اپیزود 2 از فصل 8 با اختلاف خسته کننده ترین قسمت کل سریال بود. حرف، حرف، حرف، همین...دریغ از یک سکانس اکشن، حتی یک سکانس خارج از قلعه وینترفل در کینگز لندینگ که لااقل تنوعی بشه، حتی یه سکانس درست حسابی از پیشروی شاه شب و ارتشش هم نشون ندادن. فقط نزدیک 1 ساعت با دیالوگ های خسته کننده و ارجاعات بیهوده به گذشته آب بستن به این اپیزود. میدونم احتمالا خیلی ها مخالف این نظرید ولی متاسفانه بعد از یک هفته انتظار، این اپیزود واقعا ناامیدم کرد.اپیزود اول چون داشت مقدمه چینی می کرد برای قسمت های بعدی، ضرب آهنگ نسبتا کندش قابل قبول بود ولی این قسمت حتی از قسمت اول هم کندتره روندش. میدونم اپیزود بعد جبران میکنه چون یک نبرد حماسی در پیشه ولی کاش به جای این همه کش دادن این قسمت، از اضافات میزدن و نبرد رو در همین قسمت شروع میکردن.
قسمت 4 از فصل 8 در یک کلام عالی بود و ثابت کرد که سرسی در مقایسه با نایت کینگ، دشمن بسیار زیرک تر و توانا تری هست و اینکه چقد مخاطب سریال میتونه از سرسی بیشتر متنفر باشه تا از نایت کینگ. درسته که خیلی ها معتقدن از ابتدای سریال این نایت کینگ بوده که برای مقابله با خطرش زمینه چینی شده و در نتیجه این شخصیت منفی باید پایان خیلی باشکوه تری میداشت (که البته به نظر شخصی من، نبرد وینترفل به اندازه کافی باشکوه بود هر چند که ایراداتی داشت) اما فراموش نکنیم که اسم این سریال و رمانی که این سریال بر اساسش نوشته و ساخته شده "بازی تاج و تخت"ه پس مهمترین عنصر این داستان، نبرد انسان ها با همدیگه برای تصاحب این تاج و تخت باید باشه. با این وجود، هنوز دو قسمت بسیار مهم و پر حادثه باقی مونده و احتمالا پایان سریال هم پایان بسته ای نباشه که همه چیز به خوبی و خوشی تموم شه. من فک میکنم در پایان سریال، اتفاقاتی رخ بدن که اولا ما رو برای اسپین آف سال بعد آماده کنن (با اینکه داستان اسپین آف خیلی قبل تر از سریال اصلی هست) و دوما ممکنه غافلگیری هایی رو ببینیم که تصورمون از برخی کاراکتر ها و حوادث قبل رو به کلی تغییر بدن. بنابراین من از دوستان خواهش میکنم اندکی صبوری کنن و سریال رو تا پایان دنبال کنن شاید جواب خیلی از سوالاتشون رو بگیرن.
