ماتریس ساخته برادران واچفسکی سال ۱۹۹۹ از جمله فیلم هایی بود که در دوره خود با استقبال بالایی مواجه شد البته بعلت استفاده از جلوه های بصری نو و تازه ,نه مفاهیم کلی فیلم.البته که گذر زمان گره از مفاهیم به اصطلاح پیچیده فیلم گشود.در نگاه اول با گذر اجمالی در مفاهیم فیلم,به تحت سلطه بودن انسان توسط خواص,حضور منجی و نجات انسان ها,تحت کنترل بودن اذهان و تلاش شخصیت اصلی فیلم برای نجات بشر اشاره کرد.اولا بنظرمن که این مفاهیم به طور کلی فلسفی نیستند یا اینکه دانش بنده در این زمینه کمه(البته ممنون می شم اگر بگید کدوم فیلسوف به این مفاهیم اشاره کرده).ثانیا حتی اگر به فرض فیلم را فلسفی بدانیم,سینما جایگاه و مدیوم مناسبی برای بیان فلسفه نیست.مفاهیم فلسفه به طور کلی ذهنی و انتزاعی هستند و مابه ازای بیرونی ندارند.اما سینما مدیوم تصویر است و مفاهیم را با تصویر انتقال می دهد.پس چرا تا وقتی که کتابخانه ها مملو از کتب فلسفی هستند ما فیلم فلسفی ببینیم. ممکن است که سینما قدرت تاثیرگذاری بیشتری داشته باشد اما کلمات قدرت بیشتری در انتقال مفاهیم فلسفی دارند .(البته می توان مفاهیم فلسفه رو در رفتار شخصیت ها باهم و کنشها و واکنشهاشون دخیل کرد,اما اگر در فیلم بطور مستقیم به مفهوم فلسفی اشاره کنیم,داستان شاکله خود رو از دست می ده و بیشتر به یک مناظره فلسفی شبیه میشه. )و اما ماتریس فلسفه (بافی)اش رو به صورت مستقیم ارایه می ده و با دیالوگهای مفهوم زده ای که بصورت کلیشه وار از سمت بازیگرها ادا میشن و با نماد پردازی های افراطی و سکانس های متعدد اکشن به ساختار و داستان فیلم ضربه وارد می کند و تمام مفاهیم خود را به صورت لجام گسیخته به سمت مخاطب پرتاب می کند وهمین عوامل است که باعث شده فیلم برای عده نامفهوم یا مبهم جلوه کند.در واقع عدم توجه به داستان و فرم فیلم عاملی شد که ماتریس نه تنها انچنان جوایز درخوری بدست اورد بلکه محبوبیتی هم بین منتقدین پیدا نکرد.
ماتریس را شاید بتوان یک فیلم نسبتا خوب دانست اما این که بهترین فیلم تاریخ سینماست به شدت مضحک و احمقانه است.
(دوستان من توی متن هیچگونه بی ادبی یا توهینی به کسی کردم پس خواهشا دوستانه پاسخ بدید و توهین نکنید.نکته دیگه اینکه نقد هایی که تو بعضی سایت ها خصوصا نقد فارسی نوشته می شه اصولا وحی الهی نیستند که با استناد به این نقدها از فیلم تعریف می کنید.بنظرمن هرکس نظر شخصی خودش بگه و همه به هم احترام بزاریم,اتفاقات بهتری می افته)
"لاک پشت ها هم پرواز می کنند"را به جرات می توان بهترین فیلم بهمن قبادی دانست چراکه هم از نظر داستانی و هم از نظر ساختاری به یک رشد وافی رسیده است.این فیلم از نظر خط داستانی کامل تر از فیلم قبلی قبادی(زمانی برای مستی اسب ها) روایت می شود ولی همچنان ادعای داستان گویی ندارد و گاه بین مرز سینمای مستند و قصه گو می لغزد و همین امر،رمزی است که فیلم را هرچه بیشتر به زندگی واقعی نزدیک می کندو در واقع فیلم را باورپذیرتر می نمایاند.نکته دیگر در فیلم های قبادی ،لحظات کمیکی است که در فضای تلخ و پرآشوب فیلم ایجاد می شود و گاه جلوه متناقضی بر شخصیت ها می بخشد.موضوع بعد،فضای سورئالیستی است که قبادی به طور تدریجی در فیلم هایش ایجاد کرده است به طوری که در فیلم "نیمه ماه"به اوج خود می رسد.در "لاک پشت ها هم پرواز می کنند"هم پیش گویی های پسربچه معیوب از جمله مظاهر سورئالیستی است که فضای رئال فیلم را در هم می شکند.اما این ساختار شکنی در فیلم با شیوه روایی مستندگونه ای که تلاش می کند حوادث فیلم را به واقعیت نزدیک تر کند در تعارض است و از نکات منفی فیلم محسوب می شود.
