آغاز اکران سری فیلمهای « احضار » سبب شد تا چند قسمت مجزا از این عنوان در سالهای اخیر در سینما به نمایش درآیند که « آنابل » یکی از آنها بود. آثار فرعی که هرکدامشان با حداقل بودجه ساخته شده و روانه سینما شدند و در گیشه هم با استقبال بسیار خوب طرفداران ژانر وحشت مواجه شدند. جیمز وان به عنوان خالق « احضار » ، مغز متفکر این جریان در سینما طی یک دهه اخیر بوده و سود سرشاری را هم نصیب کمپانی های فیلمسازی کرده است. « آنابل به خانه می آید » جدیدترین عنوان از سری داستان های جن گیری می باشد که ماجرای عروسک شوم و نفرین شده آنابل را روایت می کند که یکجا آرام نمی گیرد!
داستان فیلم دباره اد وارن ( پاتریک ویلسون ) و لورن وارن ( ورا فارمیگا ) می باشد که به دلیل شغل شریف " جن گیری " شهرت فراوانی کسب کرده اند. آنها تصمیم می گیرند تا عروسک دردسرساز آنابل را وارد اتاق عتیقه های شیطانی خودشان کرده و در یک محفظه قرار دهندتا شرش از زندگی دیگران کم شود. اما زمانی که آنها برای آخر هفته از منزل خارج می شوند و فرزندشان را با پرستارش تنها می گذارند، به یکباره شیطنت ها و کنجکاوی ها دردسر می آفریند و آنابل موفق می شود از محفظه خارج شده و فعالیت های شیطانی اش را آغاز نماید که..
یکی از ویژگی های آثار ترسناک ماندگار تاریخ سینما، توجه به فیلمنامه و موقعیت سازی صحیح بوده که منجر به ایجاد ترس در تماشاگران سینما شده است. ساختار فیلمنامه به عنوان هسته اصلی یک فیلم، چنانچه حاوی جزئیات کافی باشد می تواند ذهن تماشاگر را به خود معطوف کند و در این شرایط که ذهن تماشاگر در اختیار سازندگان اثر قرار گرفته، اگر قصه ظرفیت ایجاد وحشت را داشته باشد، در این شرایط ذهن تماشاگر به راحتی به بازی گرفته می شود و وحشت سراپای وجود او را می گیرد. این فرمول در مورد قسمت نخست « احضار » تا حد زیادی کارساز شد، جایی که اد و لورن ( با بازی خوب پاتریک ویلسون و ورا فارمیگا ) توانستند در قالب یک داستان ساده اما با جزئیات کافی، توجه تماشاگر را به خود جلب کرده و نام « احضار » را به عنوان یکی از بهترین های ژانر ترسناک طی چند سال گذشته مطرح نمایند، اما ماجرا درباره « آنابل به خانه می آید » کاملاً متفاوت از دیگر ساخته های ترسناک است.
به نظر می رسد که استودیوهای هالیوودی از اینکه آثار ترسناک چند سال گذشته شان با حداقل بودجه ساخته شده، به وجد آمده اند و در پی شرایطی بوده اند که باز هم بودجه ساخت آثار ترسناک را کاهش دهند و در مقابل سود فروش آن را بیشتر کنند. « آنابل به خانه می آید » اثری است که با چنین فرمولی ساخته شده است. فیلم بطور عجیبی خود را محدود به یک لوکیشن ساده درون خانه کرده و به اجبار تمام اتفاقات فیلم را در همین جغرافیای محدود به تصویر کشیده است. این موضوع زمانی که فیلمنامه به چنین بستری برای روایت قصه نیاز داشته باشد یک ایراد محسوب نمی شود اما مشکل اینجاست که در « آنابل به خانه می آید » بسیاری از حفره های فیلمنامه مربوط به شرایطی می شود که دوربین از خانه خارج نمی شود و بالطبع آدمهای داستان نیز به دلایل عجیب و غریب در خانه دور خودشان بی جهت می چرخند تا ثابت کنند ضریب هوشی شان به شدت در وضعیت بحرانی قرار دارد!