یکی از ضعیف ترین، ناپخته ترین، ناشیانه ترین، احمقانه ترین و توهین آمیز ترین آثار ژانر وحشت در سالهای گذشته و قطعا و قطعا بدترین فیلم مجموعه Conjuring. شما بدون شک می تونین زمان حدود 90 دقیقه ای این فیلم رو صرف انجام امور بسیار مفیدتری بکنین و در پایان روز از این کارتون راضی باشین (چند صفحه کتاب بخونین، با عزیزانتون وقت بگذرونین، نمیدونم یه فیلم خوب تماشا کنین، اصلا برین بیرون یه قدمی بزنین) ولی اکیدا بهتون پیشنهاد میکنم The Nun رو نبینید چون نه تنها هیچ چیز جدید و جالبی برای ارائه نداره بلکه اصرار عجیبی به توهین کردن به شعور بیننده از خودش نشون میده و میراث ارزشمند سری فیلم های احضار رو هم لکه دار میکنه. من نمیدونم این چه آفت و چه مرضیه که به جون سینمای هالیوود افتاده که باید شیره ی هر اثری رو تا قطره آخر بکشه بیرون! اصلا چه نیازی به یک اسپین آف بود اون هم با این کیفیت؟! بیننده با این امید که پس از تماشای فیلم بتونه به ریشه و خاستگاه شیطان معروف مجموعه فیلم های احضار (والاک) پی ببره شروع به تجربه این اثر میکنه، اما در پایان حس میکنه اطلاعات و حقایقی که در طول مدت 90 دقیقه ای فیلم به خوردش داده شده نه تنها تاثیر مثبتی بر درکش از این موجود شیطانی نداشته بلکه همون اندک خوف و واهمه ای که پیش از تماشای فیلم از والاک داشت و اون سایه مخوف و نیروی شیطانی ای که در اطراف این شخصیت بود هم با نمایش کمدی و بدقواره کارگردان کاملا فروریخته و حالا والاک بیشتر به یک دلقک موذی و فریبکار شباهت داره تا یک موجود متافیزیکال خبیث و اهریمنی از دنیایی دیگر! بدون شک سپردن کارگردانی The Nun به Corin Hardy با تجربه ی کمی که در فیلمسازی داره (راهبه دومین فیلم سینمایی بلند این کارگردان بریتانیایی بعد از فیلم The Hallow محصول 2015 هست) حتی با وجود جیمز وان در نقش تهیه کننده و نویسنده داستان فیلم، نقش پررنگی در عدم موفقیت این فیلم از دید منتقدین و مخاطبین خاص سینمای وحشت داشته. هر چند که به روال گذشته ی سینمای هالیوود، The Nun اثری گیشه پسند بوده و با فروش بیش از 350 میلیون دلاریش در برابر بودجه ساخت کمی بیش از 20 میلیون دلاری فیلم، فاتح گیشه ها بوده و حداقل تهیه کنندگان فیلم رو راضی نگه داشته. مساله اساسی اینه که ابزارهای مورداستفاده توسط سازندگان فیلم در جهت القای حس ترس و ایجاد تعلیق یا حس انتظار وحشت در بیننده کاملا نخ نما، از مد افتاده و قابل پیش بینی هستن و در جاهایی با هر منطقی ناسازگار. برای مثال چطو میشه فردی با دیدن توهمی وحشتناک پاش به چیزی گیر بکنه و درون تابوتی خالی سقوط کنه و در همون حال همون توهم بتونه روی تابوت خاک بریزه و رو اون خاک علف سبز شه و همه اینها در کمتر از یکی دو ساعت رخ بده؟!! و نمونه هایی از این دست که زیادن در طول فیلم و یک مخاطب جدی سینمای وحشت رو نه تنها نمی ترسونن بلکه به پوزخندهای عصبی وادار میکنن! بخش زیادی از سکانس های ظاهرا ترسناک فیلم به موش و گربه بازی های کودکانه ی شخصیت های داستان با ارواح خبیث و توهمات و سایه ها میگذره که واقعا ناامید کننده تر از این نمیشه خصوصا وقتی اثر قابل تقدیری مثل "احضار 1" رو دیده باشین. در پایان حقیقتا امیدوارم سری Conjuring به روزهای خوب خودش با جیمز وان برگرده و کمتر شاهد افتضاحاتی مثل The Nun باشیم. امتیاز من به این فیلم ------------------------3---------------
