شاید بشه اینطور گفت که هیچ عاملی به اندازه ی قابل پیش بینی بودن و خطی و یکنواخت بودن داستان و فیلمنامه, به این اثر ضربه نزده. Alpha در همه زمینه ها از تمام آثاری که در این حال و هوا یعنی نمایش زندگی انسان های بدوی در ده ها هزار سال قبل ساخته شدن یک سر و گردن بالاتره (که شناخته شده ترینش رو میتونم بگم فیلم 10000 BC هست) - چه در زمینه بازیگری و کارگردانی چه موسیقی و فیلم برداری و چه سکانس های اکشن و هیجان انگیز و عاطفی ولی فقدان یک فیلمنامه پر کشش و پر پیچ و خم که دارای پستی بلندی های داستانی مناسب و کافی باشه در نهایت اجازه نمیده که فیلم از یک اثر ماجراجویانه و به نوعی Coming-of-age کاملا معمولی که تجربه بلوغ فکری و جسمی یک نوجوان و روایت مسیر رسیدن او به خودشناسی هست فراتر بره. اگر نبود جذابیت های ذاتی ارتباط انسان و حیوان - خصوصا سگ گرگی - و نماهای برفی و وحشی و بدیع فیلم, این اثر حتی همون مخاطبین رو هم نمیتونست جذب کنه
------------------------------------------
نمیدونم دقیقا ولی فک میکنم این اولین تجربه مستقل کارگردانی آلبرت هیوز باشه که پیش از Alpha, چند تا فیلم دیگه رو همراه با برادر دوقلوش Allen Hughes کارگردانی کرده که به نظرم شناخته شده ترین اون آثار The Book of Eli هست با بازی دنزل واشینگتون - گری الدمن و میلا کونیس (اثر خاص و جالبی هم هست که پیشنهاد میکنم وقت کردین ببینین - مخصوصا اگه طرفدار ژانر پسا-آخرالزمانی هستین).
-----------------------------------------
در کل فیلم نسبتا خوبی بود و ارزش یک بار تماشا رو داشت اما این فیلمی نیست که بخوام هرگز دوباره ببینمش و یا آرشیوش کنم. من امتیاز ------ 6 ------ رو براش در نظر گرفتم. اگر از فیلم های ماجراجویانه با تم طبیعت وحشی و تلاش برای بقا در فضایی عصر حجری و قبایلی خوشتون میاد تماشای این اثر رو از دست ندید
فیلم قشنگی بود و ارزش حداقل یک بار دیدن رو صد در صد داشت
به درد آرشیو کردن هم میخوره. چرا؟ چون جزیی از یک مجموعه سه قسمتیه و کسایی که چندگانه هایی مثل سری پارک ژوراسیک و دنیای ژوراسیک رو جمع میکنن این فیلم رو هم "باید" داشته باشن
من نمیگم فیلمی که دیدم شاهکار بود. حتی عالی هم نبود. خیلی خوب هم نبود. اما انصافا "خوب" بود. بازی ها خوب بود.فیلم برداری. جلوه های تصویری.صحنه های اکشن و تعقیب و گریز. موسیقی. صداگذاری.کارگردانی.حتی داستان (با اینکه شاید تکراری و نخ نما بود و از یک سری الگوهای قابل پیش بینی تبعیت میکرد). همه خوب و قابل قبول و در مواردی فراتر از خوب بودن.
*
*
*
بنابراین من نمره ----- 7 ----- رو بهش دادم که به فیلم های خوب میدم
*
*
*
صحنه هم نداره جز یک مورد که یه بوسه ی مختصره که اونم با استانداردهای امروزی خداوکیلی چیزی نیست که بخوایم چونه بزنیم سرش!!
*
*
*
آقا/خانم محترم؛ کلا فیلم خوب و باحالیه. بدرد دور هم دیدن با خانواده و دوستان میخوره. بدرد آرشیو هم میخوره. آدم رو برای دیدن قسمت سوم هم آماده و مشتاق میکنه. بزن دانلود کن و عشق و حال کن با مرام تا بشی شبیه با مرااااام! :)
از بین دیالوگ های پایانی و زیبای فیلم، این دیالوگ Henry پسر ویلفرد جیمز، شخصیت اصلی داستان، خلاصه ی خوبی از مفهوم کلی فیلم بود:
I imagine all murderers hope there isn't [a heaven], because if there's no heaven, there's no hell
به گمونم همه ی قاتلا از خداشونه که بهشتی در کار نباشه. چون اگه بهشتی نباشه، جهنمی هم نیست!
