فقط میتونم بگم یک کتوشلوار شیک و چشمنواز بر تن یک جنازهی گندیده!
با رعایت احترام به طرفداران فیلم، واقعن فیلمنامهی ضعیف و ریتم کند فیلم برای من عذابآور بود.
فریب اسمها را نخوریم. فیلم بد، بد است. میخواهد سازندهی آن نولان باشد یا هر فیلمساز دیگری.
داستاني ظاهرا ساده و آرام اما در واقع عميق و تاثيرگذار. قصهاي كاملا آشنا به ويژه براي قشر تحصيلكردهي دغدغهمندِ بهبُنبسترسيده.
زمان سه ساعتهي فيلم نه تنها براي من خستهكننده نبود بلكه بهنظرم اين زمان طولاني، كمك زيادي به شخصيتپردازي و فضاسازي روايت كرد.
ضمنا شايد در نگاه اول اصلا چشمگير نباشد ولي بازي و شخصيتپردازيِ «پدر» در اين فيلم بسيار حسابشده و تحسينبرانگيز بود.
اين فيلم ثابت كرد كه ميشود بدون هيجانهاي كاذب و جلوههاي ويژهي گولزننده هم تماشاچيانِ جدي سينما را حدود سه ساعت درگير كرد و در نهايت به فكر فرو برد.
در این فیلم بههیچوجه بهدنبال ترس و دلهره نباشید.
«یک داستان روحی»، اثری است تاثیرگذار و تاملبرانگیز، برای کسانی که مشکلی با ریتم کند و پلانهای طولانی (البته لازم و جهتمند)، لایههای داستانی عمیق و معناگرا و اتمسفر دلگیر نداشته باشند.
تماشای این فیلم تجربی، به مخاطبین جدی و صبور سینما توصیه میشود. دست کم برای یکبار دیدن.
يك عاشقانهي شاعرانه و زيباي ديگر از كارگردان فيلم ماندگار «بهار، تابستان، پاييز، زمستان و بهار...». با پايانبندي درخشان. بعضي از سكانسهاي اين فيلم «هنر» بهمعني واقعي كلمه بود. پيشنهاد ميكنم اگر تم «عاشقانه»ي نسبتا عميق دوست داريد، اگر از سينما فقط جلوههاي ويژه و قصههاي آبكي و سطحي نميخوايد، براي ديدن اين فيلم لحظهاي درنگ نكنيد. در ضمن بهتون قول ميدم دست كم ترانهي عربي اين اثر رو تا مدتها با خودتون زمزمه خواهيد كرد...
یک شلوغکاری سطحی و در لحظاتی حتا بیمنطق با شخصیتپردازی کمرمق. نتیجهگیری و پایانبندی بسیار رو، با پیام اخلاقی متظاهرانه. (دست کم برای من)
ولی از حق نگذریم در سکانسهای آزمون بخش استرالیا، کارگردان در خلق لحظات پراسترس و هیجانی تا حدود زیادی موفق عمل کرد. و این مورد تنها حسن این فیلم برای من بود. با اغماض ۳ از ۱۰.
لطفا دوباره و با دقت، دقيقهي 61 (تنه زدن اتفاقي رقصندهي زن به كلئو) و دقيقهي 120 (افتادن پسربچه روي ماسههاي ساحل) اين فيلم رو نگاه كنيد. چقدر كارگردان كودكانه و شلخته از بازيگران بازي گرفته و بهدنبالش چقدر اين صحنهها در اجرا مصنوعي در اومده. (مشت نمونهي خروار. ميتوانم دست كم پنج مورد ديگر از اين شلختگيهاي اجرايي و ميزانسنهاي مصنوعي مثال بزنم.)
راجعبه قصهي اين فيلم هم كه اصلا نبايد حرف زد. چون اين فيلم هيچ داستان دندانگير و درخشاني نداشت و محتواي بسيار سادهاي داشت. (آگاهم كه هر فيلمي روايتپردازي خاص خودش رو داره و لزوما همهي قصهگوييها شبيه به هم نيست. بيانصاف هم نيستم كه چشمم را روي نيمچهجزئيات نسبتا خوب فيلمنامه (ماشين بزرگ براي حياط كوچك - مدفوع سگ در حياط - پسربچهاي كه در گذشتهاش پير بوده! (شايد تنها نقش فيلم كه تا حدودي به «شخصيت» تبديل شده بود.)) ببندم. هرچند كه معتقدم اين نمادنَماها ديگر خستهكننده و لوث شده.
ديگر اينكه من مشكلي با ريتم كند ندارم بهشرط اينكه ضروري، هدفمند و با چفتوبست باشه؛ نه صرفن براي نشان دادن حالوروز شخصيتها و دهنپركني و فلسفينمايي (!!).
در مجموع، با احترام به همهي دوستاني كه اين فيلم رو دوست داشتند، هيچ لذتي از اين فيلم نبردم و به نظرم اين فيلمِ خستهكننده فقط براي «Libo» ساخته شده و بس! «شير طلايي» و «كرگدن برنزي» و «اُردك نقرهاي» و ... هم در عالم سينما «گاهي» فقط يه شوخي بوالهوسانهست. تمام.
بعد از خواندن نظرات نسبتن مثبت کاربران، دیدن امتیاز بالای این فیلم و نقد و نظرهای ملایمی که در شمارهی آذرماه مجلهی 24 راجع به این فیلم خواندم، شدیدن مشتاق دیدن این فیلم بودم تا اینکه بالاخره امشب به تماشایش نشستم.