فیلم از نظر خلق فرصت های کمیک و خنده دار، چه کمدی کلامی و چه کمدی موقعیت، بسیار موفق بوده و از این حیث نمره بالایی میگیره اما به چه قیمتی؟! به قیمت بی آبرو کردن یک ملت کهن و بزرگ و یک نژاد قدیمی و ریشه دار در برابر چشم میلیون ها بیننده ای که تا سالهای سال این فیلم رو خواهند دید و به ریش مردم قزاقستان خواهند خندید البته اگه از فرهنگ غنی مردمان قزاق و به طور کلی آسیایی ها بی خبر باشن. نمیخوام قضیه رو خیلی تراژیک جلوه بدم ولی هر وجدان بیداری اگه کمی مکث کنه و به باطن این کار فکر کنه قطعا زشتی اون رو به وضوح میبینه. مشابه همین مساله اما در ژانری متفاوت برای ما ایرانیها رخ داد در فیلم 300 و دنباله ش. شما رو نمیدونم ولی من با اینکه اون دو فیلم رو هیچوقت ندیدم و هیچوقت هم نخواهم دید اما احساس تحقیر شدن کردم، اون هم به دست مردمانی که حتی 300 سال هم تاریخچه ندارن و همون تاریخچه کوتاه هم بر خون میلیون ها بومی امریکایی بنا شده. کاری به سیاست های حکومت امریکا ندارم، نه دفاع میکنم نه هجوم میبرم، چون این ایده ها از ذهن کارگردان و نویسنده بیرون میاد و اونها هستن که باید سرزنش بشن بخاطر ترویج عقاید و باورهای فرهنگی نادرست نسبت به یک ملت؛ مشخصه که خیلی ها با وجود اینکه از کمدی بودن این فیلم آگاه هستن اما بعد از تجربه اون، خصوصا اگه با فرهنگ های آسیایی بیگانه باشن، دید متفاوت و عجیبی نسبت به مردم قزاقستان خواهند داشت. به همین خاطر من امتیازی جز 1 رو لایق این توهین فرهنگی نمیدونم و قطعا باید افکار عمومی برخوردی کنن که کسی مایل به ساخت چنین مزخرفاتی در لباس معصوم کمدی نباشه! البته متاسفانه این تنها توهین لری چارلز نیست، Bruno و دیکتاتور هم از همین کارگردان هستن و ویژگی مشترک اونها هم همین توهین به یک گروه بزرگ و تقلیل دادن تمام خصوصیات فرهنگی و اجتماعی اونها به چند سر فصل ابتدایی و به شدت مورد سوتفاهم قرار گرفته ست.
از قسمت اولش خیییلی ضعیف تر بود
واقعا ارزش دیدن نداشت. حتی یک بار.
نه اکشنش قشنگ بود, نه کمدیش, نه داستانش که آبکی تر از قسمت اوله
ولی خب جلوه های ویژه ش خوبه نسبتا. خوش آب و رنگم هست فیلمش. بعضی از بازی ها هم خوبه (نه همه شون)
3 از 10
قبل از هر چیزی بگم که اگه قصدتون از دیدن این فیلم، تماشای بازی Kit Haringtonه، خب اینکارو نکنین. چون این بازیگر کلا شاید ده دقیقه هم حضور مفید تو فیلم نداره و نقشش هم کم اهمیت و حتی یجورایی زیادی و بی فایده ست در روند فیلم! هر چند که خود فیلم هم زیادی و بی فایده ست!
فیلم خیلی متوسطیه
من 5 از 10 بهش میدم اونم نه بخاطر جذابیت داستانی. بخاطر فیلم برداری. موسیقی متن. صحنه آرایی. طراحی لباس. نورپردازی. و سایر خصوصیات فنی. و بازی Dakota Fanning که شخصا تنها دلیلی بود که تا آخر تحملش کردم این فیلم رو. با اغماض، فقط برای یکبار دیدن مناسبه
ساختار روایی داستان بصورت فصل بندی شده ست. چیزی که در ساخته های کوئنتین تارانتینو زیاد دیدیم و بهش عادت داریم. فیلم از چهار فصل تشکیل شده و به این صورته که فصل اول در زمان حال، دو فصل بعدی بصورت فلش بک، و فصل چهارم ادامه فصل اوله. من بهترین فصل رو فصل دوم یا Exodus دیدم چون لااقل فضای داستان منطقی تر و معقول تر بود و شخصیت های زنده تر و وقایع هیجان انگیزتری رو شامل میشد.
اتفاقات فیلم در (اگر اشتباه نکنم) قرن 18 در امریکا میگذرن. و از این نظر، فیلم ممکنه شما رو به یاد اثر موفق ژانر ترسناک، The Witch، بندازه چون از منظر معماری بناها و نوع صحنه آرایی منازل، شباهت زیادی به اون اثر داره.