امسال رو قطعا میشه سال استیفن کینگ نامگذاری کرد. از بین چندین اقتباس سینمایی و تلویزیونی، از جمله It، Gerald's Game و سریال Mist، فیلم 1922 از نگاه من امتیاز قابل قبول و جایگاه شایسته ای رو در اختیار داره.
با فیلم بسیار خوبی طرفیم. یک درام جنایی خوش ساخت با مولفه های ترسناک و حالات متوهمانه ی شخصیت اصلی داستان در پی قتل همسرش. البته باید بگم اگه دل خیلی نازکی دارین و زیادی حساسین، فیلم دارای دو سه تا سکانس ناراحت کننده ست که خواستم بهتون بگم که حواستون باشه. فیلم در زمینه ی بازی بازیگران (بازی بسیار خوب Thomas Jane در نقش ویلفرد جیمز، مزرعه دار مغرور و لجباز نبراسکایی با لهجه غلیظ مخصوص اون مناطق که توماس جین به زیبایی از پسش بر اومده و یکی از جذابیت های فیلمه قطعا)، فیلم برداری (تضاد میان سکانس های ابتدایی با طیف رنگ گرم و شادتر و سکانس های بعد از ارتکاب به قتل که سرد و خشک و زننده هستن)، موسیقی متن کاملا مناسب فضای فیلم که جاهایی تا مغز استخوان نفوذ میکنه و به خوبی فضای سرد و نفس گیر حاکم بر فیلم رو منتقل میکنه و کارگردانی قابل ستایش. نقطه ضعف بزرگ فیلم روند کند نیمه دوم فیلمه که اگه زمان فیلم کمتر میبود این مشکل هم حل میشد (به قول بیلبو بگینز، انگار کلی کره رو بخوای رو یه مقدار کم نون بمالی!)
-----------------------------------------------------------
امتیاز من 8 از 10 با ارزش دانلود و تماشای بالا
-----------------------------------------------------------
نتفلیکس ایول داره! آفرین به نتفلیکس. خوب فیلمایی میسازن
اصلا فیلمی نیست که بخوام به هیچ کس توصیه کنم، حتی به عاشقان فیلم های کلاسیک دهه هفتاد هالیوود. امتیاز من 3 از 10 و اون هم فقط بخاطر فیلم برداری و موسیقی متن و صحنه آرایی، وگرنه نه کارگردانی، نه جلوه های تصویری و گریم، و نه بازی های ناشیانه و آبکی و مصنوعی بازیگران (که در مقایسه با فیلم های شاخص اون دهه مثل پدرخوانده و راننده تاکسی و آثار دیگه که تعدادشون کم نیست واقعا هیچ حرفی برای گفتن نداره و تنها کاری که میکنه اینه که اعصاب مخاطب رو خورد کنه)
شاید فیلم در زمان خودش قابل تحمل و حتی خیلی دوست داشتنی بوده. و اون طوری که از نمره منتقدین بر میاد همینطور هم بوده. برای مثال، راجر ایبرت فقید، منتقد سرشناس نشریه شیکاگو سان تایمز، فیلم رو یکی از ترسناک ترین و بهترین آثار ژانر وحشت خطاب کرده. ولی وقتی شما به عنوان کسی که آثاری مثل سری Resident Evil یا بازسازی همین فیلم ساخته زک اسنایدر (محصول 2004) یا جنگ جهانی زد و غیره رو دیده باشید، تنها حسی که هنگام تماشای این فیلم بهتون دست خواهد داد احتمالا خستگی، حوصله سر بر بودن و احساس حماقت برای دیدن سکانس های مثلا هیجان انگیز فیلمه.
در نهایت، به هیچ وجه توصیه نمیکنم این فیلم رو تماشا کنید. البته میشه برای کامل کردن آرشیوتون دانلودش کنین (این فیلم یکی از 500 فیلم برتر تاریخ سینما از نگاه نشریه Empireه! و از همین جهت هم تهیه ش برای کسایی که فیلم آرشیو میکنن واجبه) ولی دیدنش...نه! من که میگم وقتتون رو هدر ندین!