از هرچه که بگذریم،نمی توان از موسیقی زیبا و دل انگیز حسین علیزاده گذر کرد.موسیقی که قبادی معولا به صورت مستتر و کمرنگ در آثارش به کار می گیرد و در راستای واقعی جلوه دادن فضای فیلم،از کارکرد آن می کاهد.
به طور کلی فیلم "لاک پشت ها هم پرواز می کنند" فیلم ست دغدغه مند که با نگاهی نو،به مسئله کرد ها و وضعیت معاش این قوم بزرگ می پردازد و در نگاهی جهان شمول تر، به مصائب پیرامون جنگ وحوادث متعاقب اشاره دارد و با فضای باور پذیری که می سازد،مخاطب را به طرز شگرفی متاثر می نماید و با خود همراه می کند.
در سکانس پایانی نیز،دوربین به زیبایی شخصیت اصلی فیلم"کاک تسلایت"را میان انبوه سربازان آمریکایی و سیم های خارداری که او را احاطه کرده اند تنها می گذارد و تنها قربانیان این جنگ نابرابر را کودکان معصوم و بی دفاع معرفی می کند.
داستان شمال از شمال غربی داستان ازدست دادن امنیت و آرامش آدمی در جهان متکی به "مدرنیته" است.در جهانی که حتی "سازمان ملل" هم مامن مناسبی برای راجرد تورنهیل نیست.راجرد شخصیت اول فیلم که یک مدیر تبلیغاتی است،از دنیای کسل کننده و روزمره به ناگاه وارد یک ماجرایی پلیسی می شود و با شخصیت فرضی که توسط پلیس ساخته شده است اشتباه گرفته می شود.این ایده،یعنی ورود ناخواسته به یک ماجرا و درگیرش شدن با آن در دیگر فیلم های آلفرد هیچکاک به وضوح به چشم می خورد.در فیلم های بدنام و سرگیجه هم شاهد این شاکله ی داستانی هستیم.در واقع هیچکاک امنیت روزمره و کسل کننده شخصیت های فیلم خود را می شکند وآنها را تا "لبه پرتگاه" مرگ می کشاند.در این وادی است که شخصیت مذکور به ناگاه خود را دلباخته دختری می ببیند و به او دل می بندد.از این جاست که دیگر،فرد نه برای ابقای خود ،بلکه برای رسیدن به معشوقه ی خویش تلاش می نماید و دست تقدیر هم او را همراهی می کند و برحسب اتفاق عشق از دست رفته خود را بازمی یابد.این جریان و فرایند نه تنها در فیلم شمال از شمال غربی بلکه کم و بیش در دیگر آثار هیچکاک هم دیده می شود.در واقع عشق تسکین بخش فرد در حرکت و ادامه زندگی در این جهان مخاطره آمیز است.از نگاه دیگر به فیلم های هیچکاک این موضوع نمود پیدا می کند که او با این که فیلم های خود را در فضای رئالیستی روایت می کند اما قوانین حاکم بر آن،"قوانین جهان واقع" نیست وگاهی مخاطب با اتفاقاتی که در فیلم می افتد،سردرگم می شود.ولی نکته ای که باید یادآور شد این است که هیچکاک "راوی واقعیت" نیست بلکه او خود واقعیت خویش را می سازد و به معنای واقعی کلمه "خالق" اثر است نه راوی آن.