(متن زیر حاوی اشارات داستانی است)
داستان فیلم کشیش بدذاتی رو به شما معرفی میکنه که ظاهرا برای تصفیه حسابی از گذشته، به دنبال قهرمان زنِ لال داستانه و هر کس سر راهش قرار بگیره رو میکشه. در ابتدای فیلم میبینیم که این کشیش (با بازی مصنوعی و خشک Guy Pearce که با اون لهجه هلندیش بیشتر مسخره بنظر میرسه تا اینکه بخواد تهدیدامیز و خشن باشه) دست به شکم زنی حامله میذاره و هنوز چند دقیقه نگذشته که کیسه آب زنه پاره میشه و وقت وضع حملش فرا میرسه. لیز (با بازی داکوتا فنینگ، همون نقش اول داستان) که قابله ست به کمک میاد. ظاهرا بچه سرش خیلی بزرگه و لیز مجبوره بین مادر و بچه یکی رو انتخاب کنه که مادرو انتخاب میکنه. بیننده جز اینکه دست کشیدن به شکم مادر و مردن فرزند رو بهم ربط بده و نتیجه بگیره که کشیش، فردی شیطانی و ماورا الطبیعه ست چاره ای نداره. اما بعدا میفهمیم اصلا اینطور نیست و کشیش قصه ما فقط یک انسان خشک مقدس دیوانه ریاکاره که جنون جنسی اش وادارش میکنه که تحت بهانه ی برگزیده بودن و خواست خدا بخواد با دختر خودش زنا کنه و حتی در ادامه، با نوه ی خودش!! عجب!! از عجایب دیگه فیلم جاییه که کشیش در نبود لیز، زنِ داستان ما، شوهرش رو با روده های خود شوهره به دیرک انبار بسته و جالبه شوهره هنوز زنده ست و سر و مر و گنده و با حالتی که قراره ما رو خییلی متاثر کنه آخزین وصیت رو به همسرجان میکنه و بعد میمیره! یا واکنش مردم نسبت به لیز وقتی اون بچه مُرده به دنیا میاد! خب چیکار میکرد؟ میزد مادرو میکشت تا بچه بمونه؟ ایشالا سال بعد و یه بچه دیگه! والا! فیلم پر از بی منطقیه و هیچی با عقل جور در نمیاد. در اواخر فیلم، متیو، ناپسری لیز، توسط کشیش دوبار تیر میخوره اما هنوزم زنده ست و باید تیر سومم بخوره تا بمیره. بابا فیلم بود با اون تیری که من دیدم میمرد! یجا خوندم که مارتین کولهوون، کارگردان، سر این فیلم و مخارجش اونقد حرص خورده که زده بالا و بستری شده. ایکاش از همونجا توبه میکرد و نمیساختش!
مطمئنا این فیلم برای کسایی که به دنبال تجربه تازه و متفاوت و زیبایی از یک فیلم اصطلاحا Frontier (فیلم هایی که درباره نخستین مهاجران به امریکا و زندگی اونهاست) هستن یا یه فیلم شبه وسترن میخوان تجربه خوبی نیست. بهتره نبینیدش و وقتتون رو با اثار بهتری صرف کنید چون Brimstone مکررا با عاری بودن از منطق، اعصابتون رو خورد کرده و به شعورتون توهین میکنه. ولی اگه دیگه هیچ فیلمی نمونده براتون، یکبار دیدنش شاید قابل تحمل باشه
"کروئلا" به عنوان جدیدترین ساخته ی کریگ گیلسپی، کارگردان استرالیایی که فیلم I, Tonya رو در کارنامه داره، و در مقام سومین اقتباس سینمایی لایو اکشن از رمان "صد و یک سگ خالدار" نوشته ی دوروتی اسمیت و انیمیشن دیزنی به همین نام ساخته ی 1961، فیلم بدی نیست ولی نمی تونم بگم که همه از تماشاش لذت می برن. این اقتباس، به سُنت خیلی دیگه از لایو اکشن های ساخته ی دیزنی در چند سال اخیر مثل شیرشاه یا دامبو، صرفا یک فیلم متوسط بود با نکاتی جذاب ولی روایت و روندی بیش از حد کش داده شده و رقیق شده و خسته کننده.