یک فیلم فوق العاده و بی نظیر از کارگردان صاحب سبک کانادایی، دنی
ویلنوو که ثابت کرده در دنیای سینما حرف های جدیدی برای گفتن داره. شخصا لذت می برم وقتی کارگردانی رو می بینم که وقتی فیلمی رو تماشا میکنم با توجه به قرائن و شواهد داخل فیلم بتونم پی به کارگردانش ببرم و در واقع امضای خاص خودش رو داشته باشه. رمزآلود بودن خاص ویلنوو عنصر مورد علاقه منه. نمونه این فضای رمزآلود و نمادین رو میشه در دیگر آثار این کارگردان خوش فکر مثل Prisoners و Arrival هم به خوبی دید.
راههای زیادی برای تفسیر این فیلم وجود داره. کارگردان و نویسنده (که فیلمنامه رو با اقتباس از رمانی به نام The Double اثر خوزه ساراماگو نوشته) این حق رو به مخاطب دادن که خوانش دلخواه خودش رو از اثر داشته باشه. اثری که بالحق میشه اون رو در رده ی آثار روان شناختی هیجان انگیز قرار داد و یکی از خوش ساخت ترین آثار این ژانر هم هست به نظرم. اینکه آیا آدام بل و آنتونی کلر دوقلوهایی بودن که از هم جدا شدن، آیا وجوه متضاد یک شخصیت واحد هستن (یکی با نیت پاک و ساده دل و دیگری شوم و پلید) و سایر برداشت ها کاملا آزادن و کارگردان و نویسنده چیزی رو تحمیل نمیکنن و این خودش نکته مثبت فیلمه.
در فیلم چیزی که زیاده عنصر تکراره. تکرار و تکرار و تکرار. آدام مطالب درسی رو تکرار می کنه. رابطه ی جنسی میان او و معشوقه ش، ماری، تکرار میشه. رفتن به سر کار. برگشتن از کار. روزهای خسته کننده و تکراری و شب های به همون اندازه ملالت بار و یکنواخت. حتی زندگی جنسی آدام بل هم تکراریه و ماری به وضوح از او خسته ست. أدام بل یک بازنده ست. از اون طرف ما آنتونی کلر رو داریم. بازیگری درجه سوم و ناشناخته که فقط سه نقش کوچیک و کم اهمیت در سه فیلم سینمایی داشته و در نتیجه او هم یک بازنده ست. از طرفی، هلن، همسر آنتونی، ما رو با حرفهاش متوجه این نکته میکنه که آنتونی، مردی خیانت پیشه ست که با دختری رابطه خارج از ازدواج داره و البته که بنابر یک تفسیر، این دختر همون ماری، معشوقه ی آدام بل میتونه باشه و در واقع این یک نکته ست که نشون میده آدام و آنتونی دو روی یک سکه هستن و نه شخصیت هایی مجزا. قرائن دیگری هم وجود دارن. آنتونی علاقه خاصی به بلوبری داره. در جایی میبینیم که مادر آدام بهش بلوبری پیشنهاد میده ولی آدام رد میکنه. یا شباهت ظاهری دو نفر در تمام جزییات از چهره گرفته تا زخم مشابه روی بدن. جاهایی هم هستن که مخاطب رو به این باور میرسونن که شاید این دو نفر در واقع دو فرد مجزا هستن. نشون به اون نشون که وقتی آنتونی حلقه ازدواجش رو از انگشت خارج میکنه و سر قرار با ماری میره، میبینیم که رد حلقه رو انگشتش مونده در حالیکه ماری وقتی این رد رو میبینه با حالتی عصبی و مضطرب بهش میگه تو این رد رو نداشتی و حلقه دستت نبوده و میفهمه این آدام نیست. بهرحال این معماییه که حل نمیشه. لااقل برای من حل نشد. حتی با وجود خوندن چند نقد من نفهمیدم و قانع نشدم چون میشه انواع تفاسیر رو نسبت داد.
عنکبوتی که در فیلم در چهار صحنه میبینیم (در اوایل فیلم و در ظرف طلایی، زنی که سرش سر عنکبوته، عنکبوت عظیم الجثه ای که بر شهر چمبره زده ، و عنکبوت پایان فیلم در اتاق خواب منزل آنتونی) نمادی از حکومت ها و نظام های استبدادیه که تار استبداد رو بر سر مردم گستروندن و مردم بدون اینکه بدونن زیر این تار قرار دارن. دلیل اینکه نمیدونن هم اینکه که اونها ذهنشون سرگرم کار دیگه ای شده. همونطور که آدام در کلاس درسش میگه و اشاره میکنه که مثلا رومی ها مردم رو با سیرک سرگرم میکردن تا متوجه استبداد نظام نشن
بازی جیلنهال نقطه عطف دیگه فیلمه. فوق العاده ست این بازیگر. فقط کافیه سکانس تماس تلفنی آدام به منزل آنتونی رو بارها ببینین. اوج هنر بازیگری.