از دیگر ویژگی های فیلم شمال از شمال غربی ،"موسیقی" زیبای آن است که هیچکاک هم بخوبی از آن بهره می ببرد و در پیشبرد فیلم از آن استفاده می کند.
در پایان می توان گفت،شمال از شمال غربی یک فیلم کامل و همچنین جذاب برای دوست داران سینمای کلاسیک است.
امیدوارم تجربه دیدن این فیلم رو ازدست ندید.
غنیمت شمردن تتمه زندگی به بهانه ی طعم گیلاس!!
شاید کمتر در سینما ایران یا حتی جهان شاهد شاعرانگی باشیم اما کیارستمی از معدود کارگردان هایی بود که این شاعرانگی را در سینما جا انداخت.در واقع به نقل از خودش: ( هر غزل مثل یک فیلم است. میخوانی و میفهمی که چیزی را دارد در یک شاعرانگی میگوید. نه با صراحت سینما اما می توانیم یک مفهوم شخصی، یک استنباط شخصی از یک غزل پیدا کنیم.).طعم گیلاس هم از جمله شاعرانه های سینماست که شباهت های خاصی به مضامین رباعیات خیام دارد.غنیمت شمردن زندگی که مضمون اصلی فیلم هست از جمله مفاهیم اصلی اشعار خیام است:
می خوردن و شاد بودن آیین منست فارغ بودن ز کفر و دین دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست گفتا دل خرم تو کابین منست
همچنین عنصر خاک که در طعم گیلاس نقش اساسی دارد در اشعار خیام به وفور تکرار می شود:
خاکی که به زیر پای هر نادانی است کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است انگشت وزیر یا سر سلطانی است
برای مثال در سکانس طولانی که بدیع (همایون ارشادی) در میان خاک و گرد وبار ایستاده و سایه خود را روی خاک ها و سنگ ریزه ها می بیند تماما اشاره به مضامین خیام دارد که کیارستمی با هوشمندی آنها را در فیلم گنجانده است.و نتیجه این هوشمندی ها هم جایزه نخل طلای سال 1997 می شود که شاید برای سینما ایران تکرار ناشدنی باشد.
متاسفانه با این که ادبیات و شعر در فرهنگ ما از اهمیت بالایی برخوردار است اما در سینما امروز جایگاهی ندارد و واقعا عجیب به نظر می رسد که جز معدود کارگردان هایی مثل کیارستمی و کیمیاوی کسی به این مقوله نپرداخته و در این زمینه قدمی برنداشته است .
<<انسان دایره ای سحرآمیز به دورخودش کشیده است وآنچه مطابق میلش نیست در بیرون آن نگه می دارد.هر بار که زندگی این دایره را خرد می کند کوچکتر ومسخره تر به نظر می آید وآنوقت دایره ای دیگر به دور خودش میکشد>>(Through a Glass Darkly 1961)
این فیلم یکی آثار درخشان برگمانه و به تحلیل رابطه عشق با انسان و خدا می پردازه و اولین فیلم از سه گانه معروف برگمانه.در بخش نقد کاربران نقدی از هوشنگ طاهری قرار دادم که برای فهم بیشتر فیلم واقعا مناسبه.البته بعد از این فیلم، دیدن دو فیلم دیگه این سه گانه ینی سکوت و نور زمستانی هم خالی از لطف نیست.
امیدوارم نظرات و مباحثه های بیشتری درباره این فیلم های بزرگ سینما بشه و شاهد کامنت ها و نظرات بیشتری باشیم.
طعم گیلاس نشان میدهد که زندگی ومرگ هر دو ،دو روی یک سکه اند و البته هیچ یک نباید ارزش دیگری را کم رنگ نمایند. البته کیارستمی کفه سنگین ترازو را در اختیار زندگی قرار میدهد و آن را اهم فی الاه میشمارد.
در سکانس های پایانی با شنیدن صدای رعد و برق، باران حیات بخش بر خاک بی جان می بارد و تکدرخت تنها را در جاده های پر پیچ و خم زندگی سرسبز و شاداب می کند و روح تازه ای به وجود آن می دمد و کیارستمی در انتهای به این نکته اشاره می کند که چه بدیع مرده باشد چه زنده ،زندگی ادامه دارد و باید از آن لذت برد.