این اقتباس لایو اکشن که از نظر داستانی ماجراهای قبل از اتفاقات دو فیلم لایواکشن دیگه ی این مجموعه، یعنی "صد و یک سگ خالدار" و "صد و دو سگ خالدار" (هر دو با بازی به یاد موندنی گلن کلوس در نقش کروئلا) رو روایت می کنه، این بار بیننده رو به زمان تولد کاراکتر استلا (یا همون کروئلا) می بره، سپس نظاره گر دوران کودکی و چالش های پیش روی استلا در مدرسه هستیم، و بعد هم به آشنایی استلا با دو کاراکتر محوری جاسپر و هارس می رسیم و در نهایت به اوایل جوانی استلا می ریم و تلاشش رو برای کسب شهرت و آوازه در عرصه طراحی لباس و رقابتش رو با بارونس فان هلمن (اِما تامپسون) دنبال می کنیم
اگه از بازی خوب اما استون و اما تامپسون (و البته هاوزر در نقش هارس) و طراحی های خیره کننده و حقیقتا ستودنی لباس و گریم بازیگران و چند موسیقی خوب فیلم که یادآور دهه هفتاد لندن و جنبش پانک راک هست بگذریم، در زمینه های دیگه میتونم بگم "کروئلا" حرف خاصی برای زدن نداره، و با این حال احتمالا باید منتظر یک دنباله برای این فیلم در زمانی در آینده باشیم. این فیلم رو توصیه می کنم، اگر که طرفدار اما استون هستید. در غیر این صورت فکر نمی کنم چندان لذتی از تماشاش ببرید
دوست عزیزمون لطف کردن ترتیب تماشای فیلمها رو بر اساس سال اکران هر فیلم نوشتن
منم در اینجا فیلم های این مجموعه رو به ترتیب داستانی لیست میکنم (اعداد داخل پرانتز، سال وقوع داستان فیلم هستن):
1- (1952) The Nun
2- (1955) Annabelle Creation
3- (1967) Annabelle
4- (1971) The Conjuring
5- (1972) Annabelle Comes Home
6- (1973) The Curse of La Llorona
7- (1977) The Conjuring 2
ضعیف تر از قسمت اول که خودش به اندازه کافی ضعیف بود
1 از 10
فاقد هر گونه ارزش دانلود، تماشا و آرشیو. یک زباله تمام عیار. فیلمی که برای خندوندن بیننده به هر کاری دست بزنه، حتی سکس با یک عروسک بی جان با نشون دادن تمام جزییات، مطمئنا ارزشی نداره. واقعا اگه برای سلیقه سینمایی خودتون احترام قائلین طرف این فیلم نرید
یه سریال خیلی معمولی در ژانر فانتزی
اگه واقعا به این سبک علاقه دارین همون ارباب حلقه ها رو چند بار ببینین بازم. به نظرم بهتره
یا GoT رو ببینین که خییییییییییییییییییلی سرتره. اگه دیدینش دوباره ببینینش که یه قسمت از GoT شرف داره به کل این سریال نوجوان پسند و آبکی در ژانر عشقولانه ی فانتزیِ اِلفی!
خلاصه کنم: ارزش دیدنش خیلی کمه (فصل یک بدک نیست. یه تلاشایی کردن. اما فصل دوم جدا آبکی و کشداره و باعث میشه تجربه نسبتا خوب فصل یک هم بد جلوه داده بشه)
5 از 10 اونم فقط بخاطر فصل 1
فصل 2ش 2 از 10
واقعا ارزش دیدن نداشت. حتی یک بار.