موسیقی بسیار زیبا که به شایستگی تمام سکانس ها رو با اتمسفر وهم آلود و مالیخولیایی خودش همراهی میکنه و فیلم برداری و افکت تصویری خاص قهوه ای فیلم که من ازش لذت بردم.
این فیلم رو از دست ندین. مخصوصا طرفداران آثار دیوید لینچ.
10 از 10
متوسط بود
5 از 10
یک بار میشد دید
مخاطبش کودکه یعنی فانتزیش زیادی کودکانه ست و من نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم ولی اگه دوبله شو واسه یه بچه کم سن و سال بذارین فک کنم خوشش بیاد
به قول پل: Sometimes you've just gotta roll the dice (همون دلتو بزن به دریای خودمون)
شمام دلتون رو بزنین به دریا و ببینینش. فیلم خوبی بود. کمدیش هم خوبه. دیالوگ ها و موقعیت های کمدی خوبی داره (صدای ست روگن در نقش پل هم عالیه) و همینطور بازی نیک فراست و سایمون پگ که باز هم بعد از تجربه بازی مقابل همدیگه در Hot Fuzz محصول 2007, نشون دادن زوج خوبی هستن و کریستن ویگ هم که مثل همیشه طنازه
7 از 10 (میشد 8 بدم ولی بخاطر مسائل داروینیستی که تو فیلم مطرح میشه زیاد حال نکردم باهاش که بخوام 8 بدم)
@tetarenko
شخصیت "مک گرگور" (برادر نازک نارنجی شخصیت اصلی فیلم) هم جنس گراست و در فیلم هم اشاره های غیر مستقیمی به این موضوع میشه. به طور مشخص در یکی از سکانس های میانی فیلم که دیالوگی بین شخصیت فرانک (دواین جانسون) و مک گرگور هست، مک گرگور به طور غیر مستقیم اشاره می کنه به هم جنس گرا بودن خودش
مایکل سارنوسکی در اولین تجربه کارگردانی خودش، نیکلاس کیج رو در نقش آشپز سابقی به کار گرفته که پس از مرگ همسرش، تارک دنیا شده و به جنگل های وحشی ایالت اورگون امریکا پناه می بره و خوکی رو تربیت می کنه تا براش قارچ خوراکی دنبلان (یا تِرافِل) پیدا کنه، قارچی کمیاب و گران قیمت که در میان مرفهین خیلی طرفدار داره. نیکلاس کیج که در سال های اخیر انتخاب های بازیگری سوال برانگیزی رو از سر گذرونده، یک بار دیگه بعد از ایفای نقش در فیلم Joe نشون داد که بازیگر توانا و قابلیه که در صورت بکارگرفته شدن در نقش درست در فیلم درست و به دست کارگردان درست می تونه همون نیکلاس کیج دوست داشتنی دهه 90 باشه. فیلم "خوک" رو باید فیلمی متکی به معنا و مفهوم و نمادین دونست. خوک؛ خوکی که شخصیت رابین فِلد (نیکلاس کیج) به اون عشق می ورزه، و با وجود این که اعتراف می کنه به وجودش احتیاج مادی نداره ولی نمی تونه دوریش رو تحمل کنه و به هر قیمتی به دنبال باز پس گیری خوک محبوبش از دست افرادی هست که اون رو ازش گرفتن. خوک رو باید نمادی از خاطرات شیرین گذشته ی رابین دونست که تنها در صورت کنار گذاشتنش، می شه به بازگشت رابین به زندگی عادی و رسیدن به آرامش درونی او امیدوار بود. "خوک" فیلم آرام و پر مفهومیه که شاید اگر با انتظار خاصی به تماشاش بشینید نتونه انتظارات شما رو برآورده کنه، در حالی که اگر اون رو فیلمی مبتنی بر تعریف عشق و فقدان اون در زندگی یک مرد تنها ببینید قطعا می تونه شما رو به همون آرامشی برسونه که شخصیت رابین رو در انتهای فیلم احاطه می کنه
------------------------------------------
نمیدونم دقیقا ولی فک میکنم این اولین تجربه مستقل کارگردانی آلبرت هیوز باشه که پیش از Alpha, چند تا فیلم دیگه رو همراه با برادر دوقلوش Allen Hughes کارگردانی کرده که به نظرم شناخته شده ترین اون آثار The Book of Eli هست با بازی دنزل واشینگتون - گری الدمن و میلا کونیس (اثر خاص و جالبی هم هست که پیشنهاد میکنم وقت کردین ببینین - مخصوصا اگه طرفدار ژانر پسا-آخرالزمانی هستین).