در واقع همین طور که خیام هم اشاره می کنه:چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
پ مثل پلیکان برگی از تاریخ سینمای پر فراز و نشیب ایران!!!
پ مثل پلیکان از جمله ساخته های پرویز کیمیاوی ،یکی از تاثیرگذارترین و شاعرانهترین فیلمهای مستند تاریخ سینمای ایران است که در سال 1351 ساخته شد .در آن سال ها و در بحبوحه ساخت فیلمهای ضعیف و به اصطلاح (فیلم فارسی) بزرگانی مثل پرویز کیمیاوی بودند که خلاف جهت این جریان عظیم گام بر داشتند و سینمای بر باد رفته آن دوره را زنده نگه داشتند.
به نظر می رسد امروز سینمای ایران هرچه بیشتر به امثال کیمیاوی نیازمند است تا شاید بتواند از این وضع اسفناک خارج شود.
جست و جوی آزادی در کشتزار های یاس انگیز سپید!!
کشتزار های سپید فیلمی ست در باب آزادی،در باب یافتن حلاوت در شوره زار های جهانی محبوس.در جهانی که محمد رسول اف برایمان می سازد،مردمان همه در جهل،مردان غرق در شهوت و زنان قربانیان بی دفاعی اند که سرنوشتشان جز تباهی نیست.در این جهان راویان و جویندگان حقیقت یا سنگ سار می شوند و یا تبعید.فیلم روایتگر اسارت مردمانی ست که باید جاهل و خرافه پرست بمانند،دختران خود را قربانی کنند،عزا بگیرند،اشک بریزند تا افراد صاحب قدرت و ذی نفوذ به سلطنت و پادشاهی خود بر این جامعه مهجور ادامه دهند.
فیلم کشتزار های سپید محصول سال1387 اثر محمد رسول اف کارگردان صاحب سبک و جنجالی سینمای ایران است.فیلم زبانی نمادین دارد و در واقع رخنمایی از جامعه امروزی ایران است و همانند اکثر آثار رسول اف زبانی تند و انتقادی به وضعیت موجود در جامعه دارد.البته این زبان نمادین در آثار بعدی این کارگردان به طور نسبی از بین می رود و به واقع گرایی تبدیل می شود.این مسئله در فیلم های "دست نوشته ها نمی سوزند"و فیلم "لرد"به صورت مشخصی رخنمون پیدا می کند.مسئله دیگر در فیلم، لوکیشن خیره کننده و عجیب فیلم است و همچنین قاب بندی های چشم نوازی که گاه یادآور آثار آندری تارکوفسکی است.از طرفی بهره مندی فیلم از موسیقی،فضای آن را وهم انگیز تر از پیش می کند و در سینمای امروز ایران که اصولا موسیقی از جایگاه نازلی برخوردار است،این فیلم توانسته از موسیقی بخوبی بهره ببرد.
از نکات ضعف فیلم که شاید بتوان به آن اشاره کرد ،بازی ضعیف برخی از بازیگران است که آن هم با توجه به غیر حرفه ای بودن آنها قابل توجیه است.فیلم کشتزار های سپید قطعا یک فیلم سرگرم کننده نیست اما می تواند شما را برای مدتی به فکر فرو ببرد و از جهان روزمره و کلیشه ای سینمای امروز ایران و هالیوود خلاص کند و مخاطب خود را با جهانی تازه همراه کند.
امیدوارم از دیدن فیلم لذت ببرید.
ماتریس را شاید بتوان یک فیلم نسبتا خوب دانست اما این که بهترین فیلم تاریخ سینماست به شدت مضحک و احمقانه است.
(دوستان من توی متن هیچگونه بی ادبی یا توهینی به کسی کردم پس خواهشا دوستانه پاسخ بدید و توهین نکنید.نکته دیگه اینکه نقد هایی که تو بعضی سایت ها خصوصا نقد فارسی نوشته می شه اصولا وحی الهی نیستند که با استناد به این نقدها از فیلم تعریف می کنید.بنظرمن هرکس نظر شخصی خودش بگه و همه به هم احترام بزاریم,اتفاقات بهتری می افته)
از هرچه که بگذریم،نمی توان از موسیقی زیبا و دل انگیز حسین علیزاده گذر کرد.موسیقی که قبادی معولا به صورت مستتر و کمرنگ در آثارش به کار می گیرد و در راستای واقعی جلوه دادن فضای فیلم،از کارکرد آن می کاهد.