نه اکشنش قشنگ بود, نه کمدیش, نه داستانش که آبکی تر از قسمت اوله
ولی خب جلوه های ویژه ش خوبه نسبتا. خوش آب و رنگم هست فیلمش. بعضی از بازی ها هم خوبه (نه همه شون)
3 از 10
فیلم خیلی متوسطیه
من 5 از 10 بهش میدم اونم نه بخاطر جذابیت داستانی. بخاطر فیلم برداری. موسیقی متن. صحنه آرایی. طراحی لباس. نورپردازی. و سایر خصوصیات فنی. و بازی Dakota Fanning که شخصا تنها دلیلی بود که تا آخر تحملش کردم این فیلم رو. با اغماض، فقط برای یکبار دیدن مناسبه
ساختار روایی داستان بصورت فصل بندی شده ست. چیزی که در ساخته های کوئنتین تارانتینو زیاد دیدیم و بهش عادت داریم. فیلم از چهار فصل تشکیل شده و به این صورته که فصل اول در زمان حال، دو فصل بعدی بصورت فلش بک، و فصل چهارم ادامه فصل اوله. من بهترین فصل رو فصل دوم یا Exodus دیدم چون لااقل فضای داستان منطقی تر و معقول تر بود و شخصیت های زنده تر و وقایع هیجان انگیزتری رو شامل میشد.
اتفاقات فیلم در (اگر اشتباه نکنم) قرن 18 در امریکا میگذرن. و از این نظر، فیلم ممکنه شما رو به یاد اثر موفق ژانر ترسناک، The Witch، بندازه چون از منظر معماری بناها و نوع صحنه آرایی منازل، شباهت زیادی به اون اثر داره.
(متن زیر حاوی اشارات داستانی است)
داستان فیلم کشیش بدذاتی رو به شما معرفی میکنه که ظاهرا برای تصفیه حسابی از گذشته، به دنبال قهرمان زنِ لال داستانه و هر کس سر راهش قرار بگیره رو میکشه. در ابتدای فیلم میبینیم که این کشیش (با بازی مصنوعی و خشک Guy Pearce که با اون لهجه هلندیش بیشتر مسخره بنظر میرسه تا اینکه بخواد تهدیدامیز و خشن باشه) دست به شکم زنی حامله میذاره و هنوز چند دقیقه نگذشته که کیسه آب زنه پاره میشه و وقت وضع حملش فرا میرسه. لیز (با بازی داکوتا فنینگ، همون نقش اول داستان) که قابله ست به کمک میاد. ظاهرا بچه سرش خیلی بزرگه و لیز مجبوره بین مادر و بچه یکی رو انتخاب کنه که مادرو انتخاب میکنه. بیننده جز اینکه دست کشیدن به شکم مادر و مردن فرزند رو بهم ربط بده و نتیجه بگیره که کشیش، فردی شیطانی و ماورا الطبیعه ست چاره ای نداره. اما بعدا میفهمیم اصلا اینطور نیست و کشیش قصه ما فقط یک انسان خشک مقدس دیوانه ریاکاره که جنون جنسی اش وادارش میکنه که تحت بهانه ی برگزیده بودن و خواست خدا بخواد با دختر خودش زنا کنه و حتی در ادامه، با نوه ی خودش!! عجب!! از عجایب دیگه فیلم جاییه که کشیش در نبود لیز، زنِ داستان ما، شوهرش رو با روده های خود شوهره به دیرک انبار بسته و جالبه شوهره هنوز زنده ست و سر و مر و گنده و با حالتی که قراره ما رو خییلی متاثر کنه آخزین وصیت رو به همسرجان میکنه و بعد میمیره! یا واکنش مردم نسبت به لیز وقتی اون بچه مُرده به دنیا میاد! خب چیکار میکرد؟ میزد مادرو میکشت تا بچه بمونه؟ ایشالا سال بعد و یه بچه دیگه! والا! فیلم پر از بی منطقیه و هیچی با عقل جور در نمیاد. در اواخر فیلم، متیو، ناپسری لیز، توسط کشیش دوبار تیر میخوره اما هنوزم زنده ست و باید تیر سومم بخوره تا بمیره. بابا فیلم بود با اون تیری که من دیدم میمرد! یجا خوندم که مارتین کولهوون، کارگردان، سر این فیلم و مخارجش اونقد حرص خورده که زده بالا و بستری شده. ایکاش از همونجا توبه میکرد و نمیساختش!