مشکل عجیب دیگر داستان مربوط به ایجاد موقعیت های ترس در فیلم می باشد. اینبار داستان بیش از اینکه تکیه بر خلاقیت های خالقش داشته باشد، مبتنی بر ترس های لحظه ای ملقب به « جامپ اسکر » هست که هر لحظه و هر دقیقه از راه می رسند و قصد دارد تا تماشاگرش را غافلگیر نماید. استفاده از فرمول ترس لحظه ای در سالهای اخیر یکی از محبوب ترین تکنیک ها در آثار ترسناک بوده اما در « آنابل به خانه می آید » به طور عجیبی تعداد این لحظات افزایش یافته است. این موضوع سبب شده تا بیش از اینکه تماشاگر از شوک های لحظه ای به وحشت بیفتد، افکت های گوش خراش فیلم روان او را آزرده کند! سازندگان اینبار برخلاف قسمت های قبل که می شد اندک فیلمنامه ای را هم در اثر رویت کرد، اینبار بطور کامل از قصه و پیچش های داستانی و مهمتر از همه ، شخصیت های داستان غافل شده اند تا تماشاگر تنها شاهد مجموعه ای از ترس های لحظه ای با افکت های کر کننده باشد که تعدد آن، اعصاب تماشاگر را با چالش های جدی مواجه می سازد!
« آنابل به خانه می آید » بیش از هر اثر ترسناک دیگری، شبیه به آثاری است که تنها برای خالی کردن جیب مخاطبان سینما به اکران درآمده است! مشخصاً هیچ نشانی از فیلمنامه در اینجا به چشم نمی خورد و تهیه کنندگان نیز از حداقل ها برای ساخت فیلم از انتخاب بازیگران گرفته تا لوکیشن و... استفاده کرده اند تا ضرری متوجه آنها نباشد. سازندگان می دانستند که ظرفیت های عروسک آنابل طی چند سال گذشته چنان خالی شده که نمی توان تنها با اتکا به آن یک فیلم ترسناک روانه سینما کرد. از این جهت رفقای بی خاصیت او را نیز وارد فیلم کرده اند تا آنها هم سهمی در ایجاد ترس داشته باشند. ترسی که طی آن، شخصیت ها به چپ نگاه می کنند اما جنِ بدبخت از سمت راست آنها ظاهر می شود! یا اگر به آسمان نگاه کنند ، به یکباره از زیر پایشان خارج می شود و بطور خلاصه، آنها به چپ نگاه می کنند و به راست پاس می دهند! وضعیت عروسک آنابل و رفقایش اینچنین است!
با توجه به زندان های پر جمعیت کشورآمریکا، دولت ایالات متحده اجازه می دهد تا در آن تمام فعالیت های غیر قانونی در دوره های ۱۲ ساعته قانونی باشد. در این میان خانواده ای با پناه دادن به فردی سیاه پوست خود را در مقابل حمله افرادی با نقاب مخصوص می بینند…
جیگسا و شاگردش آماندا مرده اند. کارآگاه کری به قتل می رسد و دو مامور اف بی آی به کمک کارآگاه کهنه کار، هافمن، می شتابند تا در باقی مانده های جیگسا سرنخ هایی پیدا کنند.
=میا و جان یک زوج جوان هستند که بزودی صاحب فرزندی خواهند شد. اما زمانی که جان برای میا یک عروسک قدیمی می خرد و به او هدیه می دهد، اتفاقات ناگواری برای این زوج رخ می دهد که…
دختری نوجوان و معمولی اهل شهر نیویورک به نام کلاری فری پس از اینکه مادرش بطور ناگهانی مفقود می شود، متوجه حقیتی درباره خود می شود و آن اینکه وی در اصل نه یک انسان، بلکه عضو گروه جنگجویان نیمه انسان – فرشته هست که همواره در حال مبارزه با پلیدی ها به منظور دفاع از دنیا هستند. حال کلاری باید به این گروه از فرشته ها ملحق شود و به منطقه ای به نام « دنیای زیرزمینی » برود و با پلیدی ها مبارزه کند و…
پس از مرگ وحشتناک جیگسا، مارک هافمن، تنها دستیار باقیمانده جیگسا، بعنوان قهرمان شناخته می شود. مامور استرام به دنبال کردن رد هافمن ادامه میدهد، اما در همین حال افراد جدیدی در تلههایی مخوف گرفتار میشوند.
اهريمن رؤياها، «فردي کروگر» (انگلاند)، در تکاپوست تا يک بار ديگر نوجوان هاي الم استريت را به وحشت بيندازد. «جيسن» (کرزينگر)، قاتل زنجيره اي غول پيکر را با آن نقاب ها کي روي يخ اش، به بازي مي گيرد تا به کمک تصورات مادرش (شا) به الم استريت برود و با کشتن بچه ها، اين شک را در دل مردم شهر بيندازد که «فردي» برگشته است.
شش ماه پس از برخورد با "سامارا" و نوار ویدئوی قاتلش،"ریچل کلر" و پسرش شهر را برای زندگی در منطقه ای روستایی جائی که تصور می کنند در امنیت هستند ترک می کنند.مدت کمی پس از رسیدنشان او درباره دانش آموزی که در شرایطی مشابه قربانیان "سامارا" به قتل رسیده است.یکبار دیگر به نظر می رسد جان پسر او در خطر است و...