تکلیف مخاطب با این فیلم مشخصه. اگه از موضوع همجنس گرایی خوشتون نمیاد و کلا تحمل طرح این موضوع خاص رو در آثار سینمایی ندارین بهتره سراغ این فیلم نرین. هر چند که فیلم تقریبا خالی از محتوای جنسی هست ولی ادا و اطوارهای خاص همجنس گرایان از نوعِ بخصوصِ صحبت کردن گرفته تا زبان خاص بدن رو باید در این فیلم به مقدار زیاد انتظار داشته باشین. با این حال، اگه جزو این گروه از سینما دوستان نیستید هم، فیلم مطلب چندان تازه ای برای ارائه به شما نداره که بخواین وقتتون رو برای تماشاش اختصاص بدین. داستان فیلم که بر اساس نمایش نامه ای به همین اسم ساخته شده و در واقع بازسازی فیلمی به حساب میاد که سال 1970 از روی اون نمایش نامه اقتباس شده بوده، در سال 1968 در منهتن شهر نیویورک جریان داره. چند دوست همجنس گرا در آپارتمان یکی از این دوستان، به اسم مایکل (جیم پارسونز) برای جشن تولد هارولد (زاکاری کوئینتو) که یکی دیگه از این دوستان هست دور هم جمع میشن و در این بین، مهمانی ناخوانده وارد جمع میشه و معادلات رو کاملا بهم می زنه و جشن رو به آشوب می کشه. تقریبا کل فیلم در همون واحد مسکونی می گذره، طبق عادت نمایش های تئاتری صحبت های زیادی بین کاراکترها رد و بدل میشه و احساسات فراوانی از اون ها جاری میشه که اکثرا خسته کننده و ملال آور هستن و فقط نیمه پایانی فیلم که دوستان همجنس گرا تصمیم به یک بازی جسورانه می گیرن، فیلم کمی به خودش میاد و رنگ و بوی یک فیلم واقعی رو می گیره! البته نباید از بازی های خوب این فیلم غافل شد ولی نبود یک داستان منسجم و ایده ای که این روزها در هر گوشه و کنار سینمای امریکا دیده میشه، شخصیت های سطحی بدون شخصیت پردازی مناسب، و تلاش زیاد کارگردان برای مقبول جلوه دادن همجنس گرایی برای مخاطب دگرجنس گرا یا اصطلاحا straight که به جای برانگیختن حس همدردی و درک انسان دوستانه، بیشتر حس مخالف اون رو تحریک می کنه، همه باعث شدن این فیلمی نباشه که بخواید وقتتون رو پاش بذارین. می تونست بهتر باشه ولی در بهترین حالت یک تلاش خسته کننده ست
فیلم خوش ساختی بود که قطعا لیاقت چنین نمره پایینی رو نداره. دلیل نمره ها البته مشخصه. خیلی ها ندیده به فیلم 1 دادن، اون هم فقط به خاطر موضوعش که درباره دوران کودکی تا بزرگسالی یک روزنامه نگار و فعال حقوق زنان امریکایی به اسم گلوریا استاینم هست (بر اساس کتابی نوشته گلوریا استاینم) که در چهار دوره مختلف (کودکی، نوجوانی، جوانی و میان سالی)، زندگی این فعال مدنی رو دنبال می کنه. تقریبا نیمی از فیلم به روایت دوران جوانی گلوریا اختصاص پیدا کرده (با بازی دلچسب آلیسیا ویکاندر) و نیمه دوم فیلم هم روایت گر دوره میان سالی گلوریاست که جولیان مور برای ایفای نقش این دوره از زندگی استاینم انتخاب شده که با توجه به فیزیک بازیگرها و شباهت های ظاهریشون، انتخاب های خوبی رو برای نمایش دوره های مختلف زندگی این شخصیت داشتن. فیلم با روایت دوره کودکی گلوریا و رابطه ش با پدر