مطمئنا این فیلم برای کسایی که به دنبال تجربه تازه و متفاوت و زیبایی از یک فیلم اصطلاحا Frontier (فیلم هایی که درباره نخستین مهاجران به امریکا و زندگی اونهاست) هستن یا یه فیلم شبه وسترن میخوان تجربه خوبی نیست. بهتره نبینیدش و وقتتون رو با اثار بهتری صرف کنید چون Brimstone مکررا با عاری بودن از منطق، اعصابتون رو خورد کرده و به شعورتون توهین میکنه. ولی اگه دیگه هیچ فیلمی نمونده براتون، یکبار دیدنش شاید قابل تحمل باشه
این اقتباس لایو اکشن که از نظر داستانی ماجراهای قبل از اتفاقات دو فیلم لایواکشن دیگه ی این مجموعه، یعنی "صد و یک سگ خالدار" و "صد و دو سگ خالدار" (هر دو با بازی به یاد موندنی گلن کلوس در نقش کروئلا) رو روایت می کنه، این بار بیننده رو به زمان تولد کاراکتر استلا (یا همون کروئلا) می بره، سپس نظاره گر دوران کودکی و چالش های پیش روی استلا در مدرسه هستیم، و بعد هم به آشنایی استلا با دو کاراکتر محوری جاسپر و هارس می رسیم و در نهایت به اوایل جوانی استلا می ریم و تلاشش رو برای کسب شهرت و آوازه در عرصه طراحی لباس و رقابتش رو با بارونس فان هلمن (اِما تامپسون) دنبال می کنیم
اگه از بازی خوب اما استون و اما تامپسون (و البته هاوزر در نقش هارس) و طراحی های خیره کننده و حقیقتا ستودنی لباس و گریم بازیگران و چند موسیقی خوب فیلم که یادآور دهه هفتاد لندن و جنبش پانک راک هست بگذریم، در زمینه های دیگه میتونم بگم "کروئلا" حرف خاصی برای زدن نداره، و با این حال احتمالا باید منتظر یک دنباله برای این فیلم در زمانی در آینده باشیم. این فیلم رو توصیه می کنم، اگر که طرفدار اما استون هستید. در غیر این صورت فکر نمی کنم چندان لذتی از تماشاش ببرید
منم در اینجا فیلم های این مجموعه رو به ترتیب داستانی لیست میکنم (اعداد داخل پرانتز، سال وقوع داستان فیلم هستن):
1- (1952) The Nun
2- (1955) Annabelle Creation
3- (1967) Annabelle
4- (1971) The Conjuring
5- (1972) Annabelle Comes Home
6- (1973) The Curse of La Llorona
7- (1977) The Conjuring 2
1 از 10
فاقد هر گونه ارزش دانلود، تماشا و آرشیو. یک زباله تمام عیار. فیلمی که برای خندوندن بیننده به هر کاری دست بزنه، حتی سکس با یک عروسک بی جان با نشون دادن تمام جزییات، مطمئنا ارزشی نداره. واقعا اگه برای سلیقه سینمایی خودتون احترام قائلین طرف این فیلم نرید
اگه واقعا به این سبک علاقه دارین همون ارباب حلقه ها رو چند بار ببینین بازم. به نظرم بهتره
یا GoT رو ببینین که خییییییییییییییییییلی سرتره. اگه دیدینش دوباره ببینینش که یه قسمت از GoT شرف داره به کل این سریال نوجوان پسند و آبکی در ژانر عشقولانه ی فانتزیِ اِلفی!
خلاصه کنم: ارزش دیدنش خیلی کمه (فصل یک بدک نیست. یه تلاشایی کردن. اما فصل دوم جدا آبکی و کشداره و باعث میشه تجربه نسبتا خوب فصل یک هم بد جلوه داده بشه)
5 از 10 اونم فقط بخاطر فصل 1
فصل 2ش 2 از 10