان معنای والاتری پیدا کند.
اما در مورد پایانبندی کلیشهای فیلم «مادر!» عرض کنم که ایدهی تکرار بیت/بند/جملهی ابتدای یک اثر، در پایان همان اثر در ادبیات کلاسیک و مخصوصن شعر نو بهوفور یافت میشود. در سینما هم تکرار پلان اول فیلم در پایان آن نیز دیگر یک تدبیر دمدستی برای فیلمنامه بهحساب میآید.
بنده نیز از طرفداران سینمای آرنوفسکیام (بهویژه آن سه فیلمی که نام بردم)
اما با احترام به نظر شما همچنان معتقدم این اثر، یک اثر کاملن شخصی برای آرنوفسکی است و از نظر فیلمنامه و پردازش شخصیتهایش تا حدود زیادی ناتوان است. (فیلمنامهی «مرثیهای برای یک رویا»ی همین کارگردان را بهیاد بیاوریم: فیلمی که با فصل تابستان شروع میشد و با زمستان تمام. فیلم و فیلمنامهی تلخی که «بهار» نداشت. خلاقیتی تحسینبرانگیز (در همین «نمادپردازی» که شما عاشق آنید) که در متن کل فیلم حل شده بود و غیرمستقیم مفهومش را میرساند. اینها نمونهی کوچکی از خلاقیت است. نمادپردازیهای شلوغکارانه و بیپایه که نشد خلاقیت...)
موفق باشید.
فیلمهای برگمان خزعبل؟!! «دانکرک» شاهکار؟!!
به هر حال اینا هم نظریه واسه خودش...
هرچند مدتهاست به این باور رسیدم که باید گذاشت هر کس در حد شعور و داشتههای ذهنی خودش از یه فیلم لذت ببره و گنجایش و ذهنیت آدمها خیلی متفاوته.
اما دوستانه پیشنهاد میکنم هر کاری که میکنید، «نسنجیده حکم صادر نکنید!» جملات و نظرات هر کس گویای داشتههای فکری و آینهی درونیات اون فرده.
«هنر ناب» با نظر نسنجیدهی من و شما هم تا ابد «هنر ناب» باقی خواهد موند،
«جواهر بدلی»، «هنر جعلی» و «جنس بیارزش» هم با نظرات نسنجیدهی من و شما، هرگز ناب و ماندگار نخواهد شد.