-----------------------------------------
در کل فیلم نسبتا خوبی بود و ارزش یک بار تماشا رو داشت اما این فیلمی نیست که بخوام هرگز دوباره ببینمش و یا آرشیوش کنم. من امتیاز ------ 6 ------ رو براش در نظر گرفتم. اگر از فیلم های ماجراجویانه با تم طبیعت وحشی و تلاش برای بقا در فضایی عصر حجری و قبایلی خوشتون میاد تماشای این اثر رو از دست ندید
به درد آرشیو کردن هم میخوره. چرا؟ چون جزیی از یک مجموعه سه قسمتیه و کسایی که چندگانه هایی مثل سری پارک ژوراسیک و دنیای ژوراسیک رو جمع میکنن این فیلم رو هم "باید" داشته باشن
من نمیگم فیلمی که دیدم شاهکار بود. حتی عالی هم نبود. خیلی خوب هم نبود. اما انصافا "خوب" بود. بازی ها خوب بود.فیلم برداری. جلوه های تصویری.صحنه های اکشن و تعقیب و گریز. موسیقی. صداگذاری.کارگردانی.حتی داستان (با اینکه شاید تکراری و نخ نما بود و از یک سری الگوهای قابل پیش بینی تبعیت میکرد). همه خوب و قابل قبول و در مواردی فراتر از خوب بودن.
*
*
*
بنابراین من نمره ----- 7 ----- رو بهش دادم که به فیلم های خوب میدم
*
*
*
صحنه هم نداره جز یک مورد که یه بوسه ی مختصره که اونم با استانداردهای امروزی خداوکیلی چیزی نیست که بخوایم چونه بزنیم سرش!!
*
*
*
آقا/خانم محترم؛ کلا فیلم خوب و باحالیه. بدرد دور هم دیدن با خانواده و دوستان میخوره. بدرد آرشیو هم میخوره. آدم رو برای دیدن قسمت سوم هم آماده و مشتاق میکنه. بزن دانلود کن و عشق و حال کن با مرام تا بشی شبیه با مرااااام! :)
I imagine all murderers hope there isn't [a heaven], because if there's no heaven, there's no hell
به گمونم همه ی قاتلا از خداشونه که بهشتی در کار نباشه. چون اگه بهشتی نباشه، جهنمی هم نیست!
امسال رو قطعا میشه سال استیفن کینگ نامگذاری کرد. از بین چندین اقتباس سینمایی و تلویزیونی، از جمله It، Gerald's Game و سریال Mist، فیلم 1922 از نگاه من امتیاز قابل قبول و جایگاه شایسته ای رو در اختیار داره.
با فیلم بسیار خوبی طرفیم. یک درام جنایی خوش ساخت با مولفه های ترسناک و حالات متوهمانه ی شخصیت اصلی داستان در پی قتل همسرش. البته باید بگم اگه دل خیلی نازکی دارین و زیادی حساسین، فیلم دارای دو سه تا سکانس ناراحت کننده ست که خواستم بهتون بگم که حواستون باشه. فیلم در زمینه ی بازی بازیگران (بازی بسیار خوب Thomas Jane در نقش ویلفرد جیمز، مزرعه دار مغرور و لجباز نبراسکایی با لهجه غلیظ مخصوص اون مناطق که توماس جین به زیبایی از پسش بر اومده و یکی از جذابیت های فیلمه قطعا)، فیلم برداری (تضاد میان سکانس های ابتدایی با طیف رنگ گرم و شادتر و سکانس های بعد از ارتکاب به قتل که سرد و خشک و زننده هستن)، موسیقی متن کاملا مناسب فضای فیلم که جاهایی تا مغز استخوان نفوذ میکنه و به خوبی فضای سرد و نفس گیر حاکم بر فیلم رو منتقل میکنه و کارگردانی قابل ستایش. نقطه ضعف بزرگ فیلم روند کند نیمه دوم فیلمه که اگه زمان فیلم کمتر میبود این مشکل هم حل میشد (به قول بیلبو بگینز، انگار کلی کره رو بخوای رو یه مقدار کم نون بمالی!)