و مادرش شروع شده، با دوره نوجوانی و مراقبت از مادر بیمارش ادامه پیدا می کنه، سپس به دوره جوانی و ماجراجویی های گلوریا به عنوان یک روزنامه نگار آرمان گرای زن در یک محیط کاری مردانه و سفر دو ساله ش در سرزمین هندوستان می رسیم، و با گذری به دوران میان سالی گلوریا، فعالیت های جدیش همراه با گروهی از زنان فعال حقوق مدنی مخصوصا در زمینه آزادی های جنسی و حق سقط جنین ادامه می دیم و در نهایت به دوره پیری گلوریا و انتخابات ریاست جمهوری 2016 امریکا می رسیم که خود گلوریا استاینم این قسمت کوتاه رو بازی کرده. نوع روایت داستان فیلم کاملا غیر خطیه، گاهی به جوانی میره، گاهی میان سالی، و مخاطب ممکنه گاهی زمان های مختلف رو قاطی کنه و نتونه به خوبی روند داستان رو دنبال کنه. البته بازی خوب ویکاندر و مور در کنار پویایی بالای فیلم و گذر سریعش از یک زمان به زمان دیگه باعث شده تماشای فیلم چندان خسته کننده نباشه و شعارهای فمینیستی هم به دلیل تصویر نسبتا واقع گرایانه ای که از اون دوران جامعه مدنی امریکا به تصویر کشیده شده چندان تو ذوق نمی زنن. هر چند که تقریبا تمام مردها در این فیلم (به استثنا پدر گلوریا و یکی دو کاراکتر دیگه) خیلی ضد زن و غیر منطقی نمایش داده شدن که شاید واقعیت اون دوران همینطور بوده ولی اون طور نیست که تو ذوق مخاطب مرد بزنه و البته مخاطب های خانم رو هم خوشحال می کنه و سرحال میاره. می تونم بگم فیلم قابل قبولی بود با بازی های قوی و روند داستانی پر تحرک و پویا که تونسته تا حدودی حق مطلب رو در مورد برشی خاص از تاریخ معاصر امریکا ادا کنه
فیلم چندان بدی نبود. شروعش نسبتا خوب و امیدوار کننده ست و مخاطب رو مشتاق می کنه تا از ادامه داستان سر در بیاره اما نیمه دوم فیلم، یعنی جایی که موجودات بیگانه فضایی وارد ماجرا میشن و زوج داستان ما قصد فرار و نجات جان خودشون رو دارن خیلی در هم و بی هدف کار شده و پایان فیلم هم که اصلا برای من مفهوم نبود. در کل می تونم بگم ارزش تماشای زیادی نداره اما اگه وقت آزاد و حجم اضافه دارین می تونین یک بار تجربه ش کنین ولی انتظار چیز خاصی رو ازش نداشته باشین
فیلم پر تحرک و با انرژی ای بود که حال و هوایی شبیه سریال Stranger Things داره (که به نظرم بهترین نمونه در نوع خودشه)، البته فقط از این نظر که چند تا بچه کم سن و سال یه گروه تشکیل میدن و برای حفاظت از محله برانکس در برابر تهاجم خون آشام ها با هم متحد میشن. فیلم خودش رو هیچوقت جدی نمی گیره و صرفا یک کمدی ترسناک با فضای نوجوانانه ست که قطعا میتونه برای مخاطب نوجوان جذابیت بیشتری داشته باشه ولی فکر می کنم هر گروه سنی که به فیلم های این ژانر علاقه مند باشه برای یک بار بتونه از تماشای این فیلم لذت ببره هر چند که باید انتظارتون رو از فیلم در سطح خیلی کمی نگه دارین چون فیلمی نیست که بخواد حرف تازه ای برای گفتن داشته باشه و فقط تکرار کلیشه های قدیمیه با ظاهری نسبتا متفاوت و کاملا سطحی و یک بار مصرف.