به طور کلی فیلم "لاک پشت ها هم پرواز می کنند" فیلم ست دغدغه مند که با نگاهی نو،به مسئله کرد ها و وضعیت معاش این قوم بزرگ می پردازد و در نگاهی جهان شمول تر، به مصائب پیرامون جنگ وحوادث متعاقب اشاره دارد و با فضای باور پذیری که می سازد،مخاطب را به طرز شگرفی متاثر می نماید و با خود همراه می کند.
در سکانس پایانی نیز،دوربین به زیبایی شخصیت اصلی فیلم"کاک تسلایت"را میان انبوه سربازان آمریکایی و سیم های خارداری که او را احاطه کرده اند تنها می گذارد و تنها قربانیان این جنگ نابرابر را کودکان معصوم و بی دفاع معرفی می کند.
از دیگر ویژگی های فیلم شمال از شمال غربی ،"موسیقی" زیبای آن است که هیچکاک هم بخوبی از آن بهره می ببرد و در پیشبرد فیلم از آن استفاده می کند.
در پایان می توان گفت،شمال از شمال غربی یک فیلم کامل و همچنین جذاب برای دوست داران سینمای کلاسیک است.
امیدوارم تجربه دیدن این فیلم رو ازدست ندید.
شاید کمتر در سینما ایران یا حتی جهان شاهد شاعرانگی باشیم اما کیارستمی از معدود کارگردان هایی بود که این شاعرانگی را در سینما جا انداخت.در واقع به نقل از خودش: ( هر غزل مثل یک فیلم است. میخوانی و میفهمی که چیزی را دارد در یک شاعرانگی میگوید. نه با صراحت سینما اما می توانیم یک مفهوم شخصی، یک استنباط شخصی از یک غزل پیدا کنیم.).طعم گیلاس هم از جمله شاعرانه های سینماست که شباهت های خاصی به مضامین رباعیات خیام دارد.غنیمت شمردن زندگی که مضمون اصلی فیلم هست از جمله مفاهیم اصلی اشعار خیام است:
می خوردن و شاد بودن آیین منست فارغ بودن ز کفر و دین دین منست
گفتم به عروس دهر کابین تو چیست گفتا دل خرم تو کابین منست
همچنین عنصر خاک که در طعم گیلاس نقش اساسی دارد در اشعار خیام به وفور تکرار می شود:
خاکی که به زیر پای هر نادانی است کفّ صنمیّ و چهرهٔ جانانی است
هر خشت که بر کنگرهٔ ایوانی است انگشت وزیر یا سر سلطانی است
برای مثال در سکانس طولانی که بدیع (همایون ارشادی) در میان خاک و گرد وبار ایستاده و سایه خود را روی خاک ها و سنگ ریزه ها می بیند تماما اشاره به مضامین خیام دارد که کیارستمی با هوشمندی آنها را در فیلم گنجانده است.و نتیجه این هوشمندی ها هم جایزه نخل طلای سال 1997 می شود که شاید برای سینما ایران تکرار ناشدنی باشد.
متاسفانه با این که ادبیات و شعر در فرهنگ ما از اهمیت بالایی برخوردار است اما در سینما امروز جایگاهی ندارد و واقعا عجیب به نظر می رسد که جز معدود کارگردان هایی مثل کیارستمی و کیمیاوی کسی به این مقوله نپرداخته و در این زمینه قدمی برنداشته است .
این فیلم یکی آثار درخشان برگمانه و به تحلیل رابطه عشق با انسان و خدا می پردازه و اولین فیلم از سه گانه معروف برگمانه.در بخش نقد کاربران نقدی از هوشنگ طاهری قرار دادم که برای فهم بیشتر فیلم واقعا مناسبه.البته بعد از این فیلم، دیدن دو فیلم دیگه این سه گانه ینی سکوت و نور زمستانی هم خالی از لطف نیست.