-----------------------------------------------------------
امتیاز من 8 از 10 با ارزش دانلود و تماشای بالا
-----------------------------------------------------------
نتفلیکس ایول داره! آفرین به نتفلیکس. خوب فیلمایی میسازن
شاید فیلم در زمان خودش قابل تحمل و حتی خیلی دوست داشتنی بوده. و اون طوری که از نمره منتقدین بر میاد همینطور هم بوده. برای مثال، راجر ایبرت فقید، منتقد سرشناس نشریه شیکاگو سان تایمز، فیلم رو یکی از ترسناک ترین و بهترین آثار ژانر وحشت خطاب کرده. ولی وقتی شما به عنوان کسی که آثاری مثل سری Resident Evil یا بازسازی همین فیلم ساخته زک اسنایدر (محصول 2004) یا جنگ جهانی زد و غیره رو دیده باشید، تنها حسی که هنگام تماشای این فیلم بهتون دست خواهد داد احتمالا خستگی، حوصله سر بر بودن و احساس حماقت برای دیدن سکانس های مثلا هیجان انگیز فیلمه.
در نهایت، به هیچ وجه توصیه نمیکنم این فیلم رو تماشا کنید. البته میشه برای کامل کردن آرشیوتون دانلودش کنین (این فیلم یکی از 500 فیلم برتر تاریخ سینما از نگاه نشریه Empireه! و از همین جهت هم تهیه ش برای کسایی که فیلم آرشیو میکنن واجبه) ولی دیدنش...نه! من که میگم وقتتون رو هدر ندین!
یک فیلم فوق العاده و بی نظیر از کارگردان صاحب سبک کانادایی، دنی
ویلنوو که ثابت کرده در دنیای سینما حرف های جدیدی برای گفتن داره. شخصا لذت می برم وقتی کارگردانی رو می بینم که وقتی فیلمی رو تماشا میکنم با توجه به قرائن و شواهد داخل فیلم بتونم پی به کارگردانش ببرم و در واقع امضای خاص خودش رو داشته باشه. رمزآلود بودن خاص ویلنوو عنصر مورد علاقه منه. نمونه این فضای رمزآلود و نمادین رو میشه در دیگر آثار این کارگردان خوش فکر مثل Prisoners و Arrival هم به خوبی دید.
راههای زیادی برای تفسیر این فیلم وجود داره. کارگردان و نویسنده (که فیلمنامه رو با اقتباس از رمانی به نام The Double اثر خوزه ساراماگو نوشته) این حق رو به مخاطب دادن که خوانش دلخواه خودش رو از اثر داشته باشه. اثری که بالحق میشه اون رو در رده ی آثار روان شناختی هیجان انگیز قرار داد و یکی از خوش ساخت ترین آثار این ژانر هم هست به نظرم. اینکه آیا آدام بل و آنتونی کلر دوقلوهایی بودن که از هم جدا شدن، آیا وجوه متضاد یک شخصیت واحد هستن (یکی با نیت پاک و ساده دل و دیگری شوم و پلید) و سایر برداشت ها کاملا آزادن و کارگردان و نویسنده چیزی رو تحمیل نمیکنن و این خودش نکته مثبت فیلمه.