تو خلاصه نوشته شده "یک پرستار معتاد و پسر عموی دیوانه اش" که پسرعمو درست نیست و در واقع دخترعمو درسته! گذشته از این، فیلم ایده نو و تازه ای داره که من تو هیچ فیلم دیگه ای به یاد ندارم. هیجان فیلم در ترکیب با کمدی سیاه جالبش میتونه برای خیلی ها جذاب باشه، فیلم مدام در جریانه و کمتر پیش میاد حالت سکون و توقف پیدا کنه و هر لحظه داره اتفاق جدیدی رخ میده. در کل میتونم بگم فیلم تقریبا متفاوتی بود، بازی های خوبی داشت، تحرک بالایی داشت و با وجود ضعف ها و داستان سطحیش، اما تجربه لذت بخشی بود.
به هالووین نزدیک می شیم و فیلم های ترسناکه که از در و دیوار می ریزه! تازگی ها هم مد شده تو هر فیلم و سریال هالیوودی حتما یا باید از فمینیسم و قدرت زنان و ضعف مردان (به طور مشخص، مردان سفید پوست دگرجنس گرا!) صحبت شه یا از قدرت LGBTQ و همجنس گرایی شعار سرایی بشه یا برتری نژادی سفیدپوستان به نقد کشیده بشه و از زندگی کابوس وار رنگین پوستان در امریکا حرف زده بشه. واقعا دیگه این سیاست نه چندان جدید هالیوود (که تو این 4 سال اخیر خیلی پررنگ تر شده و دلایل سیاسی ش رو هم احتمالا همه می دونید) خیلی خسته کننده شده و هر جای هالیوود رو نگاه می کنی فقط یک چیز رو می بینی و اون هم شعاره. شعاری که به قیمت از دست رفتن اصالت اثر تموم میشه. این فیلم هم پیرو همین سیاست های شمول گرایانه ست. نه خنده داره نه ترسناک. بیشتر تریبونیه برای شعار دادن! فقط بخش انتهایی فیلم هست که کمی وارد فاز ترسناک و هیجان انگیز میشه که اونم از مدت ها قبل قابل پیش بینی بوده و عنصر غافلگیر کنندگی رو نداره. تقریبا کل فیلم در یک کلبه چوبی در منطقه ای کوهستانی و برف زده میگذره و دو کاراکتر اصلی (فِرِد و فَنی) به اضافه دو کاراکتر مکمل (کارلو و بتینا) کل کاراکترهای داستان رو تشکیل میدن. نحوه روایت داستان حالت تئاترگونه داره، به این صورت که فرد و فنی برای هم داستان های ترسناکی رو اجرا می کنن و در این راه برای القای حس ترس به مخاطب، از بازی با سایه ها، صداها، موسیقی و میزان خیلی محدودی هم افکت های عملی استفاده شده. در کل می تونم بگم فیلم دلچسبی نیست. هر چند ایده تقریبا جالبی داره ولی به مراتب می تونست از شعارزدگی دور بشه و تاثیرگذاری بیشتری داشته باشه. نبینین هم چیزی از دست ندادین چون آش دهان سوزی نبود
خلاصه داستان چرا ترجمه ماشینی شده؟!
یعنی دو خط خلاصه رو ترجمه کردن انقد کار سخت و وقت گیریه که باید دست به دامن گوگل ترنسلیت بشین؟!
در خلاصه داستان این سریال در صفحه IMDb اومده که: (در این سریال) با ماجراهای 15 سال آینده روبرو هستیم، زمانی که گروهی از اکتشافات علمی باعث تغییر زندگی تمامی انسان های ساکن بر روی کره زمین می شوند. (این سریال) راهی را برای یافتن نیمه گمشده ی خود از طریق شش داستان شور انگیز درباره هزینه ی پیدا کردن عشق واقعی (به تصویر می کشد.)