- نکات مثبت فیلم از دید من: فیلمبرداری شکیل، تدوین نسبتن مناسب.
- نکات منفی فیلم از دید من: فیلمنامه و قصهی ضعیف، بدمنهایی با شخصیتپردازی و بازیهای تکراری و تکبعدی، بازی پسزنندهی پلیس FBI.
شاید چون در همین ژانر فیلم محکم و درخشان Prisoners (زندانیان - ۲۰۱۳) را با بازی هیو جکمن و جیک جیلنهال، در پس ذهن داشتم و ناخواسته این دو فیلم را با هم قیاس کردم، Wind River (با تمام احترامی که برای طرفدارانش قائلم) سلیقهی من نبود و به من نچسبید. امتیاز من به این فیلم: ۴ از ۱۰
فیلم «نخبه»، با تمام کلیشههای نسبی موجود در قصهاش، برای من یک فیلم ساده و بیادعا اما تاثیرگذار بود.
بازی دختربچهی نقش اصلی و همینطور هوشمندی کارگردان را در به
تصویرکشیدن جنبههای عادی زندگی این دختربچهی نخبه و درآوردن لحظات عاطفی عمیق بین او و داییاش، خیلی دوس داشتم.
بهکسانی که طاقت دیدن صحنههای خشونتآمیز درجهی یک را ندارند، بههیچوجه توصیه نمیشود!
با رعایت احترام به طرفداران فیلم، واقعن فیلمنامهی ضعیف و ریتم کند فیلم برای من عذابآور بود.
فریب اسمها را نخوریم. فیلم بد، بد است. میخواهد سازندهی آن نولان باشد یا هر فیلمساز دیگری.
زمان سه ساعتهي فيلم نه تنها براي من خستهكننده نبود بلكه بهنظرم اين زمان طولاني، كمك زيادي به شخصيتپردازي و فضاسازي روايت كرد.
ضمنا شايد در نگاه اول اصلا چشمگير نباشد ولي بازي و شخصيتپردازيِ «پدر» در اين فيلم بسيار حسابشده و تحسينبرانگيز بود.
اين فيلم ثابت كرد كه ميشود بدون هيجانهاي كاذب و جلوههاي ويژهي گولزننده هم تماشاچيانِ جدي سينما را حدود سه ساعت درگير كرد و در نهايت به فكر فرو برد.
«یک داستان روحی»، اثری است تاثیرگذار و تاملبرانگیز، برای کسانی که مشکلی با ریتم کند و پلانهای طولانی (البته لازم و جهتمند)، لایههای داستانی عمیق و معناگرا و اتمسفر دلگیر نداشته باشند.
تماشای این فیلم تجربی، به مخاطبین جدی و صبور سینما توصیه میشود. دست کم برای یکبار دیدن.
ولی از حق نگذریم در سکانسهای آزمون بخش استرالیا، کارگردان در خلق لحظات پراسترس و هیجانی تا حدود زیادی موفق عمل کرد. و این مورد تنها حسن این فیلم برای من بود. با اغماض ۳ از ۱۰.
راجعبه قصهي اين فيلم هم كه اصلا نبايد حرف زد. چون اين فيلم هيچ داستان دندانگير و درخشاني نداشت و محتواي بسيار سادهاي داشت. (آگاهم كه هر فيلمي روايتپردازي خاص خودش رو داره و لزوما همهي قصهگوييها شبيه به هم نيست. بيانصاف هم نيستم كه چشمم را روي نيمچهجزئيات نسبتا خوب فيلمنامه (ماشين بزرگ براي حياط كوچك - مدفوع سگ در حياط - پسربچهاي كه در گذشتهاش پير بوده! (شايد تنها نقش فيلم كه تا حدودي به «شخصيت» تبديل شده بود.)) ببندم. هرچند كه معتقدم اين نمادنَماها ديگر خستهكننده و لوث شده.
ديگر اينكه من مشكلي با ريتم كند ندارم بهشرط اينكه ضروري، هدفمند و با چفتوبست باشه؛ نه صرفن براي نشان دادن حالوروز شخصيتها و دهنپركني و فلسفينمايي (!!).
در مجموع، با احترام به همهي دوستاني كه اين فيلم رو دوست داشتند، هيچ لذتي از اين فيلم نبردم و به نظرم اين فيلمِ خستهكننده فقط براي «Libo» ساخته شده و بس! «شير طلايي» و «كرگدن برنزي» و «اُردك نقرهاي» و ... هم در عالم سينما «گاهي» فقط يه شوخي بوالهوسانهست. تمام.
- نکات مثبت فیلم از دید من: فیلمبرداری شکیل، تدوین نسبتن مناسب.
- نکات منفی فیلم از دید من: فیلمنامه و قصهی ضعیف، بدمنهایی با شخصیتپردازی و بازیهای تکراری و تکبعدی، بازی پسزنندهی پلیس FBI.
شاید چون در همین ژانر فیلم محکم و درخشان Prisoners (زندانیان - ۲۰۱۳) را با بازی هیو جکمن و جیک جیلنهال، در پس ذهن داشتم و ناخواسته این دو فیلم را با هم قیاس کردم، Wind River (با تمام احترامی که برای طرفدارانش قائلم) سلیقهی من نبود و به من نچسبید. امتیاز من به این فیلم: ۴ از ۱۰
بازی دختربچهی نقش اصلی و همینطور هوشمندی کارگردان را در به
تصویرکشیدن جنبههای عادی زندگی این دختربچهی نخبه و درآوردن لحظات عاطفی عمیق بین او و داییاش، خیلی دوس داشتم.