در فیلم چیزی که زیاده عنصر تکراره. تکرار و تکرار و تکرار. آدام مطالب درسی رو تکرار می کنه. رابطه ی جنسی میان او و معشوقه ش، ماری، تکرار میشه. رفتن به سر کار. برگشتن از کار. روزهای خسته کننده و تکراری و شب های به همون اندازه ملالت بار و یکنواخت. حتی زندگی جنسی آدام بل هم تکراریه و ماری به وضوح از او خسته ست. أدام بل یک بازنده ست. از اون طرف ما آنتونی کلر رو داریم. بازیگری درجه سوم و ناشناخته که فقط سه نقش کوچیک و کم اهمیت در سه فیلم سینمایی داشته و در نتیجه او هم یک بازنده ست. از طرفی، هلن، همسر آنتونی، ما رو با حرفهاش متوجه این نکته میکنه که آنتونی، مردی خیانت پیشه ست که با دختری رابطه خارج از ازدواج داره و البته که بنابر یک تفسیر، این دختر همون ماری، معشوقه ی آدام بل میتونه باشه و در واقع این یک نکته ست که نشون میده آدام و آنتونی دو روی یک سکه هستن و نه شخصیت هایی مجزا. قرائن دیگری هم وجود دارن. آنتونی علاقه خاصی به بلوبری داره. در جایی میبینیم که مادر آدام بهش بلوبری پیشنهاد میده ولی آدام رد میکنه. یا شباهت ظاهری دو نفر در تمام جزییات از چهره گرفته تا زخم مشابه روی بدن. جاهایی هم هستن که مخاطب رو به این باور میرسونن که شاید این دو نفر در واقع دو فرد مجزا هستن. نشون به اون نشون که وقتی آنتونی حلقه ازدواجش رو از انگشت خارج میکنه و سر قرار با ماری میره، میبینیم که رد حلقه رو انگشتش مونده در حالیکه ماری وقتی این رد رو میبینه با حالتی عصبی و مضطرب بهش میگه تو این رد رو نداشتی و حلقه دستت نبوده و میفهمه این آدام نیست. بهرحال این معماییه که حل نمیشه. لااقل برای من حل نشد. حتی با وجود خوندن چند نقد من نفهمیدم و قانع نشدم چون میشه انواع تفاسیر رو نسبت داد.
عنکبوتی که در فیلم در چهار صحنه میبینیم (در اوایل فیلم و در ظرف طلایی، زنی که سرش سر عنکبوته، عنکبوت عظیم الجثه ای که بر شهر چمبره زده ، و عنکبوت پایان فیلم در اتاق خواب منزل آنتونی) نمادی از حکومت ها و نظام های استبدادیه که تار استبداد رو بر سر مردم گستروندن و مردم بدون اینکه بدونن زیر این تار قرار دارن. دلیل اینکه نمیدونن هم اینکه که اونها ذهنشون سرگرم کار دیگه ای شده. همونطور که آدام در کلاس درسش میگه و اشاره میکنه که مثلا رومی ها مردم رو با سیرک سرگرم میکردن تا متوجه استبداد نظام نشن
بازی جیلنهال نقطه عطف دیگه فیلمه. فوق العاده ست این بازیگر. فقط کافیه سکانس تماس تلفنی آدام به منزل آنتونی رو بارها ببینین. اوج هنر بازیگری.
موسیقی بسیار زیبا که به شایستگی تمام سکانس ها رو با اتمسفر وهم آلود و مالیخولیایی خودش همراهی میکنه و فیلم برداری و افکت تصویری خاص قهوه ای فیلم که من ازش لذت بردم.
این فیلم رو از دست ندین. مخصوصا طرفداران آثار دیوید لینچ.
10 از 10
5 از 10
یک بار میشد دید
مخاطبش کودکه یعنی فانتزیش زیادی کودکانه ست و من نتونستم باهاش ارتباط برقرار کنم ولی اگه دوبله شو واسه یه بچه کم سن و سال بذارین فک کنم خوشش بیاد
شمام دلتون رو بزنین به دریا و ببینینش. فیلم خوبی بود. کمدیش هم خوبه. دیالوگ ها و موقعیت های کمدی خوبی داره (صدای ست روگن در نقش پل هم عالیه) و همینطور بازی نیک فراست و سایمون پگ که باز هم بعد از تجربه بازی مقابل همدیگه در Hot Fuzz محصول 2007, نشون دادن زوج خوبی هستن و کریستن ویگ هم که مثل همیشه طنازه
7 از 10 (میشد 8 بدم ولی بخاطر مسائل داروینیستی که تو فیلم مطرح میشه زیاد حال نکردم باهاش که بخوام 8 بدم)
شخصیت "مک گرگور" (برادر نازک نارنجی شخصیت اصلی فیلم) هم جنس گراست و در فیلم هم اشاره های غیر مستقیمی به این موضوع میشه. به طور مشخص در یکی از سکانس های میانی فیلم که دیالوگی بین شخصیت فرانک (دواین جانسون) و مک گرگور هست، مک گرگور به طور غیر مستقیم اشاره می کنه به هم جنس گرا بودن خودش