Enola Holmes از یک مجموعه رمان شش جلدی به اسم "ماجراهای اسرارآمیز انولا هلمز" نوشته رمان نویس امریکایی، *نانسی اسپرینگر*، اقتباس شده و خط داستانی که در این فیلم به نمایش در میاد تنها دربرگیرنده یکی از شش جلد این مجموعه ی داستانیه (یعنی ماجرای گم شدن نجیب زاده خانواده بَزیلوِدِر). با توجه به نوع پایان فیلم و این که حداقل پنج داستان دیگه از این مجموعه رمان باقی مونده احتمال داره در آینده شاهد مینی سریالی با محوریت شخصیت انولا هلمز و بازی میلی بابی براون باشیم. باید بگم که این کاراکتر فانتزی، ساخته و پرداخته ی ذهن نانسی اسپرینگر هست و در کتاب های اصلی شرلوک هلمز، نوشته آرتور کونان دویل، نشانی از این شخصیت دیده نمیشه. گذشته از همه این هایی که نوشتم، خود فیلم حس کردم برای دخترها جذابیت بیشتری باید داشته باشه چون اساسا فیلمی هست با درون مایه فمینیستی و قدرت مند بودن زنان و حق انتخاب داشتن خانم ها و این که هر دختر و زنی باید خودش مسیر آینده ش رو مشخص کنه و جامعه و خصوصا جامعه مرد محور نباید و نمی تونه به زنی تحمیل کنه که چجور شیوه زندگی رو باید در پیش بگیره. جدای از پیام فیلم، بهترین و بارزترین بخش Enola Holmes رو در بازی پرانرژی و بانشاط میلی بابی براون دیدم (که با نقش تاریک و مرموزش در سریال Stranger Things تفاوت فراون و محسوسی داره، در طول فیلم بارها دیوار چهارم رو میشکنه و مثل ددپول به دوربین نگاه میکنه و با بیننده صحبت می کنه) و تحول شخصیتی این کاراکتر از ابتدا تا انتهای فیلم برام جالب هرچند قابل پیش بینی و کلیشه ای بود. فیلم پر از پیام های فمینیستیه و جاهایی حس می کردم زیاده روی شده و فیلم رو تبدیل به یک بیانیه اجتماعی و اصلاح طلبانه کرده بودن. بازی هنری کویل (در نقش شرلوک هلمز که با شرلوک هایی که میشناختیم مخصوصا رابرت داونی جونیور خیلی تفاوت داره و شخصیت گرمتری داره)، و سم کلافلین (در نقش مایکرافت هلمز عبوس و جدی و شق و رق) در حد خودشون قابل قبول بود اما نویسندگی تک بعدی و سطحی اجازه نداده بود بتونن پتانسیل واقعی خودشون رو نشون بدن. در کل باید بگم من چندان این فیلم رو دوست نداشتم و همونطور که گفتم، شاید دخترخانم ها باهاش ارتباط برقرار کنن اما برای من کسل کننده و کلیشه ای و اضافی بود (ترجیح میدم همون فضایی که از دنیای فیلم ها و سریال های شرلوک هلمز تو ذهنم هست باقی بمونه). اگه هیچ فیلم دیگه ای ندارین برای یک بار ضرر نداره. اما با ندیدنش قطعا چیزی رو از دست نمی دین
یعنی دو خط خلاصه رو ترجمه کردن انقد کار سخت و وقت گیریه که باید دست به دامن گوگل ترنسلیت بشین؟!
در خلاصه داستان این سریال در صفحه IMDb اومده که: (در این سریال) با ماجراهای 15 سال آینده روبرو هستیم، زمانی که گروهی از اکتشافات علمی باعث تغییر زندگی تمامی انسان های ساکن بر روی کره زمین می شوند. (این سریال) راهی را برای یافتن نیمه گمشده ی خود از طریق شش داستان شور انگیز درباره هزینه ی پیدا کردن عشق واقعی (به تصویر می کشد.)