امیدوارم نظرات و مباحثه های بیشتری درباره این فیلم های بزرگ سینما بشه و شاهد کامنت ها و نظرات بیشتری باشیم.
در سکانس های پایانی با شنیدن صدای رعد و برق، باران حیات بخش بر خاک بی جان می بارد و تکدرخت تنها را در جاده های پر پیچ و خم زندگی سرسبز و شاداب می کند و روح تازه ای به وجود آن می دمد و کیارستمی در انتهای به این نکته اشاره می کند که چه بدیع مرده باشد چه زنده ،زندگی ادامه دارد و باید از آن لذت برد.
در واقع همین طور که خیام هم اشاره می کنه:چون عاقبت کار جهان نیستی است
انگار که نیستی چو هستی خوش باش
پس فکر نمی کنم ابهامی وجود داشته باشه.
پ مثل پلیکان از جمله ساخته های پرویز کیمیاوی ،یکی از تاثیرگذارترین و شاعرانهترین فیلمهای مستند تاریخ سینمای ایران است که در سال 1351 ساخته شد .در آن سال ها و در بحبوحه ساخت فیلمهای ضعیف و به اصطلاح (فیلم فارسی) بزرگانی مثل پرویز کیمیاوی بودند که خلاف جهت این جریان عظیم گام بر داشتند و سینمای بر باد رفته آن دوره را زنده نگه داشتند.
به نظر می رسد امروز سینمای ایران هرچه بیشتر به امثال کیمیاوی نیازمند است تا شاید بتواند از این وضع اسفناک خارج شود.
کشتزار های سپید فیلمی ست در باب آزادی،در باب یافتن حلاوت در شوره زار های جهانی محبوس.در جهانی که محمد رسول اف برایمان می سازد،مردمان همه در جهل،مردان غرق در شهوت و زنان قربانیان بی دفاعی اند که سرنوشتشان جز تباهی نیست.در این جهان راویان و جویندگان حقیقت یا سنگ سار می شوند و یا تبعید.فیلم روایتگر اسارت مردمانی ست که باید جاهل و خرافه پرست بمانند،دختران خود را قربانی کنند،عزا بگیرند،اشک بریزند تا افراد صاحب قدرت و ذی نفوذ به سلطنت و پادشاهی خود بر این جامعه مهجور ادامه دهند.
فیلم کشتزار های سپید محصول سال1387 اثر محمد رسول اف کارگردان صاحب سبک و جنجالی سینمای ایران است.فیلم زبانی نمادین دارد و در واقع رخنمایی از جامعه امروزی ایران است و همانند اکثر آثار رسول اف زبانی تند و انتقادی به وضعیت موجود در جامعه دارد.البته این زبان نمادین در آثار بعدی این کارگردان به طور نسبی از بین می رود و به واقع گرایی تبدیل می شود.این مسئله در فیلم های "دست نوشته ها نمی سوزند"و فیلم "لرد"به صورت مشخصی رخنمون پیدا می کند.مسئله دیگر در فیلم، لوکیشن خیره کننده و عجیب فیلم است و همچنین قاب بندی های چشم نوازی که گاه یادآور آثار آندری تارکوفسکی است.از طرفی بهره مندی فیلم از موسیقی،فضای آن را وهم انگیز تر از پیش می کند و در سینمای امروز ایران که اصولا موسیقی از جایگاه نازلی برخوردار است،این فیلم توانسته از موسیقی بخوبی بهره ببرد.
از نکات ضعف فیلم که شاید بتوان به آن اشاره کرد ،بازی ضعیف برخی از بازیگران است که آن هم با توجه به غیر حرفه ای بودن آنها قابل توجیه است.فیلم کشتزار های سپید قطعا یک فیلم سرگرم کننده نیست اما می تواند شما را برای مدتی به فکر فرو ببرد و از جهان روزمره و کلیشه ای سینمای امروز ایران و هالیوود خلاص کند و مخاطب خود را با جهانی تازه همراه کند.
امیدوارم از دیدن فیلم لذت ببرید.